نفوذ، یکی از راهبردهای کم هزینه و مؤثر نظام سلطه و استکبار جهانی برای سیطره بر کشورهای در حال توسعه است. امام خامنهای در ۳۰ تیر ۱۳۹۲ فرمودند: «تاریخ ورود و نفوذ دولتهای بیگانه در کشور ما از سال ۱۸۰۰ میلادی است؛ یعنی ۲۱۲ سال است که اولین نفوذ خارجی از طریق حکومت انگلیسی هند اتفاق افتاد». ایشان در ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ فرمودند: «قرنهای متمادی این کشور از خودرأیی طواغیت و سلاطین رنج میبرد... از اواسط دوران قاجار، یک بیماری دیگری هم اضافه شد؛ و آن، سلطه خارجی و نفوذ خارجی و استعمار خارجی بود... از اواخر دوران ناصرالدین شاه به این طرف، سلطه خارجی هم وارد شد؛ یعنی به طور دقیق از سال ۱۸۰۰ میلادی، نفوذ انگلیسها در ایران شروع شد... رضا خان را انگلیسها آوردند؛ بعد به دلیلی او را بردند و پسرش را آوردند. بعد هم که آمریکاییها در اواسط کار وارد شدند و همهکاره این کشور شدند؛ هزاران مستشار آمریکایی آمدند». برخی بر این باورند که ریشه تاریخی نفوذ آمریکا در ایران را باید در سال ۱۸۵۶ میلادی جستجو کرد. زمانی که حاجی میرزا احمد خان در حکومت ناصرالدین شاه با کارول اسپینس، وزیر مختار آمریکا مذاکره کرد .برخی نیز ریشه این نفوذ را همزمان با ورود یک هیئت میسیون مذهبی آمریکایی به ایران در قرن ۱۹ میلادی میدانند. این نفوذ با روابط فرهنگی در قالب فعالیتهای تبشیری هیئتهای میسیونری آمریکایی در شمال غرب ایران آغاز شد. کمکم کار به جایی رسید که شاه و اعوان و انصارش، همه نوکر حلقه به گوش آمریکا شدند .در صفحه ۸۱۰ کتاب دختر یتیم، به نقل از فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی میخوانیم: محمدرضا میگفت: من در طول ۳۷ سال سلطنت خودم، هر کاری که آمریکاییها گفتند، انجام دادم و ثروت ایران را به کام شرکتهای آمریکایی ریختم. به دستور آنها، تحریم نفتی اعراب را شکستم و به اسرائیل نفت مجانی دادم .اردشیر زاهدی، داماد محمدرضا پهلوی در صفحه ۳۸۰ کتاب ۲۵ سال در کنار پادشاه مینویسد: یک روز که من در کنار اعلیحضرت بودم و کیسینجر تلفن کرد، شاه به او گفت: اکنون متوجه شدهام که آمریکاییها مردمی ناسپاس و نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به ایالات متحده آمریکا گذراندم و اکنون آمریکا حتی اجازه نمیدهد در یکی از بیمارستانهای آن کشور بستری شوم! شاه به کیسینجر گفت: من دیر متوجه خوب و بد شدم. ای کاش میشد تاریخ یک بار دیگر تکرار شود، تا به جبران یک عمر دوستی با شما، به دشمنی با شما برخیزم! وی میگوید: اعلیحضرت که از برخورد آمریکا فوقالعاده عصبانی بود، به کیسینجر گفت: مسلماً سرنوشت من درس عبرتی برای رهبران ممالک خاورمیانه و سایر کشورها خواهد بود که منبعد به ایالات متحده دل نبندند و نسبت به حمایت آن کشور مطمئن نباشند. کثیفترین نوکر آمریکاییها در منطقه، شاه ایران بود. از همه سران کشورهای عربی هم نوکریاش بیشتر بود. هم نوکر آمریکا و هم نوکر اسرائیل بود .حالا آمریکاییها این نوکر را از دست دادهاند و به جای حکومت شاه، نظام جمهوری اسلامی جایگزین آن شده که بساط قلدری آمریکا را در هم پیچیده است. در صفحه ۳۵ کتاب وسوسههای شیطان بزرگ میخوانیم: محمدرضا پهلوی به وزیر خزانهداری آمریکا میگوید: ارتش در دست شما بود. اقتصاد مملکت را خودتان برنامهریزی کردید. ساواک را خودتان و اسرائیل تاسیس کردید. پلیس را دولت شما تربیت کرد. الان به برکت انقلاب اسلامی، ملت ایران خودش تصمیم میگیرد. خودش رئیس جمهور انتخاب میکند. خودش نماینده مجلس انتخاب میکند. خودش کشور را اداره میکند. امروز کشور ایران از زیر سلطه شرق و غرب رها شده و مستقل است. دشمن میخواهد به این استقلال آسیب برساند. باید مواظب نفوذ آمریکا و ایادیاش باشیم. گفتمان جمهوری اسلامی بهعنوان یک الگوی هویتی و ارزشی متفاوت، همواره در مقابل گفتمان نظام سلطه قرار داشته است. پس سیاست مهار و مدیریت ایران با چشمانداز حداکثری تغییر نظام، همواره در دستور کار آمریکا قرار دارد. درست به همین دلیل امام خامنهای با اشاره به نیت شوم نظام سلطهگر آمریکا، برای بازگشت و نفوذ در ایران اسلامی فرمودند: «در زمینه سیاسی نیز بیگانگان به دنبال نفوذ در مراکز تصمیمگیری و اگر نشد، نفوذ در مراکز تصمیمسازی هستند که در صورت تحقق این توطئه، جهتگیریها، تصمیمات و حرکت عمومی کشور، بر اساس خواست و اراده بیگانگان، تنظیم و اجرایی خواهد شد».
در صفحه ۸۹ کتاب خاطرات علی امینی میخوانیم: شاه دل خوشی از هیچکس نداشت، و همیشه خارجیها افرادی را به او تحمیل میکردند... رزم آرا، رئیس ستاد مشترک ارتش و بعداً نخست وزیر را هم آمریکاییها به او تحمیل کردند. در کتاب خاطرات تاج الملوک، همسر رضا شاه و مادر محمدرضا پهلوی که در امریکا منتشر شده است، میخوانیم: محمدرضا خصوصی به من گفت: همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشد، همهشان با آمریکاییها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر میآیند و از من اجازه میخواهند؛ در حالی که قبل از کسب اجازه، اطلاعات مورد نیاز را به آمریکا و انگلیس رد کردهاند! از زمان قاجار تا عصر پهلویها، از بین ۸۶ صدر اعظم و نخست وزیر، فقط ۳ نفر از آنها سرسپرده و نفوذی نبودند. نفوذیها مملکت را به تاراج دادند. در صفحههای ۷۷ تا ۷۹ جلد چهارم صحیفه امام میخوانیم: امام خمینی (ره) در دوران پهلوی دوم فرمودند: آمریکا الان در تمام شریانات مملکت ما دست دارد... پنجهاش در اعماق چاههای نفت ما فرو رفته است؛ آن، پنجهاش در اعماق گازهای ما فرو رفته است... همه چیزهایی که این مملکت دارد، تسلیم آقای کارتر کردهاند. کشور را به آمریکا سپرده بودند تا فرهنگ لجن غربی را بر آن حاکم کنند. فساد و فحشا را در آن ترویج نمایند. هدف آنان هدم اسلام بود. در صفحه ۱۶۰ جلد اول صحیفه امام میخوانیم: امام خمینی (ره) فرمودند: گاهی صراحتاً و گاهی تلویحاً مزمزه میکنند که ما اسلام را نمیخواهیم... آنها عمال استعمارند... آنها برای ریشهکن کردن اساس اسلام، بر کشور، مسلط شدهاند. فرح دیبا در مصاحبه با رادیو لوس آنجلس میگوید: هویدا (که بهایی بود) مرتب به شاه القا میکرد: اسلام دین اعراب است و شایسته نیست که ما از آن پیروی کنیم و از او میخواست تا بند مربوط به رسمی بودن دین اسلام را در قانون اساسی لغو نماید. این یک کار حساب شده و برنامهریزی شده بود. مدتها پیش از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، محفل بهائیت توسط مهره نشاندار خود؛ حبیبالله عین الملک - پدر هویدا - رضا خان را کشف و به سرجاسوس بریتانیا در ایران برای کودتا معرفی کرد. حبیب ثابت پاسال، از جمله بهائیانی بود که در آغاز سلطنت رضاخان، در سازماندهی تشکیلات بهائیت در ایران، تلاش قابل توجهی داشت. ترددهای مکرر او به حیفا و ملاقات وی با سران بهائیت در سرزمین اشغالی فلسطین، او را به عنوان یکی از سرانِ اصلی بهائیت در ایران مطرح کرد. در این دوران، فرقه بهائیت رشد بیسابقهای یافت. بهائیان در دوران حاکمیت رضاشاه موفق شدند «محافل» و «بیتالعدل» خود را دائر کنند. آنان فعالیتهای خود را به ویژه در زمینههای فرهنگی تعقیب میکردند. مدارس آنان شامل دبستان و متوسطه اعتبار خاصی داشت و تعداد زیادی از خانوادههای روشنفکر و بانفوذ تهران، فرزندان خود را در این مدارس ثبتنام میکردند. دختران ارشد رضاشاه و پسر ارشد او محمدرضا پهلوی، آموزشهای اولیه خود را در مدارس بهائیان تهران دیده بودند. حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی که شناخت ویژهای از رضاخان داشت، درباره روابط وی با بهائیان میگوید: اصولاً رضاخان با بهائیان روابط حسنه داشت تا جایی که اسدالله صنیعی را که یک بهائی طراز اول بود، آجودان مخصوص محمدرضا کرد. صنیعی بعدها وزیر هویدا شد. آنها بر محمدرضا پهلوی اثر گذاشتند و او را هم بهایی کردند. چنانچه مادر فرح دیبا میگوید: محمدرضا بهایی بود؛ اما میترسید اعلام کند. فردوست مینویسد: در دوران محمدرضا، بهائیت در ایران توسعه عجیبی یافت و آنها بر مبنای انگیزه و نقاط ضعف، به شدت افراد را جذب میکردند. چند مورد مطمئن به اطلاعم رسید که فرد مقروض بود و سازمان بهائیت قرض او را پرداخت تا بهائی شد. زن نیز از وسایل مهم جلب افراد بود. آنان از طریق دختران بهائی به عنوان مبلغ عمل میکردند. در دوران پهلوی دوم، محمدرضا سعی داشت بهائیت را به عنوان دین به رسمیت بشناسد؛ اما به دلیل ترسی که از مراجع و جریانهای مذهبی داشت، این اتفاق نیفتاد.