امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

مطالب صفحه یک 1199

گریه ی خون یا اشک شوق؟

نمی‌دانم برای سید مقاومت، خون گریه کنم و یا اشک شوق بریزم! هر کس آن صدای رسا، آن غیرت و شجاعت علوی، آن بصیرت و تیزبینی منحصر به فرد سید را می‌دید، تصورش این بود که او در بهترین هتل‌ها و با بیشترین امکانات رفاهی در منطقه‌ای خوش آب و هوا زندگی می‌کند و به قول معروف؛ صدایش از جای گرمی بلند می‌شود... اما بعد از شهادت مظلومانه او به دست ایادی کفر و نفاق، معلوم شد که ده‌ها متر زیر زمین و در تونل‌های تاریک و با کمترین امکانات، زندگی می‌کرد که گاهی چندین ماه رخسار آفتاب را نمی‌دید... و باید برای او همانند جد غریبش موسی بن جعفر علیهماالسلام که در روضة او می‌خوانیم: "دائماً از زندانی به زندانی دیگر منتقل می‌شد" ، بخوانیم: «دائماً از تونلی به تونل دیگر منتقل می‌شد...». برای از دست دادن سید مقاومت که پناه مظلومان غزه و لبنان و بلکه همه مستضعفان بود، باید خون گریست.
اما اشک شوق از این جهت که یک شخصیتی که از جهات ظاهری، این‌گونه در میانه کفر و نفاق زندگی می‌کرد، آن‌چنان صلابتی داشت که کل  منطقه و بلکه کل جهان از او تأثیر می‌پذیرفتند. بعد از شروع طوفان الاقصی، به اعتراف رسانه‌های خارجی، حدود 4 میلیارد نفر منتظر سخنرانی و موضع‌گیری او بودند. او در عین صلابت سحرآمیز خویش، دارای اخلاق و مرام انسانی اسطوره‌ای بود. واقعاً برای اسلام عزیز و مکتب حسینی، مایه فخر و مباهات است که آموزه‌های دینی و قرآنی، همچون انسان‌های را تربیت می‌کنند و جوامع غربی و حتی شرقی غیر مسلمان، در حسرت همچون شخصیت‌هایی هستند و این‌گونه شخصیت‌ها برای آنها، فقط در فیلم‌ها و قصه‌ها وجود دارند و نه در جامعه. خداوند متعال را سپاسگزاریم که این برج‌های رفیع انسانیت و اقتدار را رهبران ما قرار داد.
شهید سید حسن نصرالله، یک استثناء نیست؛ بلکه یک مکتب و جریان است که تکرارپذیر است، به تعبیر شیرین سید مقاومت: به "میدان نگاه کنید"
در میدان، تکرار سید را خواهید دید.
 
سکانس پایانی یک قهرمان
عبدالحمید بیات
آن‌طور که دشمن گفته و تصاویر نشان می‌دهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما این‌گونه بوده:
پیرمرد، تنها بود و بی‌کس و البته شجاع و نترس. جوان‌های دشمن محاصره‌اش کردند؛ ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با  تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملاً خرد شد، ساعد دست راست هم شکست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد.
فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پله‌ها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بی‌رمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک این‌ها را عقب راند.
شکستگی استخوان‌ها و خون‌ریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این مرد تسلیم‎ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملاً باهوش و زرنگ بود: چهره‌اش را با چفیه‌ای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد .
تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش شلیک کرد؛ اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خون‌ریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته.
در نهایت مجدداً تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرئت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. 
یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین که روی مبل افتاده و زیر تونل‌ها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است. 
عجب دکوراسیون عجیبی برای پایان‌بندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا... حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانه‌ای از خوشحالی در آن‌ها نیست؛ چهره‌هایشان بهت‌زده است.
ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم‌هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیم‌ها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
همیشه، خورشید در سپیده‌دم خود، از میان خون برمی‌خیزد. آنان که سرخی شفق را می‌بینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
 
