برخی دغدغهمندان و دلسوزان تأکید میکنند که در جهاد تبیین و روشنگری، بحث را بر سر اشخاص نبریم. این حرف اگر به معنای شخصی و جناحی نکردن مسائل باشد، بسیار درست است؛ اما اگر به این معنا باشد که از شخصیت (مجموع عقاید، تفکر، مواضع و عملکرد) افراد سخن (نقد و تمجید و...) نگوییم، شدیداً غلط است.
بالاخره اصول و ارزشها و آرمانهای مکاتب و گفتمانهای مختلف در ظرفیتهای وجودی خواص جامعه، جریانات و مصادیق خارجی انسانی یا تشکیلاتی تجلی پیدا کرده و به قدر بضاعت وجودی آنان عینیت مییابند. نمیشود که مخاطب را در عالم معنا و تصور و انتزاع حبس کرده و معلق و متحیر و بلاتکلیف نگه داریم!
نمیشود که از حقیقت و عدالت و صدق گفت؛ اما از امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام نگفت! نمیشود که از باطل و ظلم و تزویر گفت؛ اما از معاویه بن ابی سفیان ملعون نگفت! نمیشود که از نفاق و ترس و بلاهت و دنیازدگی گفت و گفت؛ ولی از اشعث و اشعری و طلحه و زبیر و شبثها نگفت! میشود؟ نمیشود!
جهاد تبیین که فقط بیان معانی و صورتبندی مفاهیم و سیر در عالم تصورات نیست! جهاد تبیین واقعی یعنی اینکه قاطع و سنجیده نقاب حق نمایی را از چهره مصادیق باطل برداریم و ظلم را کنار زده و منهدم کنیم و لجنِ باطلِ افشانده شده بر چهره مصادیق حق را نیز بزداییم و عدالت را بر کرسی بنشانیم و اقامه کنیم.
تنویر و تبیین آنجایی منشأ اثر میگردد و اساساً جهاد محسوب میشود که باطل کننده طرح و نقشه دشمنان از کفار محارب گرفته تا منافقین صدچهره باشد! یعنی در مواقف و مسائلی که محل نزاع و بهم ریختگی مرزهای ایدئولوژیک شده و مخاطب را دچار تحیر و بی عملی و حتی نخبگان را دچار احتیاط منفعلانه کرده است.
جهاد تبیین واقعی آنجایی معنا پیدا میکند که ناظر بر حل مسائلی باشد که ولیفقیه به خاطر اقتضاء جایگاه و شرایط موجود و یا هر مصلحت دیگر نمیشود ورود مستقیم و صریح داشته باشد! اینجا است که نباید با کج فهمی از ولایتمداری، پشت ولیّ قایم شد! بلکه باید در خط ولیّ جلو افتاد، شرایط و راه را برای ایشان هموار کرد. در روزگاری که خناسان با وقاحت تمام و به مدد رسانه و.جلوی چشم مخاطب، پِشگِل را بزک کرده و جای مروارید بر او قالب میکنند، ورود سنجیده در مصادیق، لازم و پرهیز از کلیگویی و مواضع گرد ضروری است! آن هم در شرایطی که دشمن صریح و شدید به مصاف آمده است... دیگر گریزی از غلظت و صراحت و... نیست. البته روشن است! لکن ناگفته نماند که؛ در نسبت دادن مسائل بر افراد و گروهها و تطبیق مباحث بر مصادیق و رخدادها، تقوا، انصاف، هوشمندی و همچنین زمانشناسی و حرکت در افق، طرح و گرای ولایت شروطی اساسی، لازم و ضروری میباشند، وگرنه ممکن است که سخن و موضع فاقد شروط فوق، موجب نقض غرض شود.
ضمناً علیرغم اینکه نگارنده اصل و نفس این مهم را برای اکثریت غالب تبیینگران ثابت میداند؛ لکن قائل است که کم و کیف مبادرت و اهتمام به این امر به اقتضای جایگاه و موقعیت و شرایط افراد متفاوت میباشد.