داود مهدوی زادگان
سوال:
بهصراحت خدمتتان عرض کرده بودم و الان نیز عرض میکنم که کشف حجاب را همان بیحجابی اجباری میدانم. حجاب اجباری و بیحجابی اجباری، هر دو اقدام اشتباه است:
1. چرا میفرمایید: "مفهوم ساختگی حجاب اجباری"؟... مگر حجاب، اجباری نیست؟ اصلاً در متن و محتوای قانون، اجبار نهفته نیست؟ جامعهشناسان و منجمله وبر، از حکومت بهعنوان زور مشروع نام میبرند. حکومت و قانون، اجبار و زور هستند؛ البته به نحو مشروع. (مشروع یعنی جامعه آن را میپذیرد). و برای من عجیب است که مدافعان دخالت حکومت در حجاب، میفرمایند نگویید حجاب اجباری، بگویید حجاب الزامی...
از نظر من تغییر مفهوم، ابدا چیزی را حل نمیکند. الزام و اجبار چه تفاوتی میکند؟ مگر این که اجبار، تعارف را کنار میگذارد و به مرکز معنا دلالت میدهد.
2. چرا میفرمایید که نظرسنجی را مصادره به مطلوب کردم. اگر دقت کرده باشید نوشتم:" گرچه پرسش از بدحجابی است و نه بیحجابی، اما به قرینه میتوان احتمال داد، در باب بیحجابی هم چنین نظری داشته باشند"
به این معنا که پاسخگویان، با دخالت در امر حجاب موافق نبودند.
3. عزیز، عریانی و بیحجابی دو چیز است. حد آن را پیشاپیش نمیتوان به نحو قاطع، ترسیم کرد. عرف و نگرش عمومی جامعه است که مرز میان این دو را روشن میکند. گرچه در این بحث، کل سخنانم ناظر است به داشتن حجاب موی سر.
و نکتهی آخر،
تا این جا تلاش کردم تفکیکی قائل شوم میان اصل حجاب و حجاب اجبار شده از سوی حکومت. اما شما دائم موضوع خودِ حجاب را در میان میآورید و کمتر به حجاب اجباری میپردازید. پرسش چهارگانه شما را گرچه پاسخهایی دارم؛ اما ازآنجهت که خارج از بحث است، نادیده میگیرم. زیرا پرسشهایی در باب خود حجاب است.
حجاب اجباری، حجاب الزامی، حجاب قانونی:
1. اولاً ناقض حق اختیار انسان و اراده و انتخابِ سبک زندگی است.
2. سبب گسترش فرهنگ چندچهرگی (ریا) و چند زیستی میشود. آدمیان دیگر آن نیستند که نشان میدهند.
3. اجباری شدن حجاب، پدیدهای خودشکن است. به دلیل عنصر تحمیل، به نگرش بدبینانه در قبال حجاب و حتی دین دامن میزند.
4. از آن جایی که اعمال قانون حجاب، ممکن نیست، عملاً قانونشکنی رواج مییابد و در نتیجه سستی و ضعف دولت را به نمایش میگذارد. مگر این که داعش وار به جان جامعه بیفتند که این نیز نه مطلوب است و نه پایدار. زیرا فرهنگ با دستور و امر دمساز نیست.
در ظاهرشدن عدم توانایی دولت در اجرای قانون حجاب و نمایش چهرهی ناتوان حکومت، آن چه صدمه و آسیب میبیند، حاکمیت قانون است. و این البته به سود جامعه نیست.
معتقدان به حجاب اجباری لاجرم باید به دو نکته اساسی پاسخگویند:
1. اجباری شدن حجاب، متکی به کدام آیهی قرآن است؟ از چه آیاتی قابلاستنباط است؟
2. وقتی از آفات بیحجابی میگویند، بفرمایند کدام آفات؟ و این که این آفات را از کدام پژوهش و تحقیقات معتبر جامعهشناختی به دست آوردهاند؟ صرف ادعا که مسموع نیست.
پرسش من درباره موضع دوگانه گذشته و حال روشنفکران بود و نه نظر حضرتعالی. دیدگاه شما که در این گفتوگو مصرح است.
دلیل ساختگی بودن مفهوم حجاب اجباری، این است که در چارچوب فلسفه سیاسی بیان نشده است. همانطور که از وبر نقل کردید، زور در حکومت، قانون مشروع است و لذا هرقدر که برخی از شهروندان با اعمال زور قانونی مخالف باشند و آن را اجبار تلقی کنند، اجبار نیست و الزام به قانون است.
