مجتبی جوادینیا
6 - ورود مسائل سیاسی اجتماعی به شعر انقلاب: مسائل سیاسی و اجتماعی از دیرباز در شعر فارسی مجال ظهور و بروز یافتهاند. این مسائل گاه به صراحت و گاه در پردهای از رمز و اشاره به شعر شاعران راه یافته است. وقتی حافظ علیه الرحمه میفرماید:
اگر چه باده فرحبخش و باد گل بیز است
به بانگ چنگ مخوری که محتسب تیز است
بیشک در پوشش این غزل ناب، گوشه چشمی به مسائل روزگار خویش دارد و یا آنجا که میفرماید:
بود آیا که در میکدهها بگشایند
گره از کار فرو بسته ما بگشایند
در حقیقت تظلم و دادخواهی از مظالم حاکمان زورمدار آن عصر را زمزمه کرده است. تأثیر مسائل خاص سیاسی - اجتماعی در عصر مشروطیت و پس از آنکه نسیم آزادی در ملک ما وزیدن گرفته بود، بسیار بیشتر از دورههای دیگر است و با رجوع به دیوانهای شاعران آن عصر مثل: فرخی یزدی، عارف قزوینی، ابوالقاسم لاهوتی، میرزاده عشقی، ملک الشعراء بهار و... میتوان نمونههای متعددی از مضامین سیاسی – اجتماعی به دست آورد. وقتی فرخی یزدی از سر درد مینالد:
سوگواران را مجال بازدید و دید نیست
باز گرد ای عید از زندان که ما را عید نیست
... وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
صراحت لهجه و شجاعت او در بیان چنین مضامینی، ما را به شگفتی وامیدارد.
شعر در دوران قبل از انقلاب (دهههای 40 و 50) نیز سرشار از مضامین سیاسی است که گاهی از آن با عنوان «شعر مقاومت» یاد میشود؛ غزل زیبای دکتر شفیعی کدکنی با مطلع:
موجهای خزه از سوگ سیه پوشانند
بیشه دلگیر و گیاهان همه خاموشانند
از این نوع شعرهاست و دو بیت زیبای آن هنوز هم زبانزد خاص و عام است:
آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد
کز می جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیم شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند
موسوی گرمارودی، طاهره صفارزاده و دیگرانی چون مرحوم مهرداد اوستا و مرحوم مهدی اخوان ثالث که رخ در نقاب خاک کشیدهاند و یا کسانی که هم اینک در خارج از این آب و خاک به سر میبرند مثل نعمت میرزا زاده (م. آزرم) از دیگر شاعرانی هستند که نمونههایی ارزشمندی از شعر مقاومت را در آثار خود به نمایش گذاشتهاند. اما انقلاب اسلامی ایران، با توجه به اینکه شگفتانگیزترین پدیده سیاسی چند دهه اخیر در جهان معاصر به شمار میرود، پیوند خاصی با مسائل سیاسی و اجتماعی دارد. انقلاب چشمها را به روی حقایق گشود و انگیزههای خاص توجه به مسائل انسانی و اجتماعی را در همگان، خصوصاً شاعران - که وجدانهای بیدار جامعه به شمار میآیند - به وجود آورد. مضامین سیاسی - اجتماعی در شعر انقلاب از چنان گستردگی و تنوعی برخوردار است که حتی اشاره فهرستوار به اینگونه مضمونها، فرصت گستردهای میطلبد. فهرست اجمالی بعضی از این موضوعها به شرح ذیل است - با ذکر نمونه اشعار:
یاد شهیدان و اندوه و حسرات از پا در گل ماندن خویش و عروج شهیدان
بار بر دوش آنهاست، آه آری همانها
پاکها، نازنینها، خوبها، مهربانها
... ما چه کردیم باری؛ نالهای، شکوه واری
شد وطن زنده اما زان جوانها و جانها
این عطر ناب وصال است یا بوی گلهای سیب است
این نفخه آشنایی، بوی کدامین غریب است؟
... با اشتیاق زیارت یاران همدل گذشتند
انگار تنها دل من از عاشقی بینصیب است
... دلا به حال تو افسوس میخورم که نرفتی
تویی به ماندن راضی، اگر درست بگویم
نکوهش ریاکاران و صاحبان زر و زور و تزویر و جوش و خروش علیه مرفهین بیدرد:
همسایه، چشم بد نرسد، صاحب زر است
چون صاحب زر است یقیناً ابوذر است!
