نواصب
استاد جواد محدثی
نواصب جمع ناصبی، یعنی کسانی که با ائمه (علیهم السلام)، با امیرالمومنین علی (علیه السلام) یا با شیعیان آن حضرت و پیروان اهلبیت، دشمنی دارند. نصب به معنای دشمنی است. ناصب کسی است که به دشمنی اهلبیت یا پیروانشان تظاهر میکند. نواصب گروهیاند که آیین آنان بغض امیرالمومنین علی (علیه السلام) است.
در روایات، مخالفان اهلبیت و ناصبیان کافر به شمار آمدهاند و نیز محبت امیرالمومنین علی (علیه السلام) نشانه ایمان، و دشمنی با او کفر و نفاق معرفی شده است. به همین لحاظ، از رذالتهای باورنکردنی است که کسانی نسبت به خاندان پیامبر و حضرت علی (علیهما السلام) دشمنی و کینه داشته باشند. از این رو در بعضی احادیث سعی شده که ناصبیان به دشمنان شیعه تفسیر شوند، نه دشمنان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و عترت او.
از امام صادق (علیه السلام) روایت است: «لَیْسَ النَّاصِبُ مَن نَصَبَ لَنا أهلَ البَیتِ، لأنَّکَ لا تَجِدُ رَجُلاً یَقُولُ: أنا أبغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ، وَلَکِنَّ النَّاصِبَ مَن نَصَبَ لَکُم وَ هُوَ یَعلَم أَنَّکُم تَتَوَلُّونَا وَ تَتَبرَّؤُنَ مِن عَدُوِّنَا وَإِنَّکُم مِن شِیعَتِنَا؛ ناصبی کسی نیست که دشمن ما خاندان پیامبر باشد، چرا که کسی را نمییابی که بگوید من محمّد و آل محمّد را دشمن میدارم؛ بلکه ناصبی کسی است که دشمن شما باشد، چون میداند که شما همبستگی و ولایت ما را دارید و از دشمن ما بیزاری میجویید و از شیعیان مایید».
در عین حال، واقعیت این است که هم کسانی بغض اهلبیت را داشتهاند، هم دشمن پیروان آنان بودهاند و اکنون نیز کسانی یافت میشوند که یا به دلیل جهل و بیخبری، یا در اثر تبلیغات سوء و مغرضانه یا جوسازیهای دشمنان اسلام و مسلمین، به گروهی که شیعه و پیرو اهلبیتاند، کینه و عداوت داشته باشند. روایات فراوانی که دشمنی و عداوت با امیرالمؤمنین و ائمه و اهلبیت (علیهم السلام) را کفر و نفاق دانسته و اعمالشان را تباه شمرده، گویای این نکته است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در حدیثی طولانی میفرماید: «أَشَدُّ العَمَى مَن عَمِیَ عَن فَضلِنَا وَ نَاصَبَنَا العَداوَهَ بِلا ذَنبٍ سَبَقَ اللهُ إِلَیْهِ مِثا… وَاللهِ لا یُحِبُّنِی إِلا مُؤمِنٌ وَلا یُبغِضُنِی الا منافق؛ بدترین کوری آن است که کسی از درک فضیلت ما کور باشد و بیآنکه از ما سابقه گناهی سراغ داشته باشد، با ما دشمن باشد. به خدا سوگند جز مؤمن کسی مرا دوست نمیدارد و جز منافق، با من دشمنی نمیکند».
ناصبیان گناه شیعه را همین میدانند که پیرو آیین و مرام اهلبیتاند؛ به قول ابن حماد در شعر خویش:
و ما ذنبنا عِند النواصبِ وَیلَهُم
سوی أننا قومُ بما دِنتُمُ دِنَا
از سخنان پیامبر به امیرالمومنین علی (علیه السلام) آن است که فرمودند: «إِنَّ الشَّقِئَ کُلِّ الشَّقِیِّ مَن عَادَاکَ وَ نَصَبَ لَکَ وَ أبْغَضَکَ؛ شقیترین فرد، کسی است که با تو دشمنی کند و بغض و کینه تو را در دل داشته باشد».
احادیثی از این دست فراوان است و بدفرجامی و تیرهدلی و بدسرشتی کسانی را نشان میدهد که نسبت به این انوار پاک، دشمنی دارند. همچنان که در احادیث آمده، عدهای هم با پیروان اهلبیت دشمناند، چرا که آنان نسبت به تولی و تبری پایبندند و از مخالفان ائمه بیزار و این در نظر آن کوردلان کم گناهی نیست.
هر کس که بغض شیرخدا در درون اوست.
آن سگ پلید نفستر از ابن ملجم است.
خوارج نهروان و اباضیه از جمله ناصبیان بودند که به امیرالمؤمنین (علیه السلام) دشنام میگفتند. فرهنگ ناسزاگویی به امیرمؤمنان و دشمن ساختن مردم با آن حضرت از سوی معاویه و مروان و مغیره … ترویج میشد. علامه امینی در جا به جای الغدیر از کسانی همچون عبدالله بن علقمه، پدر و مادر سید، حمیری، علی بن جهم، عبدالله بن معتز، سندی بن، شاهک، اسد بن وداعه، خالد قسری، حریز بن عثمان، مغیره بن شعبه، سعید بن مسیب، مروان حکم، محمد بن زیاد، عبدالله بن شقیق عقیلی و… یاد میکند که نسبت به امیرمؤمنان و شیعیان او و آل ابیطالب، دشمنی و عداوت و ناسزاگویی و هتاکی داشتند. امروز نیز در سطح جهان، برخی نواصب وهابی علیه اهلبیت و شیعه تلاش میکنند و دشمنی پایانناپذیر با پیروان عترت دارند و در مناظرات آنان در شبکههای اینترنتی، خصومت و عناد و عداوتشان آشکار است.
