دولت نباید لایحه اصلاح قانون مشاغل حساس را با قید فوریت به مجلس میفرستاد
حجت الاسلام قاسم روانبخش، نماینده قم در مجلس شورای اسلامی، در پاسخ به این سوال که فکر میکنید دادن بیش از ۲۰۰ رأی منفی به فوریت لایحه اصلاح قانون بهکارگیری افراد در مشاغل حساس، ناشی از نوعی هماهنگی میان نمایندگان بوده یا خیر، گفت: به نظر من، این اقدام نمایندگان در مورد فوریت لایحه اصلاح قانون بهکارگیری افراد در مشاغل حساس، چند دلیل داشت که اولین مورد این است که توهین به شعور مجلس بود، به این معنی که در شرایطی که کشور دچار مشکلات جدی است، مردم نگران سفره خود هستند و از طرفی وقتی بحث تورم، ارزش پول ملی و موضوع ناترازی انرژی مطرح است، اینکه طرح با یک فوریت به مجلس بیاوریم که مشکل افراد دو تابعیتی در مشاغل حساس را حل کنیم، چندان وجه مناسبی ندارد. در آییننامه هم آمده که فوریت مربوط به مواردی است که مشکلی برای جامعه است، آیا این مسئله الان فوریت دارد؟!
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، وی افزود: لایحه مذکور واقعاً مشکلی از جامعه را حل میکند؟ به نظر ما هیئت رئیسه نباید این را قبول میکرد و از همان ابتدا میگفت این با آییننامه مخالفت دارد؛ چراکه مشکل جامعه را حل نمیکند؛ بلکه مشکل فردی که دارای تابعیت مضاعف هست را حل میکند که این هم مشکل جامعه نیست.
روانبخش ادامه داد: مورد دیگر اینکه، آنچه انصاری در مورد این لایحه گفت، دلیلی بر فوریت در آن دیده نمیشود؛ بلکه او در مورد اصل لایحه صحبت کرد و گفت افراد، تابعیت قهری دارند. فلسفه اینکه میگویند فرزندان یک مسئول، تابعیت مضاعف نداشته باشند، این است که مسئول به خاطر فرزندانش که در آنجا زندگی میکنند، تحت فشار قرار نگیرد. اگر کسی فرزندانش تابعیت قهری داشته باشند، یعنی تحت فشار قرار نمیگیرد؟ چه فرقی میکند؟ فلسفه این قانون همین بوده است.
این نماینده مجلس شورای اسلامی همچنین اظهار کرد: گفته میشود زمانی که فرد در آن کشور بوده، دنیا آمدند و شناسنامه گرفتند؛ اما در فلسفه این قانون، تابعیت قهری و غیر قهری تفاوتی ندارند. ضمن اینکه تابعیت اصلاً قهری نبوده، یعنی بچههای ظریف مجبور بودند که در آنجا شناسنامه بگیرند و یا اختیار داشتند؟ اختیار بوده، قهری نبوده است.
مگر به کسی که آنجا زندگی میکند، میگویند شما حتماً باید شناسنامه آمریکایی بگیری و تبعه آمریکا شوی؟ به این ترتیب نیست. خیلی از افرادی هستند که در آمریکا زندگی میکنند؛ اما شناسنامه ایرانی میگیرند؛ بنابراین اصل این لایحه فوریت ندارد و مشکلی از جامعه را حل نمیکند. ضمن اینکه اگر این لایحه فوریت هم نداشته باشد و به صورت عادی هم مطرح شود، واقعاً وقت مجلس را برای حل مشکل چند نفر از مسئولین که فرزندان آنها تابعیت دارند، بگیریم؟ میدانید هر دقیقه مجلس تا چقدر هزینه دارد؟
وی خاطرنشان کرد: حالا آقای رئیس جمهور میخواهد از ظرفیت ظریف استفاده کند، این کار را انجام دهد و از نظرات کارشناسی و مشاورهای او استفاده کند. از طرفی حقوق هم میگیرد. در مجموع، مجلس احساس کرد که به آن توهین شده، به همین دلیل قاطبه مجلس مقابل آن ایستاد.
روانبخش ادامه داد: اصلاً هماهنگی در کار نبود. ما اصلاً فراکسیون نداریم، فراکسیون انقلاب اسلامی هنوز شکل نگرفته که آنجا بنشینیم. این را هم یکدفعه در دستور گذاشتند؛ یعنی قبلاً هم در دستور نبود؛ بلکه یکدفعه آوردند، در دستور گذاشتند، در نتیجه هیچ هماهنگی هم نشده بود و با وجود اینکه هیچ هماهنگی نشده بود، چه اصلاحطلبان و چه اصولگرایان، هر دو در این قضیه اتفاق داشتند.
این نماینده مجلس شورای اسلامی در پایان یادآور شد: یعنی ۴،۵ نفر رأی دادند و این برای دولت پزشکیان خیلی زشت شد که چنین لایحهای را به مجلس بدهد. واقعاً زشت است که یک نفر را هر جور شده میخواهی به کار بگیری، یکبار او را میآوری، استعفا میدهد، دوباره او را میآورد، قانونی میکند، الان مجدداً باید کمیسیون رأی بدهد. ما از پزشکیان انتظار نداشتیم که خودش مجلسی بوده، چنین لوایحی را به مجلس ارسال کند.