در حاشیه نشست خبری اخیر سخنگوی دولت
فرهنگ‌سازی و قانون هیچ‌کدام جای یکدیگر را نمی‌گیرند
جرائم و آسیب‌های اجتماعی به باور افراد گره خورده است! آیا می‌توان به بهانه اصلاح باور، مجرمان و قانون را رها کرد؟!
جهان نیوز با انتقاد از دو عبارت نادرست سخنگوی دولت نوشت:
در نشست خبری اخیر سخنگوی دولت، بعضاً سخنانی از سوی خانم مهاجرانی مطرح شد که جای نقد بسیار دارد. برای مثال، خانم سخنگو در این نشست خبری گفت: «رویکرد آقای دکتر پزشکیان به عنوان رئیس دولت راجع به موضوع عفاف و حجاب کاملاً مشخص و مصرح است. همان‌طور که ایشان بارها خودشان هم گفتند، موضوعات فرهنگی را با زور نمی‌توان جا انداخت». همچنین وی اشاره کرد: «موضوعات فرهنگی از جنس باور است و باور را لزوماً با باید نمی‌توانیم موضوعش را حل بکنیم».
زوری که سخنگوی دولت به آن اشاره کرده است، در حقیقت، همان قانون و الزام است که در همه جای دنیا یک اصل پذیرفته شده است و هر کشوری بر اساس منافع، مصالح، باورها و آداب و رسوم خود، در عرصه‌های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... چنین زوری را دارد. چون قانون یعنی همان زور و اجبار؛ وگرنه دیگر قانون نیست!
 کمتر مسئله‌ای را در جامعه می‌توان یافت - اگر نگوییم که هیچ مسئله‌ای وجود ندارد - که یا مستقیم و یا غیرمستقیم، به فرهنگ برنگردد. اگر این‌گونه است با توجه به پیش‌فرض سخنگوی دولت، باید تمام قوانین در همه کشورهای دنیا پاره شوند!
آیا می‌توان به بهانه اصلاح باور، مجرمان و قانون را رها کرد؟
 کلاهبرداری، خرید و فروش و استعمال مواد مخدر، دزدی، رشوه، تخلفات راهنمایی و رانندگی و دیگر آسیب‌های اجتماعی هم در هر صورت به باور افراد گره خورده است! مگر غیر از این است که باید باور افراد را در این موارد تصحیح کرد؟ اما آیا می‌توانیم با این امید، از قانون و اجرای قانون مجازات در برابر این افراد کوتاه بیاییم؟
در سطح کلان، لزوماً مأمور قانون با اجرای قانون به دنبال تصحیح اعتقاد و یا باور افراد جامعه نیست. مثلاً پلیس راهنمایی و رانندگی به دنبال این است که رانندگان، پشت چراغ قرمز بایستند و یا سرعت غیرمجاز نروند.
پلیس، کاری به باور یا عدم باور راننده ندارد. پلیس مسئول تصحیح اعتقاد و باور او نیست. از راننده انتظار دارد که قانون را رعایت کند؛ نه بیشتر و نه کمتر؛ حال، با اعتقاد یا بی‌اعتقاد، کاری به آن ندارد؛ اگر رعایت نکرد، جریمه‌اش می‌کند. در مورد دزدی و سایر آسیب‌های اجتماعی و همچنین عفاف و حجاب هم همین است.
فرهنگ‌سازی و قانون، هر کدام در جای خود ضروری است و ارزش دارد؛ اما هیچ‌کدام جای یکدیگر را نمی‌گیرند. از طرفی، بر اساس قانون اساسی کشور، رئیس‌جمهور سوگند می‌خورد که پاسدار مذهب رسمی و نظام جمهوری و قانون اساسی کشور باشد.
یکی دیگر از حواشی نشست خبری، آنجا بود که سخنگوی دولت گفت: «طیف تندرو هم یک طیفی از همین مردم هستند؛ لذا باید صدای آنها را شنید و دغدغه‌های آنها را درک کرد. هر چند که هر گونه خواسته‌ای که با منافع ملی و منافع نظام همسویی نداشته باشد از طرف هیچ‌کسی مورد اقبال و استقبال نخواهد بود.»
شایسته نیست که سخنگوی دولت، با توجه به جایگاه حساسی که در آن سخن می‌گوید، در مورد تعداد زیادی از نمایندگان مجلس و در حقیقت، بخش زیادی از جامعه، همان واژه‌ای را استفاده کند که آن خبرنگار پرسشگر استفاده کرده است.
اگر به امثال آن خبرنگار تذکر نمی‌دهد، حداقل نباید از ادبیات نامناسب آن خبرنگار - که میزان درک خود را نشان داده و خطاب به برخی نمایندگان دغدغه‌مند مجلس گفته است - استفاده کند.
یادآور می‌شود رهبر انقلاب چند سال قبل تذکر داده بودند: «آن‌هایی که امروز در بیرون از مرزهای کشور می‌گویند تندرو، مقصودی دارند و معنایی مورد نظرشان است. دوستان ما و برادران ما در داخل مراقب باشند آنچه مقصود او است تکرار نکنند. آن‌هایی که می‌گویند تندرو، منظورشان کسانی است که در راه انقلاب مصمم‌تر و پایدارترند؛ حزب‌اللهی‌ها را می‌گویند تندرو. میانه‌رو [هم] کسی است که در مقابل آنها تسلیم باشد. در ادبیات سیاسی آمریکا و انگلیس و امثال اینها، معنای تندرو و میانه‌رو این است: تندرو کسی است که پایبند انقلاب است، میانه‌رو کسی است که در مقابل خواسته‌های آنها تسلیم است».
 