نهجالبلاغه در کلام بزرگان
مرضیه عاصی

نهجالبلاغهی مولا علی (علیهالسلام) که به حق "اَخُالقُرآن" نام گرفته، بزرگان و رهبران شیعه و سنّی و حتی غیرمسلمان، سخنان گرانقدری را در مورد نهجالبلاغه بیان داشتهاند که به بعضی از آنها اشاره میشود:
[1]. بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (رحمةالله علیه) فرمودهاند: «ما مفتخریم که کتاب نهجالبلاغه که بعد از قرآن، بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهاییبخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست». (وصیت نامه الهی و سیاسی، ج۲۱، ص۱۷۱)
و در پیام دیگری آن را شفای دردهای فردی و اجتماعی دانسته و آن را اقیانوسی معرفی مینماید که هر دانشمندی در آن فرو رود، غرق میشود.
[2]. سید رضی که خود همت به جمعآوری نهجالبلاغه گماشته و با آن جاودانه شد، مینویسد: «جویندگان و سودبرندگان از آن زیاد است و این به دلیل گرانسنگی و قدر و منزلت این کتاب در فراهم داشتن شگفتیهای سخنوری و زبانآوری اوست». (استادی، رضا، بحثی کوتاه پیرامون مدارک نهجالبلاغه، ۱۳۶۲)
در همین راستا باز هم سیدرضی مینویسد: «بعد از قرآن و بیانات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هر کلام و خطبه و مقالهای را که خواندم و شنیدم، توانستم با آن رقابت کنم و بهتر از آن یا همانندش را بگویم، مگر کلمات امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را که هرچه کوشیدم، توانایی رقابت با آن را در خود نیافتم». (نواوی، محمد امین، جولات اسلامیه، چ ۳، ص۹۹)
[3]. ابن ابیالحدید، شارح نهجالبلاغه که عالِم سنّی مذهبِ منصفیست و شرح نهجالبلاغهاش شهرت جهانی دارد، سخنان مولا را برتر از کلام مخلوق و کمتر از کلام الهی دانسته و میگوید «اگر چه یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از فصیحان بودند؛ ولی علی (علیهالسّلام) از همه آنها اَفصح بود. همگان دو هنر خطابه و نویسندگی را از وی فرا گرفتهاند، و به همین دلیل است که یک دهم؛ بلکه یک بیستم آنچه را که مردمان از سخنان علی (علیهالسّلام) گردآوری کرده و حفظ کردهاند، در مورد سخنان هیچ یک از صحابهی رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انجام ندادهاند، با اینکه در میان آنان نیز فصحای بزرگی وجود داشتهاند.» و سپس کلام امام (علیهالسّلام) را برتر از کلام حکیمانی چون افلاطون، ارسطو و سقراط دانسته است و میگوید: «فصاحت را ببین که چگونه مهار خود را به دست علی داده و زمام خویش را به وی سپرده است. نظم شگفت الفاظ را بنگر که یکی پس از دیگری میآیند و در اختیار او قرار میگیرند. گویا چشمهایست که خود به خود و بدون زحمت از زمین میجوشد. سبحانالله که جوانی از عرب و در شهری چون مکه میبالد و با هیچ حکیمی هم برخورد نکرده است؛ اما کلماتش در حکمت نظری، برتر از سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته و با اهل حکمت عملی نیز آمد و شد نداشته؛ اما از سقراط هم پیشی گرفته است». (مطهری، مرتضی، سیری در نهجالبلاغه، ص۱۶)
[4]. علامه حسنزاده آملی که در ادبیات فارسی نیز تبحری ویژه دارد، این کتاب را شجرهی طیبهای که برای زندگی انسانها در تمام شئونات و برنامهها، راهنما و دلیلی قویست میدانند. ایشان میفرمایند: «این کتاب، معجزهی گفتاری است؛ چرا که سیرهی امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) به دو معجزهی فعلی و قولی تقسیم میشود. معجزهی فعلی مانند کندن در قلعهی خیبر و معجزه قولی، کتاب گرانقدر نهجالبلاغه است». (حسنزاده آملی، حسن، انسان کامل در نهجالبلاغه، ص۵۰)
[5]. شهید مطهری که خود نهجالبلاغه شناس مهمیست، در مکتب این ادیب، زانوی تعلّم بر زمین زده و با عالم شگفت کتاب حکمتآمیز علی (علیهالسّلام) آشنا شده است؛ میگوید: «نهجالبلاغه برای فردی که سخنشناس باشد و زیبایی سخن را درک کند، نیاز به توضیح و توصیف ندارد. اساساً زیبایی، درک کردنیست، نه وصف کردنی. نهجالبلاغه بعد از چهارده قرن برای شنوندهی امروز همان حلاوت و گیرندگی و جذابیت را دارد که برای مردم آن روز داشته است.»، (مطهری، مرتضی، سیری در نهجالبلاغه، ص۳۱)
در پایان، لازم به ذکر است که نهجالبلاغه مانند خودِ امام چند بُعدیست و چندین دنیا دارد: دنیای زهد و تقوا، دنیای عبادت و عرفان، دنیای غیب و وحی، دنیای سیاست و مسئولیتهای اجتماعی، دنیای حماسه و شجاعت و دهها دنیای دیگر. پس به فرمایش مقام معظم رهبری، در زمینهی درس گرفتن از امیرالمؤمنین، «باید به مطالعه و آموزش نهجالبلاغه توجه ویژهای داشت.» (بیانات در دیدار نوروزی، ۱ فروردین ۱۴۰۴)