اهداف پشت پرده تنش میان هند و پاکستان
جواد دهقانی
شاید برای برخی جای سوال داشته باشد که چرا بخاطر کشته شدن چند شهروند هندی توسط تروریستهای مجهولالهویه، پای هند و پاکستان به جنگ باز شد؟! جنگی که میتواند هزاران برابر بیشتر از کشته شدن این شهروندان، برای دو کشور و مردم آنان ضرر داشته باشد. یعنی انتقام این شهروندان به شروع جنگ دو کشور همسایه و با زبان و فرهنگی نزدیک به هم، میارزد؟! بطور خلاصه میشود به چند هدف و نکته اشاره کرد که این جنگ را نه فقط برای انتقام خون چند شهروند هندی؛ بلکه برای شروع یک برنامه حساب شده آمریکایی صهیونیستی میتوان در نظر گرفت...
1. فراموشی مسئله فلسطین و غزه:
یکی از تاکیدات مهم رهبر معظم انقلاب، فراموش نشدن مسئله فلسطین است که ایشان بارها آن را تکرار کردند. علاوه بر فرمایشات رهبر حکیم انقلاب، حس انسانی و مشی مسلمانی ایجاب میکند که هیچکس مسئله غزهی مظلوم را فراموش نکند. اما با جنگ بین هند و پاکستان، برنامههای آمریکا و صهیونیستهای کودککش با خیال آسودهتری در غزه پیش خواهد رفت. چراکه چشمان مردم دنیا به مسئله هند و پاکستان خیره خواهد شد. جالب است بدانید که سفیر رژیم صهیونیستی در هند گفت: "پاکستان درست مانند حماس یک تروریست است، هند حق دارد از خود دفاع کند و به هرگونه حملهای به خاک خود پاسخ دهد".
2. پیشروی اهداف اسرائیل در سوریه:
صهیونیستهای جنایتکار، از بحر تا نهر را برای خود میدانند و پس از اجرای برنامه سقوط حکومت اسد، بلافاصله مشغول تصرف سوریه شدند و زیرساختهای آن را ویران کردند. با اتفاقات هند و پاکستان و جلب افکار مردم جهان به سمت این دو کشور، پیشرویهای اسرائیل در سوریه با سرعت بیشتری جلو خواهد رفت.
3. برنامهریزی برای حمله به عراق:
یکی از اهداف اصلی نقشه آمریکایی صهیونیستی، رسیدن اسرائیل از سوریه به عراق است که قطعاً مثل نقشه سقوط دمشق، باز هم با جلو اندازی گروههای تروریستی مثل داعش و امثال آن شروع خواهد شد و پس از اجرای نقشه و رسیدن به عراق، مجدداً اسرائیل بطور علنی خودش وارد صحنه میشود، مثل سوریه. درگیری هند و پاکستان برای آنان به سود خواهد بود تا نقشه حرکت به سمت عراق را راحتتر اجرایی کنند.
4. ناامنی ایران در نوار مرزی با پاکستان:
گروهکهای تروریستی مانند جیشالظلم که بیشتر از خاک پاکستان وارد ایران میشوند، با وقوع جنگ از حیاط خلوت بهتری برخوردار خواهند بود. جنگزدگی کشور همسایه ایران، همانند جنگزدگی افغانستان و عراق، بر ما فشار زیادی میآورد. بطور مثال، از کاهش امنیت و روابط سیاسی گرفته، تا ضربه به اقتصاد و تجارت بین دو کشور و...
5. تضعیف اقتصاد هند:
یکی از کشورهایی که بخاطر وفور کارگر ارزان و گستردگی جمعیتی و سرزمینی، به سوی اقتصادی پویا در حرکت است، کشور هند با جمعیتی میلیاردی میباشد که قطعاً در دراز مدت، همانند چین، رقیب غرب بخصوص آمریکا خواهد بود. این تنش، حداقل خیال آمریکا را از رقیب اقتصادی جدید راحت میکند تا بیشتر به فکر زمین زدن چین باشد و تمرکز خود را روی چشم بادامیها قرار دهد.