بازی جدید؟!
علیرضا قاسمی
وقتی قطعنامه شورای حکام بدون توجه به سفر گروسی به تهران و دستاوردهای مثبت آن تصویب میشود؛ یعنی آژانس بینالمللی انرژی اتمی به ابزاری در دست برخی قدرتهای زورگو برای تحت فشار قرار دادن کشورها تبدیل شده است. در سفر گروسی به ایران، او این امکان را پیدا کرد تا از برخی مراکز هستهای (مجتمعهای غنیسازی شهید دکتر علیمحمدی و شهید مهندس احمدی روشن) بازدید کند و دیدارهای سیاسی مدیر کل نیز در سطح عالی برقرار شد. جدای از همه اینها، نتایج سفر نیز به گفته مقامات سازمان انرژی اتمی کشورمان و آژانس بینالمللی، سازنده توصیف شد. حتی «محسن نذیریاصل» نماینده جمهوری اسلامی ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعلام کرد، در پی سفر گروسی به تهران، نقشه راه همکاریهای دو طرف مورد توافق قرار گرفت؛ بنابراین، غربیها در چنین وضعیتی به جای قدم گذاشتن در مسیر دیپلماسی، راه تقابل و بیاعتبارسازی آژانس را برگزیدند.
در پی اقدام دولتهای غربی، رئیس سازمان انرژی ایران دستور انجام اقدامات مؤثر، از جمله راهاندازی مجموعه معتنابهی از سانتریفیوژهای جدید و پیشرفته از انواع مختلف را صادر کرد. بدیهی است این اقدامات در راستای صیانت از منافع کشور و توسعه هرچه بیشتر صنعت هستهای صلحآمیز متناسب با نیازهای روزافزون ملی و در چارچوب حقوق و تعهدات ایران طبق موافقتنامه پادمان جامع انجام میشود. در همین زمینه، سخنگو و معاون امور بینالملل، حقوقی و مجلس سازمان انرژی اتمی اظهار داشت: صحبت ما از تزریق گاز به هزاران سانتریفیوژ است، نه صدها سانتریفیوژ.
مقامات جمهوری اسلامی ایران و خاصه دولت کنونی، باید این نکته را درک کنند که برجام زمانی به وقوع پیوست که ظرفیتهای صنعت هستهای به مرحله تکامل وارد شده بود و همه آنها بر روی میز مذاکره قرار گرفت؛ والّا دولتهای بدعهد غربی مفت و مجانی به کسی امتیاز نمیدهند. درس این واقعیت به ما یادآور میشود که راه تحقق منافع ملی در این عرصه از مسیر فعالسازی توانمندیهای صنعت هستهای میگذرد. ایران باید در برابر دولتهای بدعهد و بدسابقه غربیها پاسخ قاطع دهد. جریان تعامل ایران با آژانس، جریانی یکسویه و یک طرفه نیست. هیچ دولتی نباید انتظار داشته باشد جمهوری اسلامی ایران به تمامی تعهدات برجامی و هستهای خودش عمل کند و آژانس را در جریان بازرسیها قرار دهد؛ اما از آن سو، غربیها نه تنها به تعهدات خودشان کمترین توجهی نکنند؛ بلکه فضا را به سمت تنش و تقابل نیز ببرند. اگر آنها میخواهند قطعنامههای شورای امنیت را بار دیگر فعال کنند، باید بدانند ایران هم در زمینه عضویت خود در NPT تجدیدنظر خواهد کرد. ایران این را رسماً در مذاکرات به طرفهای گوناگون اعلام کرده است.