کم کم به دست مردهدلان غصب میشود
باغی که در تصرف گلهای پرپر است
تیغ و است که پوسیده به میدان یارب!
کاخها سبز شد از خون شهیدان یارب!
بگذارید که فتوا بدهم تضمینی
کفر محض است اگر از کاخ برآید دینی
... من ندانم که بود خواجه سلمان یا نیست
در احد هر که ز احمد نبود سفیانی است!
امروز شاید باید از خون گلو خورد
نان شرف از سفرههای آرزو خورد!
خشکیده چاه زمزم؛ اما حسرتی نیست
لب تشنه باشی میشود از آبرو خورد
... شاید تمام حرفمم این باشد جماعت
حق شما را کاخهای روبرو خورد!
همسایه بغلی ما شخص شریفی است با هشتصد متر بنا!
... هر وقت جنگ جدی میشد به جبهه میرفت و یک تغار آب پرتقال تگری میخورد
بیان رنجها و محرومیتهای طبقات فرو دست جامعه
... من هم میمیرم/ اما نه مثل گلبانو/ که سر زایمان مرد/ پس صغری مادر برادر کوچکش شد/ و مدرسه نرفت/ چه کسی جاجیم میبافد؟
تذکر این نکته لازم است که اشعاری با این مضمون، به دلیل صراحت بیش از اندازه، گاهی شکل شعار به خود میگیرند، مثل این نمونهها که البته از شاعران جوانتر است:
کودکت مرد از این درد خدا خواسته است
سوگواری نکن ای مرد خدا خواسته است
و پدر رفت شکایت کند از دکترها
همسرش گفت که برگرد خدا خواسته است
غروب خسته و یک پارک، کودکی تنها
نشسته روی زمین واکس میزنم آقا
تمام زحمت خود را شمرد با انگشت
هنوز خیلی کم است آه کمتر از ده تا
... صدای مبهم او بود در سکوت آیا
دوباره امشب ما آه نان با حلوا
بازتاب شهادت یا وفات یاران انقلاب و ارتحال جانگداز حضرت امام (ره)
مطهری که از او روح گل مطهر بود
زلال چشمه ایمان یار رهبر بود
ای زنده همیشه برایت خدا گریست
تاریخ از این مصیبت بیانتها گریست
در سوگت ای ابوذر دوران، چریک پیر
کوه و درخت و ابر و نسیم رها گریست
نام رجایی به جاست، شور رهایی به پاست
گر چه زنام آوران ناموری میرود
بی هنران را بگو گنج هنر زان ماست
گرچه ز ملک با هنری میرود
به روی طاقچه ما تمام آینهها
نشستهاند به سوگ امام آینهها
تمام آینهها شاهدند و میدانند
که من گریستهام با تمام آینهها...
ای دل این آشفته حالی را که تقدیم تو کرد؟
وحشت آن جای خالی را که تقدیم تو کرد؟
... آه ای باران! پیاپی نام پیر ما ببر
هر که پرسد این زلالی را که تقدیم تو کرد؟
زندهتر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟
... ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
میتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؟!
انعکاس فرهنگ جهاد و شهادت در شعر انقلاب
... شب هم یک کهکشان بسیجی روشن
در آسمان ده رژه میرفتند
گفتم: خدای من / اینها چه کردهاند؟
اینها که عشق را / با دستهای کوچکشان قبضه کردهاند!
رحیق عشق کشیدند و بی قرار شدند
شبانه رخش خطر پوی را سوار شدند
چراغ بزم شهیدان عشق روشن باد!
که صبح صادق ما را طلایه دار شدند...
خوشا آنان که جانان میشناسند
طریق عشق و ایمان میشناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند!