امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

پاهای تاول‌زده!

حاج رضا -پدر سردار شهید حجت‌الله نیکچه فراهانی- وقتی می‌رفت حجت را در منطقه ببیند، با همان لباس‌های شخصی‌اش، همراه پسرش می‌رفت گشت و عملیات. پاچه شلوارش را می‌گذاشت توی جورابش، یک چوب می‌گرفت دستش و با حجت راه می‌افتاد. در همین سفرها با دوست‌های حجت آشنا می‌شد. یکی از شب‌هایی که ایشان در خط همراه حجت بود، دید حجت با پوتین خوابید. بهش گفت «بابا! کفشاتو در بیار. با کفش نخواب». حجت گفت: «نه بابا. همین‌طوری راحتم. باید آماده بخوابم.» اما این حرف‌ها به گوش پدر نرفت و با زور پوتین‌هایش را درآورد. دید پاهای حجت -بر اثر تلاش شبانه‌روز در جبهه- پر از تاول و خون شده که نمی‌خواست پدرش ببیند و ناراحت شود.
حجت سال ۵۹، یک هفته قبل از شروع جنگ درحالی‌که ۱۴ سال بیش‌تر نداشت به کردستان رفت و مشغول خدمت شد. در آن جا عملیات چریکی انجام می‌داد و بارها وارد خاک عراق شده بود. او عامل بمب‌گذاری نمازجمعه را که از کشور گریخته بود، در عراق به درک واصل کرد و در جوانرود، جزء گروه عملیات بود و به حجت عراقی و «حجت چریک» معروف شد. شهید «حاج عباس محمد ورامینی» (قائم‌مقام لشکر ۲۷ محمد رسول سلام‌الله)  می‌گفت اگر من ۱۰ نفر مثل حجت داشتم، دیگر غصه‌ای نداشتم.
منبع: کتاب حجت چریک، خاطرات سردار شهید حجت‌الله نیکچه فراهانی، فرمانده گردان مالک لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله