استقلال سیاسی جمهوری اسلامی ایران
از دستاوردهای مهم و نخستین گام در عینیت بخشیدن به آرمانهای انقلاب، استقلال سیاسی بود. در روند فعالیت انقلاب، رهبری انقلاب با اتکا به اراده ملی، بدون کمک گرفتن از قدرت و نیروهای خارجی، جنبش دینی را تا سرنگونی نظام پهلوی رهبری کرد. در مراحل بعدی، همواره حفظ و صیانت از استقلال سیاسی مورد توجه مسئولان و مردم ایران بوده است. استقلال سیاسی در روند انقلاب به دلیل رفتار ناپسند قدرتهای بزرگ با ایرانیان در طول دو سده، با حساسیت زیاد مورد تأکید مردم قرار گرفت و در روند انقلاب، در شعارها و تظاهرات و... به صراحت آن را از محوریترین خواستههایشان بیان داشتند. کسب قدرت سیاسی از زاویه استقلال اقتصادی و از طریق استقلال اهرم قدرت، برای مردم مطلوب بود. قدرتهای خارجی در جهان سوم، همواره برای دستیابی به منابع اقتصادی و بهرهجویی از بازار مصرف آنها، دولتهای حاکم و مهرههای سیاسی را در اختیار داشتند. وابستگی فکری و عملی این رهبران، زمینههای لازم را برای ورود استعمارگران و چپاول سرمایههای ملی فراهم کرد. این شیوه استیلای قدرتهای خارجی، مورد اعتراض همه ملتهای مظلوم و ستمدیده در کشورهای مختلف جهان بود. آنچه امروز در بسیاری از کشورها و... مشاهده میشود، نمونههایی از همین سیاستها میباشد. این تجربه، انگیزه اصلی مردم ایران در نفی نفوذ و حضور قدرتهای خارجی در تأثیرگذاری آنان در تصمیمهای سیاسی و اقتصادی مدیران سیاسی کشور بود.
به همین جهت، سیاستهای برخی مدیران نظام در اوایل انقلاب، در ایجاد روابط با قدرتهای بزرگ، با تردید و بیاعتمادی مردم روبرو میشد. بیتردید، در عرصه عمل نمیتوان به راحتی اعمال سیاسی را از افعال، رفتار فرهنگی و اقتصادی تمیز داد و تفکیک کرد. پیچیدگی روابط بینالملل بر این مشکل افزود؛ اما نمیتوان نگرش و باور مردم را در استقلال سیاسی نادیده گرفت. تا زمانی که ملتها به این باور نرسند که میتوان و باید جدا از اعمال نفوذ قدرتها و بیرون از خواست آنان، در قبال سرنوشت و مصالح کشور تصمیمگیری کرد، نمیتوان به یک استقلال سیاسی دست یافت. اگر ملتی ترقی و سعادت خویش را در بیرون و در ارزشها و فرهنگ بیگانگان دید، نمیتواند در مسائل سیاسی به استقلال عمل دست یابد. انقلاب اسلامی ابتدا به نفی وابستگی فکری و فرهنگی پرداخت و از هویت و فرهنگ ایرانی، ارزشهایی از درون فرهنگ ایرانی و دین اسلام ارائه داد که به نفی سلطهپذیری میپرداخت. این نفی سلطه، در عرصه تصمیمسازی و تصمیمگیری ملی، چیزی جز استقلال عمل از قدرتها و منابع نفوذ و سلطه بینالمللی نبود؛ بنابراین، انقلاب در نفس و قلب انسانها، در قالبها، باورها و معرفت نوینی که نسبت به هستی پیدا میشود، جوانه میزند و از آن پس، از قلمرو آرمان اجتماعی، تا مرحله حذف نظام موجود و تحقق نظام مطلوب که مقطع فعلیت آن است، ادامه مییابد.
