انزوای فرهنگی؛ فرجام بیمهری به علوم انسانی_اسلامی
محمدعلی بابایی

از مهمترین سرمایههای یک کشور، نیروی انسانیای است که بر پایهی اصول، اعتقادات و معنویات تربیت شده باشد، در غیر این صورت هر چه کشور در میدانهای گوناگون فرهنگ، اقتصاد و سیاست پیشرفته باشد، از درون تهی، و در برابر حیلهها و دسیسههای دشمن و یا رقبایش دچار تزلزل شده و ممکن است از صحنه بازی خارج و یا در برابر تلاطم حوادث، از پشتوانه مردمی خوبی برخوردار نباشد.
کشوری که در عرضه خدمات، عرصه ارزش اجتماعی و تزریق دانشی به جامعه، فاقد فرهنگ اصیل باشد، بیگمان مردمی همسو با آرمانها و ارزشها نخواهد دید و آیندهاش به مخاطره میافتد.
میدان فرهنگسازی در بین اقشاری همچون معلمان، استادان و نخبگان که از بارزترین و تأثیرگذارترین نمایندگان علومانسانی هستند، بیش از دیگر اقشار اجتماعی فراهم است. زین رو اگر اندیشههای آنان به مسائل امروزین جامعه نپردازد، فضای فرهنگسازی، جولانگاه علومی میشود که جامعه را یکسویه و خارج از انصاف به مادیگرایی و سودگرایی سوق میدهند.
کشوری همچون آمریکا حتی در فضای علوم گوناگون تجربی، از دانشآموختگانی استخدام و بهکارگیری میکند که پایبندی آنان در مبانی و ارزشهای ملی آمریکا به اثبات رسیده باشد، حتی بتواند متناسب با همان فرهنگ خود و در جهت گسترش اهداف فرهنگی و استکباری، دانشآموختگانش را به دیگر کشورها گسیل کند.
جای سؤال اینجاست که در کشور ما، مسئولان چه میزان آبروی علوم انسانی_اسلامی را محترم میشمارند، از آن سو، خانوادهها نیز چه مقدار نسبت به رشتههای علوم انسانی و دانشآموختگانش نظر مثبت دارند؟!
باید گفت، گریزی از اصلاح تفکر و پیادهسازی عملکردهای صحیح در عرصه تربیت نخبگان علوم انسانی_اسلامی نیست، تا نخبهترینهای جامعه به رشتههای انسانی و فرهنگی گرایش یابند و در نهایت با بهکارگیری ابزاری مطابق با اهداف ایرانی_اسلامی، آیندهای تمدنی برای کشور رقم خورد.
گفتوگوی حجابیه
پرسش از عقلانیت بیحجابی (بخش پایانی)
داود مهدوی زادگان

اشکال : این یادداشت، اصل را بر عقلانی بودن حجاب قرار داده و طرح پرسش از بیحجابی میکند، در حالی که ابتدا باید دلایل عقلانیت حجاب را اثبات کند. باید توجه داشته باشیم حجاب در ایران یک موضوع سیاسی است نه لزوما دینی.
پاسخ : ملاحظه فرمودید که در یادداشت قبل به هر دو طرف مسئله جواب دادم. پس، چیزی را اصل قرار ندادم. دین از سیاست جدا نیست. حجاب به اعتبار اینکه حکم شرعی است، وارد سیاست دینی شده است.
اشکال: مسئله، داشتن یا نداشتن پوشش نیست. مسئله اجباری بودن یا نبودن آن است. این که آیا فرد، خود باید نوع پوشش را انتخاب کند یا این حکومت او را وادار به الگوی پوشش خاصی کند.
ضمنا بحث روسری هم نباید به معنای پوشش دانست؛ زیرا آنان که روسری ندارند، همچنان پوشیدهاند منتها موهایشان ناپوشیده است؛ ولی اندامشان پوشیده.
پاسخ : باید مفهوم اجبار را در چارچوب فلسفه سیاسی تفسیر کرد؛ زیرا بحث درباره جامعه مدنی است و نه زندگی یکنفره. بر این اساس، اجبار به مشروع و نامشروع تفکیک میشود. اجبار مشروع همان است که در قانون آمده است و حکم حجاب نیز از همین قبیل است. موی سر جزیی از بدن است و تفکیک آن نامعقول است؛ بلکه مضحک است. هزینهای که زنان برای موی سر میکنند، دستکمی از هزینه لباس ندارد. مضافا اینکه وقتی موی سر قابل اتصاف به پوشیدگی است، احکام پوشش به آن تعلق میگیرد.
من در این سالهای زندگیام در کشورهای اسکاندیناوی - که از قضا خود را متمدنترین مردمان اروپا میدانند - صحنههای بسیاری دیدهام. زنانی که خود را با پوششی ناقص در معرض دید میگذارند، بی شک از نگاههای هوسآلود در امان نیستند. این یک قاعده کلی و بیبازگشت است و در هیچ کجای جهان، آزادی بیحدوحصر پوشش، باعث تبدیل شدن آن به یک هنجار عادی نمیشود. آنچه برخی خواهان آزادی پوشش در ایران به عنوان عادی شدن نگاههای شهوت زده پس از رفع اجبار حجاب مطرح میشود، متوهمانه و غیرواقعی است. گرچه حتی امروز در فضاهای نیمهخصوصی مانند خودروهای شخصی، مغازهها و غذاخوریهای بالای شهر پایتخت، پردههای حجاب از برداشتن روسری، به بدن نمایی هم رسیده است؛ اما سوال اساسی این است که با حذف قانونی حجاب اجباری، حد بیحجابی کجاست و این مرز پوشش با چه معیاری باید سنجیده شود؟ و اگر کسانی باز از سر میل و اراده شخصی، از آن حد فراتر رفتند، وظیفه مجری قانون چیست؟ در جامعه پیچیده ایران با اختلافات عمیق فرهنگی، میتوان وظیفه احترام به فرهنگهای متنوع را به عهده مردم گذاشت؟