امام حسین علیه‌السلام: حلم زینت انسان و وفا نشانه جوانمردی است.  «بحارالانوار، ج ۷۵، ص۱۲۲» 

هموارسازی مسیر برای لیبرال‌های پشت صحنه

مهدی جمشیدی

 

۱. در سال‌های آغازین دوره‌ی پس از بیانیه‌ی گام دوم انقلاب، باید هم حلقه‌های میانی در سطح اجتماعی پدید می‌آمد و هم دولت جوانِ حزب‌اللهی در سطح سیاسی شکل می‌گرفت؛ اما هم بخشی از جامعه، گرفتار سکولاریسمِ فرهنگی می‌شود و هم دولتی مستقر می‌گردد که نسبتی با اصالت‌های انقلاب ندارد. دولتی که استقرارش، تصادفی و محاسبه نشده بود و بدین جهت، هیچ طرح و تدبیری در اختیار ندارد. دولتی که جوهره‌ی لیبرالی دارد و امتداد اصلاح‌طلبیِ سکولار در دهه‌ی هفتاد است. این دولت، پریشان و معلّق و معطل است و راه به جایی نخواهد برد. حتی بضاعت حفظ وضع موجود را نیز ندارد و اصل حضورش، خسران و فرصت‌سوزی است.

۲. در قلمرو فرهنگ نیز چنین قضاوتی رواست. کسی که بر کرسی وزارت فرهنگ نشسته، از کارگزاران دولت اعتدال‌گراست که از فرط سستی و عجز، هیچ خاطره‌ی مدیریتیِ شیرینی خلق نکرد و وجود و عدمش، یکسان است. وزیری که از نحوه‌ی سخن‌گفتنش، بی‌حالی و بی‌رمقی احساس می‌شود و به‌آسانی می‌توان فهمید که او، یک بوروکراتِ محض است که سویه‌ی لیبرالی دارد. کسی که نه حیات علمیِ بانشاطی داشته و نه کنشگری فرهنگیِ چشمگیری. همچون سایه و شبح است که اثری بر قدرت‌نشینی‌اش بار نمی‌شود؛ جز آنکه مسیر ترمیدور را برای لیبرال‌های پشت‌صحنه، هموار می‌کند.
۳. او اینک در حکمی که برای معاون فرهنگی‌اش نگاشته، نشان داده که ذهنیّت فرهنگی‌اش، ترکیبی از بوروکراتیسم و لیبرالیسم است. در این انگاره، ارزش‌های انقلابی به حاشیه سوق داده می‌شود و تکثّر بر حقیقت، فضیلت می‌یابد. دولت از لحاظ فرهنگی، بی‌طرف می‌گردد و جز استقرار آزادی و امنیت، وظیفه‌ای بر عهده ندارد. هدف‌ها، سکولار و خنثی هستند و به نام ایدئولوژی‌زدایی، ارزش‌های انقلابی از اعتبار ساقط می‌شوند.
۴. کسی را که او به‌عنوان معاون فرهنگی منصوب کرده نیز هم‌رتبه و هم‌شأن خودش است؛ یک نیروی بوروکرات و فرسوده و ناتوان که تهی از خلاقیّت و ابداع است و همه‌ی هستی مدیریتی‌اش در گذار از سیاست هویّت به سیاست تمایز خلاصه می‌شود. در دهه‌های پایانی عمرش به سر می‌برد؛ اما هیچ درخشش و جهشی نداشته که در ذهن‌ها و خاطره‌ها ثبت شده باشد.
۵. دریغا که انقلاب در چنین وضع ناخوشایندی به سر می‌برد و در لحظه‌های تعیین‌کننده‌ی تاریخ، قدرت سیاسی به چنین نیروهای علیل و رقیقی سپرده شده است. با چنین کارگزارانی، محال است گامی به جلو برداریم؛ بلکه باید گفت انقلاب از لحاظ هویّتی و معنایی، در خطر است. موقعیت کنونی، تلخ و مصیبت‌بار است و هرچه که امتداد یابد، گره‌ها نیز کورتر خواهند شد. از نظر تاریخی و تمدّنی، اصحاب تعمّق می‌دانند که استقرار این نیروها، چه اندازه ما را دچار انحطاط و افول خواهد کرد. در زمانه‌ای که لحظاتش، ظرفیت تاریخ‌سازی داشتند و میتوانستند فصل نزدیکی به قلّه را به پایان برسانند، این‌چنین به ورطه‌ی سقوط غلتیدیم. این انتخاب ناروا و نابجا، عقوبت خواهد داشت؛ چنان‌که پاره‌ای از آن آشکار شده و پس از این، بیشتر نیز خواهد شد. این جامعه است که با انتخاب خودش، شرایط را انقباضی می‌کند و فروبستگی می‌آفریند.