«اِعْلَمْ اَنَّهُ لاوَرَعَ اَنْفَعُ مِنْ تَجَنُّبِ مَحَارِمِ اللهِ وَ الْکَفِّ عَنْ اَذَی الْمُؤْمِنِ»   هیچ خویشتنداریای سودمندتر از دوری  از حرام و پرهیز از آزار مؤمنان نیست.  (فقه الرضا علیهالسلام / ص356)

نظر امیرمؤمنان(ع) درباره سازش با دشمن

 باید اسلام را در جامعیتش ببینیم! نماز به جای خودش؛ حتی اگر نماز صبح یک دقیقه هم دیر شود و آفتاب طلوع کند، گناه است. آن جایی که می‌گوید باید سر وقت نماز بخوانی، باید بگوییم: چشم! همچنین آن جایی که می‌گوید بایدجان بدهی نیز باید بگوییم: چشم! حکم آنکه تو فرمایی! من بنده‌ام
اکنون ما ببینیم فتوای ما چقدر با فتوای علی‌علیه‌السلام هم‌خوان است. ایشان می‌گویند: اگر آن کاری که وظیفه‌ام بود، انجام نمی‌دادم، مساوی با کفر بود و مستوجب عذاب ابدی می‌شدم؛ اما برخی از ما می‌گوییم این کار دنیاست و مهم نیست، برو نماز بخوان و عبادت کن!
اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلا خلاصه‌ای از یکی دیگر از سخنرانی‌های مرحوم علامه مصباح(ره) تقدیم می‌شود.
در خطبه ۴۳ می‌فرمایند: وَلَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هَذَا الْأَمْرِ وَعَيْنَهُ؛ من این مسئله را خوب زیر و رو کرده و همه جهاتش را بررسی کرده‌ام. تصمیم من بر جنگ با معاویه، یک خطور ذهنی یک روزه نبوده است که یک‌باره تصمیم به آن گرفته باشم؛ خیلی در این باره فکر کرده‌ام. وَقَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَبَطْنَهُ؛ ظاهر و باطن این مسئله را زیر و رو کرده و کاملاً همه شقوق، تبعات و مشکلات احتمالی آن را بررسی کرده‌ام. بعد از همه این‌ها دیدم، در مقابل من دو گزینه بیشتر وجود ندارد.
فکر می‌کنید آن دو گزینه چیست؟ لابد یکی از آن‌ها این است که با معاویه صلح کنم و یکی هم این است که او را نصیحت کنم! ولی حضرت می‌فرمایند: آن دو گزینه این است که یا کافر شوم و یا با معاویه بجنگم؛ یعنی وظیفه من مبارزه با معاویه است، و اگر مبارزه نکنم باید کفر را انتخاب کنم؛ فَلَمْ أَرَ لِی فِیهِ إِلَّا الْقِتَالَ أَوِ الْکُفْرَ بِمَا جَاءَ مُحَمَّدٌصلی‌الله‌علیه‌وآله! البته در تاریخ نیامده است که پیشنهادکنندگان چند نفر و از چه طیفی بوده‌اند. طبعاً افراد موجهی بوده‌اند که نزد امیرمؤمنان آمده‌اند و به ایشان پیشنهاد می‌دهند و می‌خواهند ایشان را وادار به انصراف کنند. همچنین نمی‌گویم آن موقعیت‌ها همانند موقعیت‌های چه کسانی در زمان حال است. شما در ذهن خودتان تصور کنید اگر امروز کسی بخواهد به امام‌رضوان‌الله‌علیه یا مقام معظم رهبری نصیحت کند و ایشان را از کاری بازدارد، چطور کسی باید باشد که اصلاً به او اجازه دهند این حرف را بزند و به حرفش گوش دهند.
حضرت در ادامه می‌فرمایند: إِنَّهُ قَدْ کَانَ عَلَى الْأُمَّةِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً؛ قبل از من یک والی بود که در میان امت کارهایی کرد که مردم از آن کارها ناراضی شدند و با او صحبت کردند؛ ولی او گوش نکرد، مردم نیز غضب کردند و تغییرش دادند. اما من کارهایم حساب شده است. این‌طور نیست که ریخت‌وپاش‌های بی‌جا کنم و خلاف مقررات شرعی و سیره پیغمبر عمل کنم. این چیزی است که با دقت به آن فکر کرده‌ام. اینکه شما می‌گویید به جنگ با معاویه نروم؛ یعنی اجازه می‌دهید که کافر شوم. جا دارد کسانی که ذوق فقهی قوی دارند، این روایات را تفسیر کنند و ببینند چگونه چنین کاری موجب کفر می‌شود. البته کفر معانی متعددی دارد؛ ولی با توجه به نکته‌ای که حضرت در خطبه بعد می‌فرمایند، منظور از این کفر، همان کفر جحود است.
