تحرکات گسترده محافل وابسته به انگلیس در ماههای منتهی به اسفند 1299ش، به کودتای سوم اسفند منجر شد و پایتخت ایران توسط نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان میرپنج، به تصرف نیروهای انگلیس درآمد. رضاخان توسط اردشیر جی (مسئول تربیت نیروهای قزاق برای انگلیس) کشف و به مسئول خروج نیروهای انگلیسی معرفی شده بود. عوامل این کودتا و در واقع روی کار آمدن رضاخان را میتوان از چند بُعد نگریست.
از جمله عواملِ بلندمدت که نامحسوس و مربوط به پشت پرده کودتا میشدند، "کانونهای استعماری" بودند که در پوشش فعالیتهای اقتصادی و سیاسی غیردولتی فعالیت میکردند و بهصورت شبکه جهانی، در کشورهای مختلف به معارضه با قدرتها میپرداختند. تشکیل مجموعههای فراماسونری که حلقهای از ماموران استعمار را در کشورهای مختلف از جمله ایران سازمان میداد، زیرمجموعه همین کانونها قرار داد.
از دیگر عوامل سیاسی و اجتماعی کودتا، "انحراف در نهضت مشروطیت"، غلبه سکولاریسم و لائیزم بعد از مشروطه در صحنه سیاسی کشور، هرجومرج و ناامنی، عدم استقرار و اقتدار نهادهای قانونی بودند. بهعنوانمثال؛ کنار رفتن و کنار زده شدن اندیشه دینی و ناامیدی متدینین از علما در جریان مشروطه، و عدم شناخت درست غرب و جریان استعمار و نیز تبدیل محیط فرهنگی نقد و اجتهاد به تقلید و سطحی گری، از جمله عوامل انحراف در مشروطیت به شمار میرود که در نهایت به سود کودتاچیان سوم اسفند تمام شد.
از عوامل فکری این کودتا نیز میتوان به "تقابل دین و دولت پس از مشروطه" و اتحاد روشنفکران سکولار با استبداد پهلوی، اشاره کرد. بهگونهای که در آن دوران از سردار سپه بهعنوان" تنها منجی ایران" تمجید میشد! روشنفکران موثر و مطرح دوره بیستساله پهلوی اول مانند تقیزاده، محمدعلی فروغی، علیاصغر حکمت، تیمورتاش، اردشیر جی، کسروی، حکمی زاده، و شریعت سنگلجی نیز نقش بسیار مهمی در زمینهسازی روی کار آمدن رضاخان داشتند. برخی عالمان دینی که سردار سپه را خوب میشناختند به مخالفتهای علنی با وی پرداختند. از جمله آنها میتوان به حاجآقا نورالله اصفهانی، سید حسن مدرس، شیخ محمدتقی بافقی، حاجآقا حسین قمی، مرحوم شاهآبادی اشاره کرد.