انقلاب اسلامی به همت پیشگامان اندیشه نوین دینی و اجتماعی، راه بازگشت به فرهنگ خودی را جستجو کرد؛ جهان اسلام را که از آغاز نفوذ استعمار از هم گسیخته و دچار پراکندگی شده بود، بار دیگر، مرکز ثقل فکر انقلابی در جهان قرار داد و رفع تسلط استعمار بر جامعه اسلامی و بیداری و خودآگاهی امت اسلام را تسریع کرد؛ بنابراین، استقلال سیاسی را با توجه به مطالب گذشته میتوان چنین تعریف کرد: تصمیمگیری و فرآیند تصمیمسازی درباره سرنوشت جامعه و کشور و سیاستگذاری درباره امنیت و منافع ملی در درون مرزهای ملی به وسیله نیروهای ملی و مردمی، نه بیگانگان با مبنا قراردادن منافع ملی و مصالح نظام در کشور. اگر چنین فرایندی، پشتوانههای فرهنگی و ایدئولوژیک قوی و غنی داشته باشد، تحقیق و دستیابی به آن امکانپذیر خواهد بود. بر این اساس، به گواهی همه صاحبنظران و صاحبان قدرت بینالمللی و دولت مردان خارجی، ایران از مستقلترین کشورهای جهان در عرصه سیاسی، در دو دهه و نیم اخیر بوده است. در هیچ مقطعی در دوران معاصر، ایران به این میزان از استقلال سیاسی دسته نیافته بود. یکی از کارشناسان سیاسی مینویسد:
در قرن اخیر تا قبل از انقلاب اسلامی، کشور هیچگاه سیاست خارجی کاملاً مستقل نداشته است. اگر هم در دورههای کوتاهی مانند اوایل مشروطیت، سالهای نهضت ملی نفت، تا حدودی سیاست مستقل تجربه شد، این دورههای کوتاه به آستانهای نرسید که بتوان گفت یک تجربه بسامان از خود باقی گذاشته باشد.
اصل نه شرقی و نه غربی که بر اساس اندیشه امام خمینی رحمه الله مبنای سیاست خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی قرار گرفت، از مصادیق مهم استقلال سیاسی است. اندیشه اسلامی و تجربه تاریخی مردم ایران، در انقلاب اسلامی، این رهآورد مهم را به ارمغان آورد.
یکی از زمینههای فشار فزاینده بینالمللی از سوی قدرتهای بزرگ مانند آمریکا، بر ایران در دو دهه گذشته، ناشی از همین خصیصه بود که اگر این پیام انقلاب به تجربه موفق بدل شود، به سرعت در بین دولتها و ملتهای دیگر سریان پیدا خواهد کرد. از این رو، با تمام قدرت و امکانات در صدد ناکام جلوه دادن این سیاستند. بهرغم همه آن تلاشها، این پیام در عرصه بینالمللی و در افکار عمومی ملتها جای خویش را باز و تغییرات مشهودی ایجاد کرده است.
شاه برای دنداندرد به خارج میرفت
مهدی اسدی
چند روز قبل، پزشکان ایرانی برای اولینبار در منطقه توانستند، مغز جنین را در رحم مادر درمان کنند. به همین بهانه، وضعیت پزشکی ایران را در دوران قبل انقلاب بررسی میکنیم؛ در آن دوره، شاه کشور برای بیماریهای ساده به خارج میرفت.
خبرنگار شبکه العالم در ۱۹ دی ماه امسال، به بیمارستان امام خمینی (ره) رفته و گزارشی در مورد عمل جراحی جنین در رحم مادر تهیه کرده است. این نوع عمل جراحی توسط پزشکان ایرانی آن هم در یکی از بیمارستانهای ایران، آنقدر افتخارآمیز بود که حتی رسانههای غیر ایرانی مانند العالم نیز با آب و تاب از آن سخن میگوید.
اما شاید برای ما ایرانیان جالب باشد که سری به دوران پهلوی بزنیم و به وضعیت پزشکی آن روزها بپردازیم. «هوشنگ امیراحمدی»، استاد دانشگاه راتگرز آمریکا، در این باره میگوید: «ما در زمان شاه، پزشک از بنگلادش وارد میکردیم؛ ولی الان پزشک صادر میکنیم؛ این یک واقعیت است».