فلسفه فرهنگ در لایه نهفته نظریه فرهنگیِ آیتالله امام خامنهای
مهدی جمشیدی
1- نباید توقع داشت که آیتالله امام خامنهای به زبان اصطلاحات فلسفی و بهصورت صریح، درباره فلسفه فرهنگ سخن بگوید و اگر چنین نبود، حضور فلسفه فرهنگ را در تفکّر ایشان منتفی دانست. مواجهه صحیح و صواب این است که ریشهها و سرچشمههای فلسفیِ گفتارهای فرهنگی ایشان کشف شود و به این واسطه، مشخص شود که ایشان در این زمینه، چه رویکردی دارد. گفتارهای فرهنگی ایشان، اگر در یک هندسه و چیدمان منطقی قرار بگیرند و فصلبندی بشوند، بهحتم اندیشه فرهنگی و حتی نظریه فرهنگی هستند؛ چنانکه در کتاب «اندیشه فرهنگیِ آیتالله خامنهای»، آن گفتارها در این مسیر و مدار قرار گرفتند و در نهایت، یک رهیافت در حوزه نظریه اسلامیِ فرهنگی شکل گرفت. اما کار در زمینه فلسفه فرهنگ، دشوار است؛ چون باید گفتارهای فرهنگی ایشان را از لحاظ نظری، به عقب سوق داد و مبادیِ فلسفی را یافت. ایشان به سبب اینکه در جایگاه رهبری جامعه اسلامی قرار دارد، همواره میکوشد اندیشه را به سوی میدان و عمل و عین سوق بدهد و گفتارش جنبه سیاستی بیابد. ازاینرو، تبدیل گفتار به اندیشه فرهنگی و سیاست فرهنگی، آسانتر از تبدیل آن به فلسفه فرهنگ است. بااینحال، ایشان نه گرفتار عملزدگی و گسستگی از بنیان فکری میشود و نه در دام انتزاعیاندیشی و مبادیبسندگی میافتد. نه طراحیهای فرهنگیِ فاقد ریشههای فلسفی، کارساز و نافع هستند و نه تأمّلات نظریِ محض و دورافتاده از عینیّت اجتماعی. ایشان میان حکومت و حکمت، جمع واقعی برقرار کرده و یک حاکمِ حکیم است؛ چنانکه «فلسفی» میاندیشد و «سیاستی» سخن میگوید. این همان نقطه تعادلی است که باید به آن دست یافت. 2- برای فهم بهتر آنچه که بیان شد، باید اندکی درباره فلسفه فرهنگ توضیح داد. فلسفه فرهنگ، شاخهای از فلسفه مضاف است که معطوف به امر است. فرهنگ، امر است؛ به این معنی که یک واقعیّت و هستی است که در جهان اجتماعی، استقرار دارد. جهان اجتماعی، خواهناخواه، آغشته به فرهنگ است و درونمایه آن را مجموعهای از ارزشهای هنجارشده تشکیل میدهد. پس فرهنگ، لایهای از واقعیّت اجتماعی است و از نظر هستیشناسیِ اجتماعی، ماهیّت ساختاری دارد. فلسفه فرهنگ، به سلسلهای از پرسشهای بنیادین پاسخ میدهد که در حکم اصول موضوعه علم فرهنگ یا نظریه فرهنگی هستند؛ همچنان که هر فلسفه مضافی، مقدّم بر علم است و پیشفرضهای آن علم را تدارک میکند. البته فلسفه فرهنگ، هویّت مستقل از علم فرهنگ نیز دارد و اینگونه نیست که بتوان آن را به فلسفه علمِ فرهنگ تقلیل داد؛ اما در عین حال، برخی پرسشهای فلسفی درباره فرهنگ وجود دارند که علم اجتماعی، قادر به پاسخگویی به آنها نیست. این پرسشها در فلسفه فرهنگ مطرح میشوند و آنگاه، علم فرهنگ میتواند از این پاسخها به عنوان اصول موضوعه خویش استفاده کند. پس مسئلههای فلسفه فرهنگ، در حکم اصول موضوعه علم فرهنگ هستند. برایناساس، معقول نیست که ایشان در گفتارهایش بهصورت آشکار و گسترده، به حوزه معرفتیای که اینچنین خصوصیّاتی دارد بپردازد.
3- به طور خاص، در موقعیّتهایی که آیتالله امام خامنهای در معرض نقد نظریههای فرهنگیِ برآمده از لیبرال دموکراسی قرار میگیرد، بیش از همیشه، حضور ریشهها و خاستگاههای فلسفی در اندیشهاش نمایان میشود. در این لحظهها و برهههاست که ایشان باید برای ابطال رویکرد معارض، به سراغ «بنیانها» برود و نشان بدهد که منطق فرهنگیِ اسلامی - انقلابی، چه ماهیّت و دلالت متفاوتی نسبت به علوم انسانیِ تجدّدی دارد. این موقعیّت، متضمّن اشارههایی به «مبادیِ فلسفی» است تا تمایزها و تفاوتهای اساسی، روشن شوند. از جمله اینکه ایشان گاهی به نظریه مادیّت اخلاقی (یا مادّیّت در حوزه جهانبینی و سبک زندگی) اشاره میکند تا نشان بدهد که فرهنگِ تجدّدی، بهشدّت اینجهانی و بدنمحور است و به فراتر از حیات زیستی و حیوانی نمیاندیشد. فلسفه زندگی در عالَم تجدّد، خوشباشی و لذّت و اباحهگری است و اینهمه، دلالت بر مادّیّت اخلاقی دارد. فرهنگ تجدّدی، تجلّی نفسانیّت جمعی در این عالَم تاریخی است و به چیزی جز خویشتن مادّی و اینجهانی دعوت نمیکند. روشن است که بحث در این باره، کار علم اجتماعی نیست؛ بلکه فلسفه فرهنگ باید به میدان بیاید و درباره معنا و غایت زندگی، قضاوت کند. فردگرایی نیز که جوهره لیبرالیسم است، به حوزه انسانشناسیِ فلسفی مربوط است که با فلسفه فرهنگ، تلاقی و اتصال دارد. فلسفه فرهنگ، در آنجا که وارد مطالعه نسبت انسان و فرهنگ میشود و میخواهد این مسئله از لحاظ وجودی (یعنی عاملیّت و ساختار) و از لحاظ ارزشی (فردگرایی و جمعگرایی) مطالعه کند، باید در این باره موضعگیری نماید. چنین مطالعهای، ذات فلسفی دارد.