6. احتمال شروع جنگ هستهای:
تردیدی نیست که آمریکا و اسرائیل، به دو دلیل هیچ ابایی برای استفاده از بمب هستهای ندارند. اما چیزی که جلوی آنان را از استفاده چنین سلاحی گرفته است، یکی افکار عمومی جهان است که به شدت بازدارندگی دارد، و دیگری بخاطر وجود و استفاده از سلاحهایی که دستکمی از هستهای ندارد؛ اما بدنامی و تبعات بمب هستهای را هم ندارد. بطور مثال، غزه نزدیک به ۳ برابر کوچکتر از هیروشیماست؛ اما اسرائیل تاکنون معادل ۶ بمب اتم بر روی مردم مظلوم آن ریخته است! پس تا چنین راهی دارند، از هستهای استفاده نمیکنند؛ اما با تحریک نفوذیان یهودی - غربی در هند و پاکستان و شروع جنگ هستهای بین این دو کشور، اینگونه جنگ جهانی سوم را اولاً گردن کشورهای شرقی میاندازند، ثانیاً فریاد رسانهای بلند میکنند که کشوری مسلمان شروع کننده جنگ هستهای بود، ثالثاً شیاطین صهیونی - آمریکایی با این کار باب استفاده از سلاح هستهای را در جنگ باز خواهند کرد تا بتوانند خودشان را در این بازی وارد کنند.
7. گسترش اتباع غیر مجاز در ایران:
قطعاً با شروع جنگ در کشور همسایه، گسیل مهاجران پاکستانی و حتی هندی به ایران و خطر گسترش اتباع غیر قانونی را باید در نظر داشته باشیم. بجز هزینههایی عمومی که این اتباع بر کشور تحمیل خواهند کرد، مسئله هشدار امنیت ملی نیز به صدا درمیاید. چراکه برخی از اتباع غیرمجاز میتوانند فعالیت ضد امنیتی برای ایران داشته باشند.
8. نسلکشی مسلمانان مظلوم:
در توئیتی که در صفحه «ترور آلارم» منتشر شد آمده است: صهیونیسم اینگونه برای کاهش جمعیت زمین راهکار میدهند: کشتار دسته جمعی!
صفحه «ترور آلارم» مدعی شد «جمعیت کنونی دنیا بیش از توان منابع محیط زیستی است، جمعیت بهینه شاید در حدود ۲ تا ۳ میلیارد نفر باشد». این اکانت بهترین راهکار کنترل جمعیت را جنگ هستهای بین چین و هند معرفی کرد! (مشرق نیوز)
اکنون با ترفند جنگ بین هند و پاکستان، هم به هدف شوم کاهش جمعیت خود نزدیک میشوند، هم جمعیت مسلمانان را مثل همیشه رو به سقوط سوق میدهند. یکبار با نابارور کردن مسلمانان، یکبار با فشار اقتصادی، یکبار با نسلکشی و...
9. بازار فروش سلاحهای غربی:
شرکتهای سازنده سلاح در آمریکا و غرب از این تنش سودآوری بالایی خواهند داشت. نمونهاش سلاحهایی که آمریکا به عربستان فروخت تا حریم هوایی او را حفظ کند؛ اما یمن قهرمان، حریم هوایی عربستان را از هم شکافت !
10. ضربه اقتصادی امنیتی آمریکا به چین:
یکی از منافع آمریکا در تحریک تنش میان هند و پاکستان، ضربه زدن به اقتصاد و امنیت چین است. چین اصلیترین رقیب اقتصادی آمریکاست و قطعاً با شروع جنگ هند که همسایهی او هست، متضرر خواهد شد.
11. کاهش سرعت انتقال قدرت از غرب به شرق:
در حالی که شاهد انتقال قدرت از غرب جهان به شرق هستیم، با تنش میان هند و پاکستان، روسیه و اوکراین، و ضررهایی که شرکای تجاری آنان و همسایگان این مناطق از جنگ متحمل میشوند، باعث کاهش سرعت انتقال قدرت از غرب به شرق میشود. یکی از تبعات جنگ، کاهش سرمایهگذاری خارجی است که در این صورت، سرمایه اقتصادی و فکری، کمتر جذب شرق خواهد شد.