پاسخ :
دوست عزیز، اتفاقاً شما خوب میدانید که بین الزام و اجبار، تفاوت مفهوم شناختی جدی وجود دارد. حتماً میدانید که هر امری با خود لوازمی دارد که قابلانفکاک نیست. الزام به این لوازم، اجبار گفته نمیشود. اجبار، وادارکردن شخص به امر غیر ملازم است. در اینجا، حجاب لازمه عفاف و پاکدامنی است و لذا الزام به حجاب، «معقول» است. اما کشف حجاب، ملازم با پاکدامنی و عفاف نیست و لذا وادارکردن مردم به آن، اجبار است. بنابراین، میان این دو مفهوم، فرق اساسی است. و توجه به تمایز این دو، روشنگرانه است و خیلی از مسائل را حل میکند. حال، اگر شما قائل به چنین تمایزی نیستید، چرا از واژه الزام استفاده نمیکنید.
شما در گزارش نظرسنجی آوردید که 6. 10 معتقدند بدحجابی اشکالی ندارد و 7. 67 با آن مخالفاند. و این نظر مردم درباره بدحجابی است و نه الزام حجاب. جناب، ظاهراً میپذیرید که عریانی و بیحجابی از جهت مفهومی دو چیز نیستند و فقط تمایز مصداقی دارند. چون رجوع به عرف برای تعیین مصداق است و نه مفهوم. اینکه نمیتوانید حد تمایز آن را پیشاپیش معلوم کنید، خود دلیل بر عدم تمایز است. به هر روی، بیحجابی از حد عریان گری معتدل ولی نامشروع تا شکل افراطی آن گسترده است و درهرصورت، عریان گری است!
تاکنون موضوع بحث من الزام حجاب بوده است و نه حجاب. و به مفهوم ساختگی حجاب اجباری نمیپردازم، چون با چنین مفهومی موافق نیستم. اما پرسشهای طرح شده، همانطور که عرض کردم مبنایی است. دو پرسش اول، مقدمه بحث از الزام حجاب و پوشش است. مگر آن که نخواهید وارد بحث بنیادی شوید.
دوست عزیز، اگر پرداختن به چهار پرسش را خارج موضوع میدانید، پس چرا حاضر نیستید بحث را بر اساس همان شش شرطی که ذکر کردید، پیش ببرید. دیدید که من با آن شروط مخالفتی نداشته و مطابق همانها، مشی کردم. لذا دلیل طفرهرفتن از آن شش شرط را نمیفهمم.
داوری نهاییتان درباره الزام حجاب و حجاب قانونی، پذیرفتنی نیست :
1. الزام حجاب، موافق با حق اختیار بعد الاجتماع است. حق اختیار در محدوده نظام اجتماعی اهمیت دارد. حق اختیار قبل الاجتماع از موضوع بحث خارج است.
2. چنین تلقی وجود ندارد که در صورت الزام حجاب، آدمیان دیگر آن نیستند که نشان میدهند. مگر چنین چیزی در حالت عریان گری و بیحجابی پیش نمیآید. هزینه هنگفت لوازمآرایش برای چیست؟ برای این است که خود را آنگونه که هست نشان دهند یا بالعکس؟! مضافاً اینکه چنین ریایی بر عریان گری ترجیح دارد. چون آثار زیانبار عریان گری، گسترده و غیرقابلجبران است.
3. هرگز جامعهی قانونگرا نسبت به الزامات قانونی، احساس خودشکنی و تحمیل پیدا نمیکند. چون قانونهای اخلاق را مفید حال خود میداند.
4. چهار دهه الزام حجاب نشان داده است که مردم مشکلی با آن ندارند و این تنها مخالفان سیاسی هستند که سعی دارند از این موضوع بهعنوان ابزار مخالفت استفاده کنند.
برای آگاهی از آیات تشریع حجاب به کتب مربوطه رجوع کنید. از جمله کتاب «مسئله حجاب» اثر استاد شهید مرتضی مطهری (ره). اما دلالت بر الزام حجاب، در خود آن آیات مطوی است. چون مقام شارعیت و ولایت، مقام الزام است. وقتی شارع، امر به چیزی میکند، مفید الزام است.
هیچ نیازی به تحقیق درباره آفات بیحجابی نیست. امر آشکار را که تحقیق نمیکنند. مضافاً اینکه آزموده را آزمودن خطا است. خوب است به وضعیت قبل انقلاب رجوع شود. علاوه بر این، وقتی الزام حجاب رجحان و مزیت دارد، چرا باید درباره آفات بیحجابی تحقیق کرد. خب، بفرمایید بیحجابی چه رجحان اخلاقی و اجتماعی بر بیحجابی و عریان گری دارد.
ادامه دارد...