پیروز این نزاع تمدنی جبهه‌ی مقاومت است
علیرضا قاسمی
جالوت را کلوخی از پا انداخت و نمرود را پشه‌ای. موسی (علیه السلام) را تکه چوبی در نیل نجات داد و محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را تار عنکبوتی در ثور. امداد الهی گاهی کلوخ و پشه را آلت قتّاله می‌کند و چوب و تار را آب حیات. خدا گردنکشی را با پشیزی تحقیر می‌کند و اولوالعزمی را به ارزنی گرامی می‌دارد.  رجال الله، مسلّح به آلات قتّاله‌ی الهی‌اند و مؤیّد به آب حیات ربّانی. گنبد آهنین برای پهپاد حزب‌الله تار عنکبوت می‌شود تا سربازان صهیون تار و مار شوند. ایهاالناس! اسرائیل رفتنی است، چه با سطل آب، چه با انتفاضه‌ی سنگ. تا خانه ربّی دارد، ابابیل حریف فیل است. این سنت خداست؛ پابرهنهی بیابان‌پروری که طعم شِعب ابی‌طالب را چشیده، مزّه‌ی حصر دریایی را به غاصب سرزمین‌های اشغالی می‌چشاند. این خون کودکان غزه نیست که بر زمین می‌ریزد؛ آبی است که به خوابگاه مورچگان می‌رود و ضیافتِ تکاوران کودک‌کش را «شام آخر» می‌کند. در دایره‌ی هستی، جفت و جور کردن پشیز و ارزن کار خداست؛ اما نصر الهی تنها از آنِ کسانی است که باریکه‌ی غزه را مثل تنگه‌ی اُحد رها نکنند. فتح قبله‌ی اول تنها در گِرو پشت کردن به قبلهی دنیا (ینگه دنیا) است. کور خوانده‌اند غاصبان خودخوانده‌ی درمانده؛ «نهر تا بحر» مِلک طلق بندگان مستضعف است، نه «ارض موعود» راندگان مستکبر. «النّصر بالرّعب» نصیب کسانی است که نترسند و نترسانند. باذن الله، پیروز این نزاع تمدنی، جبهه‌ی مقاومت است. رمز نصرت فئه‌ی قلیله بر فئه‌ی کثیره، خدایی شدن است.