12. ایجاد چالش سیاسی و اقتصادی برای سیاست خارجی ایران:
در حالی که ایران با هر دو کشور هند و پاکستان روابط اقتصادی و سیاسی خوبی دارد، این جنگ میتواند روابط دیپلماتیک و تجاری ایران با کشورهای درگیر جنگ را دچار چالش سازد. از همه اینها که بگذریم، یادمان نرود که هدف اصلی غرب، تضعیف ایران است. جنگ افغانستان هم مرز با ایران، جنگ عراق هم مرز با ایران، روابط تنگاتنگ جمهوری آذربایجان با اسرائیل، خانه امن صهیونیستها در امارات، وجود گروهکها تروریستی در نواحی مرزی ایران، وجود پایگاههای متعدد آمریکا در اطراف، انقلاب اسلامی و شکست آمریکا در سلطه بر ایران، زیست و منابع و معادن شگفتآور ایران و منطقه غرب آسیا، همه و همه باعث میشود که رویکرد و تمرکز اصلی دشمن بر منطقه، بخصوص ایران باشد که محور اصلی جبهه مقاومت است میباشد. به قول سردار دلها: امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند...
جان مرشایمر، نظریهپرداز برجسته آمریکایی میگوید:
«حتی اگر ایران برنامه هستهای خود را کنار بگذارد، اسرائیل دستبردار نیست؛ چراکه هدف اصلی اسرائیل، تکهتکه کردن ایران است. اسرائیل حتی از ایجاد کشور کردی حمایت میکند تا ایران، عراق و سوریه را تجزیه کند. اسرائیلیها از اتفاقات سوریه به وجد آمدند و دوست دارند که همین کار را در ایران بکنند. البته تصور ضعیف شدن ایران، احمقانه است»
البته که تصور ضعیف شدن ایران هم احمقانه است. بلکه این شیعه حیدر کرار و نسل سلمان است که بزودی دشمن را به زانو در میآورد... ما لشکریان مهدی موعود، منتظر انگشت اشاره نائبش سیدعلی هستیم تا به اذن خدا زمین و آسمان دشمنان را در هم بپیچیم. بالا را پایین، روز را شب، کوه را خم، و نسیمتان را طوفانی خواهیم کرد... منتظر باشید که آن روز نزدیک است...
نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
یاری خداوند و پیروزی نزدیک است و (ای پیامبر!) مؤمنان را بشارت ده (به این پیروزی بزرگ)!
معناگذاری؛ میدان پنهان قدرت فرهنگی
عادل فریحی
در جهان امروز، آنچه فرهنگ یک ملت را میسازد، صرفاً سنتها، آیینها یا زبان آن ملت نیست؛ بلکه معنایی است که مردم از مفاهیم مختلف زندگی خود درک میکنند. پرسشهایی چون «پیشرفت یعنی چه؟»، «خانواده چیست؟»، «هویت من کجاست؟» یا حتی «چرا زندگی میکنم؟»، نه در خلأ که در بستر فرهنگی خاصی پاسخ میگیرند. به همین دلیل، معناگذاری امروز به یکی از عمیقترین و تعیینکنندهترین میدانهای نبرد فرهنگی تبدیل شده است. نبردی که گاه خاموش و پنهان؛ اما بسیار تأثیرگذار و سرنوشتساز است.
فرهنگ، شبکهای از معناهاست
اگر بخواهیم فرهنگی را بشناسیم، باید به معناهایی که در بطن آن شکل میگیرد دقت کنیم. فرهنگ، تنها رفتارها و آداب نیست؛ بلکه شبکهای از معناهاست که به انسان میگوید چه چیزی خوب است و چه چیزی بد؛ چه چیزی باارزش است و چه چیزی بیارزش. به همین دلیل، تغییر در معناها مساوی است با تغییر در سبک زندگی و حتی جهتگیری تمدنی یک جامعه. در اندیشه اسلامی، معنا ریشه در وحی دارد و انسان، مأمور به کشف و فعلیتبخشی به آن معنا در زندگی فردی و اجتماعی خویش است. بر این اساس، معنا صرفاً محصول قراردادهای اجتماعی یا ذوق هنری نیست؛ بلکه تجلی حقیقت در بافت زندگی انسانی است.