سازش با معاویه، مساوی با کفر
در خطبه ۵۴ امیرمؤمنان این مسئله را به صورت قوی‌تری بیان می‌فرمایند. آن حضرت ابتدا توضیح می‌دهند که مردم چگونه به طرف من هجوم آوردند؛ فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ یَوْمَ وِرْدِهَا؛ مردم به طرف من هجوم آوردند همانند شترهای تشنه‌ای که روزِ آب خوردنشان به آبشخور هجوم می‌آورند و یکدیگر را کنار می‌زنند تا زودتر به چشمه آب برسند. حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِيَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ؛ حتی گمان کردم که بناست در این هجوم مردم، کشته شوم یا بعضی از این‌ها همدیگر را پایمال کنند و از بین ببرند. وَقَدْ قَلَّبْتُ هَذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَظَهْرَهُ؛ این کار را من کاملاً زیر و رو کردم و همه چیزش را حساب کردم. حَتَّى مَنَعَنِي النَّوْمَ؛ این‌قدر در این باره فکر کردم که شب خوابم نبرد. یعنی کمال احتیاط را در اطراف قضیه در نظر گرفتم. اینکه چه لوازم، منافع و ضررهایی خواهد شد و چه کسانی ممکن است کشته یا اسیر شوند، همه را حساب کردم. فَمَا وَجَدْتُنِي یَسَعُنِي إِلَّا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌصلی‌الله‌علیه‌وآله بعد از فکرها، بی‌خوابی‌ها و سنجیدن کارها به این نتیجه رسیدم که چاره‌ای جز جنگ ندارم. اجازه هیچ کار دیگری را ندارم. یا باید جنگ کنم و یا به دین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم کافر شوم.
همان‌طور که ملاحظه می‌فرمایید، در این خطبه تعبیر «جحود» به کار رفته است و معنای آن غلیظ‌تر از کفر  است که در خطبه قبل آمده بود. از این رو نتیجه می‌گیریم که منظور از کفر در خطبه قبل نیز کفر جحود است؛ اینکه انسان عالماً عامداً دین خدا را انکار کند، نه از روی جهل، غفلت یا شبهه. حضرت می‌فرمایند: اگر به جنگ با معاویه نروم، حقیقتی که می‌دانم و به آن یقین دارم، انکار کرده‌ام. فَکَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ؛ دیدم با این‌ها بجنگم، آسان‌تر از این است که به عقوبت آن کفر مبتلا شوم. ومَوْتَاتُ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مَوْتَاتِ الْآخِرَة؛ مرگ‌ها و مصیبت‌هایی که در این راه اتفاق می‌افتد، مصیبت‌های دنیاست؛ اما اگر کافر می‌شدم، دچار مصیبت‌های آخرت می‌شدم. دیدم بهتر است سختی‌های دنیا را تحمل کنم تا در آخرت به عذاب ابد الهی مبتلا نشوم.
بینش جامع امیرمؤمنان نسبت به دین
 بینش امیرالمومنین علی‌علیه‌السلام نسبت به مسئله هدایت مردم، تصدی امر ولایت و امامت، گرفتن حق مظلوم از ظالم، احیای سنت‌های دین، محو بدعت‌ها و لغو قوانین ضد دینی، این‌چنین است. ایشان این مسائل را آن قدر مهم می‌دانند که حاضر هستند برای آن جنگ کنند و هزاران کشته بدهند. جنگ صفین جنگ سختی بود. چنین جنگی در  جنگ‌های آن زمان بسیار کم‌سابقه بود و چند هزار نفر در این جنگ از دو طرف کشته شدند. حضرت می‌فرمایند: همه این‌ها را تحمل می‌کنم که معاویه رئیس نباشد. می‌فرمایند: اکنون که مردم آمدند و با من بیعت کردند، وظیفه‌ام این است که دین را احیا کنم. این کار را نمی‌شود کنار گذاشت و گفت این‌ها دنیاست و ما باید سراغ آخرت برویم.
اکنون ما ببینیم فتوای ما چقدر با فتوای علی‌علیه‌السلام هم‌خوان است. ایشان می‌گویند: اگر آن کاری که وظیفه‌ام بود، انجام نمی‌دادم، مساوی با کفر بود و مستوجب عذاب ابدی می‌شدم؛ اما برخی از ما می‌گوییم این کار دنیاست و مهم نیست، برو نماز بخوان و عبادت کن! مگر امیرالمومنین علی‌علیه‌السلام در شبانه‌روز هزار رکعت نماز مستحبی نمی‌خواندند؟! همان علی‌علیه‌السلام وقتی تکلیف شرعی به میان می‌آید و خدا دستوری می‌دهد، می‌گویند باید این را اطاعت کنم. پس باید اسلام را در جامعیتش ببینیم! نماز به جای خودش؛ حتی اگر نماز صبح یک دقیقه هم دیر شود و آفتاب طلوع کند، گناه است. آن جایی که می‌گوید باید سر وقت نماز بخوانی، باید بگوییم: چشم! همچنین آن جایی که می‌گوید بایدجان بدهی نیز باید بگوییم: چشم! حکم آنکه تو فرمایی! من بنده‌ام. قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ مرگ و زندگی من از آن توست. هر چه تو بگویی!   انعام، ۱۶۲.