در واقع ایران در دوران پهلوی آنقدر با کمبود پزشک مواجه بود که مجبور بود از کشورهایی مانند هند، پاکستان و بنگلادش، پزشک وارد کند.
در مورد کمبود پزشک در زمان شاه، «رابرت گراهام»، خبرنگار سابق روزنامه فایننشال تایمز، در کتاب «ایران: سراب قدرت» مینویسد: «کمبود متخصصان پزشکی و پیراپزشکی چنان شدید بود که برای نمونه، در اسفند سال ۱۳۵۴ خورشیدی آزمایشگاه بزرگترین بیمارستان دولتی آبادان [به علت نداشتن متخصص لازم] تعطیل شد».
البته آمارهای دقیقتر نیز در این زمینه موجود است که حتی تعداد تختهای بیمارستان را نیز به ما نشان میدهد.
«محمدعلی کاتوزیان»، عضو دانشکده مطالعات شرقی دانشگاه آکسفورد، در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران مدرن: استبداد و شبه مدرنیسم» مینویسد: «درسال ۱۳۵۵ طبق آمار رسمی، یک پزشک برای هر ۳۰۰۰ نفر، یک دندانپزشک برای ۱۹۰۰۰ نفر و یک تخت بیمارستان برای هر ۷۱۱ نفر وجود داشت. اینها میانگینهای کل کشور هستند؛ نیمی از پزشکان، دندانپزشکان و تختهای بیمارستانی فقط در تهران بود».
اما موضوعی که درباره وضع پزشکی این دوران، بیش از کمیت مورد توجه قرار گرفته، میزان کیفیت و کارایی پزشکان قبل از انقلاب است.
«اسدالله علم»، نخستوزیر و وزیر دربار پهلوی، در خاطرات روز سهشنبه، ۲۲ فروردین ۱۳۵۱، مینویسد: «شب، اطبایی که چشم خانم عَلم و علیاحضرت ملکه پهلوی را عمل کردهاند، مهمان من بودند. آنقدر از وضع بد طبی ما صحبت داشتند که واقعاً غرق عرق خجلت شدم.
یکی از آنان میگفت: بهعنوان نمونه، فیلم عمل چشمی را در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به من نشان دادند که اگر سر آن عمل حاضر میبودم، ناچار بودم کار را از دست طبیب عمل کننده بگیرم و خودم انجام دهم؛ چون مطمئن بودم با این عمل، مریض را کور میکند». (یادداشتهای اسدالله علم، جلد ۲، صفحه ۲۱۸.)
همانطور که اشاره شد، اوضاع پزشکی ایران آنقدر بحرانی بود که حکومت پهلوی برای ارائه خدمات بهداشتی به مردم، مجبور بود از پزشکان هندی، پاکستانی و بنگلادشی کمک بگیرد؛ اما در حالی که برای مسائل پزشکی مردم از این کشورها پزشک وارد میکردند، شخص محمدرضا شاه و خانواده پهلوی، برای معاینه و معالجه پزشکی، از پزشکان غربی و یا به عبارت دیگر، از کشورهای جهانِ اولی بهره میبردند. تا جایی که شاه، حتی برای یک دنداندردِ ساده به اروپا و آمریکا سفر میکرد.
اسدالله علم در این باره، در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۳۴۸، چنین نوشته است: «...دندانهای شاهنشاه درد گرفت. تصمیم گرفتند دو روز به زوریخ تشریف ببرند». (یادداشتهای اسدالله علم، جلد ۱، صص ۱۶۴ و ۱۶۵).
همچنین، اسدالله علم، در خاطرات روز دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۵۴، مینویسد: «صبح اطبای فرانسوی را راه انداختم تا برای معاینه شاهنشاه و گرفتن خون به دیزین بروند». (یادداشتهای اسدالله علم، جلد ۵، صفحه ۴۴۵).
عَلَم در بخشهای دیگری از خاطرات خود نیز متعدد به این موضوع اشاره کرده است؛ البته اینکه شاه برای درمان و معالجه بیماریهای خود، از پزشکان غربی استفاده میکرده، نشان از بیاعتمادی او نسبت به پزشکان ایرانی دارد.