از «تولید کالا» تا «تولید معنا»
در گذشته، فرهنگسازی را اغلب در چارچوب تولید محصولات فرهنگی میدیدند: کتاب، فیلم، تئاتر، مراسم و... اما امروز روشن شده که آنچه تعیینکننده است، نه صرفاً شکل این محصولات؛ بلکه معنایی است که منتقل میکنند. یک فیلم، اگرچه ظاهرش هنری است؛ اما در بطن خود معنا میسازد. حتی یک خبر کوتاه یا یک تصویر ساده در شبکههای اجتماعی، ممکن است بهراحتی نظام معنایی مخاطب را دگرگون کند. به همین دلیل است که بسیاری از اندیشمندان فرهنگی، امروز از «جنگ معناها» سخن میگویند. در این جنگ، آنکه بتواند معناهایی باورپذیرتر، جذابتر و هماهنگتر با تجربه زیسته انسانها ارائه کند، میتواند الگوی فکری و رفتاری آنها را شکل دهد.
بحران معنا در جهان معاصر
جهان امروز، با تمام پیشرفتهایش، درگیر نوعی بحران معنایی است. انسان مدرن، در میان انبوهی از دادهها، تصاویر و روایتها، احساس سردرگمی و بیریشگی میکند. نهادهای رسانهای جهانی، با استفاده از قدرت فنّاوری و روانشناسی اجتماعی، معناهایی سطحی، مصرفگرا و فردگرایانه را بر جهان تحمیل میکنند. در این فضا، معنای خانواده تقلیل مییابد به یک رابطه موقت؛ معنای پیشرفت خلاصه میشود در رفاه مادی؛ معنای آزادی گره میخورد به گریز از ارزشها و مسئولیتها. اینها صرفاً تغییرات فکری نیستند؛ بلکه بازتعریف جهان زندگی انسانها هستند. آنچه در خطر است، نه تنها ارزشهای ما؛ بلکه نفس معنای زندگی است.
وظیفه نخبگان: بازیابی قدرت معنا
در چنین وضعیتی، نخبگان فرهنگی ما وظیفهای خطیر دارند. آنان باید به بازخوانی ریشههای معرفتی و ارزشی فرهنگ اسلامی بپردازند؛ اما نه بهصورت انباشتی و تکراری؛ بلکه به شیوهای زنده، مسئلهمند و معناساز. آنچه امروز جامعه ما نیاز دارد، معانیای است که هم ریشه در حکمت و وحی دارند و هم بتوانند در زبان و زندگی مردم جاری شوند. کار نخبگان فرهنگی، ترجمه و انتقال صرف نیست؛ آنها باید تولیدکننده معنا باشند. باید بتوانند مفاهیم اصیل چون «عدالت»، «حقیقت»، «خانواده»، «امید»، «مقاومت» و «عبودیت» را در دل روایتهای تازه، هنر نوین و رسانههای روز بازآفرینی کنند.
فرصت تاریخی ما
جامعه ما، با پشتوانهای غنی از آموزههای وحیانی و تاریخی، ظرفیت عظیمی برای معناپردازی دارد. قرآن کریم، نه تنها منبع هدایت؛ بلکه منبع معناسازی است. اهلبیت علیهمالسلام، نه تنها الگوهای اخلاقی؛ بلکه حاملان نظام معنایی جامع هستند. اگر بتوانیم این معانی را از سطح متن به لایههای زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم منتقل کنیم، زمینه تمدنسازی فراهم خواهد شد. فراموش نکنیم که انقلاب اسلامی، خود یک جنبش معناگر بود؛ معنای تازهای از آزادی، عزت، توحید، شهادت و پیشرفت ارائه داد. این معانی، ملت ما را متحول کرد و در برابر طوفانهای جهانی، ایستاده نگه داشت. اکنون نیز اگر بخواهیم آیندهای روشن بسازیم، باید میدان معنا را جدی بگیریم.
سخن پایانی
معناگذاری در اندیشه فرهنگی، یک کار حاشیهای نیست؛ بلکه جوهره هر تلاش فرهنگی است. جامعهای که معناهایش را از دیگران بگیرد، دیر یا زود سبک زندگی، ارزشها و حتی آیندهاش را نیز به آنها واگذار خواهد کرد. اما جامعهای که خود معنا بسازد، هویت خود را حفظ کرده و راه خویش را خواهد گشود. در این میدان، سکوت مساوی است با شکست. ما یا معنای زندگیمان را خود میسازیم، یا دیگران آن را برای ما خواهند نوشت. انتخاب با ماست.