داود مهدوی زادگان
هر جا حجاب هست، باید در آنجا دارایی باشد. سارقان هم به دنبال مکان های محجوب می گردند و نه مکان مکشوف؛ زیرا مکان مکشوف چیزی ندارد.
ادیان وحیانی بویژه دین مبین اسلام، مردم را در تنظیمات زندگی سیاسی و اجتماعی، به مرجعیت کنش عقلانی دعوت می کنند. قرآن کریم، مکرر، اکثریت را ناخردورز می خواند و آنان را بخاطر پیروی از هوای نفسانی و قدرت طلبی و وهمیات باطل، محکوم کرده است. دنیای مدرن هم که مدعی عقلانیت است. بنابر این می توان، لااقل در ساحت نظر، اجماعی بر مرجعیت کنش عقلانی بدست آورد. براساس این اجماع، بسیاری از جزییات زندگی روزمرّه، به زیر پرسش و محک عقلانیت می رود. چنان که برای خیلی افراد، چنین پرسشی نسبت به خیلی از کنش های سیاسی و اجتماعی پیش
می آید. از جمله این کنش ها، ناپوششی و بی حجابی است. افراد و گروه های مختلفی، بر ضرورت یا آزاد گذاری بی حجابی اصرار می ورزند؛ لیکن پذیرش کنش ناپوششی، مشروط به ثبوت عقلانی بودن آن است. سوال اساسی در باره ناپوششی را این گونه طرح می کنیم:
دلایل عقلانی بودن ناپوششی و بی حجابی چیست؟
چرا باید بی حجابی را به عنوان کنش عقلانی پذیرفت؟
حجاب و بی حجابی ؛ داشتن و نداشتن
قرآن کریم می فرماید: بر زنان بازنشسته ای که امید به ازدواج ندارند، باکی نیست در حالی که خود را به زیوری نیاراسته اند و قصد خودنمایی ندارند، جامه خویش به زمین نهند، و اگر از این نیز خودداری کنند، برایشان بهتر است، خداوندشنوا و دانا است: « والقواعد من النساء اللّاتی لا یرجون نکاحاً فلیس علیهنّ جناح أن یضعن ثیابهنّ غیر متبرجاتٍ بزینةٍ و أن یستعفنَ خیر لهنَّ و اللهُ سمیعٌ علیمٌ» (نور ، 60)سخن در جمله و أن یستعفنَ خیر لهنَّ است. اغلب مفسرین، توقف چندانی براین جمله نکرده اند و فقط به استنباط قاعده ای کلی از آن بسنده کرده اند. چنان که استاد مطهری گفته است: « از جمله و أن یستعفنَ خیر لهنَّ می توان یک قانون کلی، استنباط کرد و آن این است که از نظر اسلام، هر قدر زن جانب عفاف و سَتر را بیشتر مراعات کند، پسندیده تر است و رخصت های تسهیلی و ارفاقی که به حکم ضرورت دربارة وجه و کفین و غیره داده شده است، این اصل کلی اخلاقی و منزلی را نباید از یاد ببرد » ( مطهری مرتضی ، مساله حجاب ، (1382 : 153 گمان می کنم در این جمله، معنای وجود شناسانه عمیقی نهفته است که باید آن را کشف کرد. باید این معنا را حول کلمه خیر، جست و جو کرد.
علامه شعرانی (ره) گوید « خیر : نیکی و مجازاً به معنای مال، استعمال شده است. البته خیر، گاهی به معنای خوبی است، مثل آیه 269 سوره بقره و گاهی به معنای خوبتر، یعنی صفت تفضیلی است، مثل آیه 17 سوره اعلی » (شعرانی ابوالحسن ، لغتنامه قرآن کریم ، (1389 : 131لیکن به نظر می آید مفهوم قرآنی خیر، مساوق با وجود است. خیر، هر امر وجودی است، در مقابل شرّ که امر عدمی است. وقتی شرّی بر ما اتفاق می افتد، یعنی چیز را از دست داده ایم. همین که چیزی را از دست
می دهیم، یعنی عدمی بر ما عارض شده است. عروض شرّ، فقدان وجود یا همان خیر است. تعبیر «موجود شرور»، تسامحی است. امر موجود، شرور نمی شود. خیر کثیر، به معنای شدت در وجود است. آیه شریفه «و من یوتَ الحکمةَ فقد اُتیَ خیراً کثیراً» ( بقره : 269 ) یعنی وجود کثیر، نصیب او می کنیم. حکیم در حکمتش، موجودیت عمیق به دست می آورد و در آیه شریفه دیگر آمده است: «و ما تُقدموا لأنفسکم من خیرٍ تجدوه عند الله» ( بقره (110 من خیرٍ، بیان ما تُقدموا است و تجدوه، وصف یا بیان خیرٍ است. امر وجودی، یافتنی است ونه امر عدمی. عدم، چیزی نیست تا یافته شود. پست چی، دست خالی به در منزل نمی آید. ما از او محموله ای را دریافت می کنیم. علاوه آن چه که نزد الله است، امر وجودی است و نه امر عدمی. نزد الله، داشته ها هست و نه نداشتن ها؛ بنابراین، «خیر» عبارت از وجود و داشتن است و در مقابل، «شر» عبارت از نداشتن و عدم است. به همین دلیل، مرگ را شرّ نمی دانیم؛ زیرا، مرگ به معنای نیستی، نیست. دهریون هستند که مرگ را جز نیستی، نمی پندارند: « و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون » ( جاثیه : ( 24 در حالی که مرگ، گذر از عالمی به عالم دیگر است و نه گذر از عالم وجود به عالم نیستی.
اکنون با این مقدمه، به سراغ آیه شریفه عفاف می رویم: و أن یستعفنَ خیر لهنَّ. عفاف در معنای وجود شناسانه، خیر است؛ یعنی عفاف، داشتن است. حجاب و عفاف، امر وجودی است. چون به فرموده قرآن کریم، خیر است. حجاب و عفاف، داشتن است. زنان محجبه و عفیفه، جزء زنان دارا هستند و در مقابل، زنان بی حجاب جزء زنان ندار هستند. زن، با حجاب دارا می شود و بی حجاب، ندار. اگر حجاب به معنای نداشتن باشد، بی حجابی از معنا تهی می شود؛ زیرا در آن صورت، بی حجابی یعنی عدم نداشتن. پس حجاب، داشتن است و بی حجابی، نداشتن. حجاب، خیر است و بی حجابی شرّ. حتی اگر حجاب را به معنای مطابقی، داشتن ندانیم، لااقل، ملازم با داشتن است؛ یعنی، حجاب بالالتزام، دلالت بر داشتن می کند؛ زیرا ما داشته هایمان را می پوشانیم و نه نداشته هایمان را. طلا فروش، برای جواهراتی که دارد، گاو صندوق تهیه می کند. ما برای دارایی هایمان، محفظه و حجاب درست می کنیم و نه برای نداشتن هایمان. پس، هر جا حجاب هست، باید در آنجا دارایی باشد. سارقان هم به دنبال مکان های محجوب می گردند و نه مکان مکشوف؛ زیرا مکان مکشوف چیزی ندارد.