امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

مطالب صفحه در مکتب عرشیان 1112

به مناسبت سالگرد شهادت سردار رشید اسلام حسن باقری
سخنان قابل‌توجه شهید حسن باقری: عقب بایستیم، ترسو بار می‌آییم
در جنگ هشت‌ساله دفاع مقدس، در میان افراد شاخص و نخبگان ممتاز آن دوران، شخصیت حسن باقری (غلامحسین افشردی) به‌عنوان یکی از بنیان‌گذاران مکتب دفاعی امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی، درخشش خاصی دارد. شهید حسن باقری از فرماندهان دوران دفاع مقدس بود. او در سال ۵۹ در بدو ورود به اهواز «واحد اطلاعات عملیات رزمی» را برای دستیابی دقیق از موقعیت دشمن، راه‌اندازی می‌کند که این آغازی برای راه‌اندازی این واحد در ستاد عملیات جنوب می‌شود.
شهید باقری به دلیل بهره‌مندی از هوش و استعداد فوق‌العاده، در طول دوران حیات خویش در سال‌های اولیه جنگ تحمیلی، منشأ برکات فراوانی از جمله ایجاد اولین قرارگاه مشترک سپاه و ارتش (قرارگاه نصر) و اولین فرمانده قرارگاه نصر بود که پس از عملیات رمضان به سمت فرماندهی «قرارگاه کربلا» و جانشین فرماندهی کل در قرارگاه‌های جنوب منصوب شد. پس از شکل‌گیری سازمان رزمی سپاه، باتوجه‌به توان و تجربه‌های شهید باقری، به‌عنوان جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه برگزیده می‌شود.
او در نهم بهمن سال ۱۳۶۱ به‌منظور شناسایی برای آغاز عملیات والفجر مقدماتی، عازم منطقه فکه شد که بر اثر اصابت خمپاره به همراه جمعی از رزمندگان به فیض شهادت نائل شد. این شهید، آن‌چنان مدارج رشد و کمال را در دوره‌های بحرانی انقلاب و جنگ به‌سرعت طی کرد که نام خویش را به‌عنوان «برترین استراتژیست» در تاریخ دوران دفاع مقدس ثبت کرد و در حالی مسئولیت سنگین فرماندهی اطلاعات و عملیات سپاه را برعهده گرفت که بیش از ۲۶ سال از عمرش نگذشته بود.
سخنان کوتاه، بی‌پروا و اثرگذار این فرمانده جنگ بعد از گذشت ۳۹ سال از شهادتش، همچنان راهگشاست. وقتی به رزمندگان هشدار می‌داد و یا وقتی آنان را به تفکری دعوت می‌کرد، گویی راه‌حلی برای دهه‌های آینده در نظر می‌گرفت. در سالگرد شهادت این شهید، برخی از سخنانش را مرور می‌کنیم:
مهم نیست که عملیات پیروز بشود یا نه
«ما مکلف به انجام‌وظیفه‌ایم. برایمان مهم نیست که عملیات پیروز بشود یا نه. مهم این است که ما وظیفه‌مان را انجام بدهیم و جهاد فی‌سبیل‌الله انجام شود. گیریم حالا پیشرفت حاصل بشود یا نشود. ولی ازآنجایی‌که خداوند صداقت رزمندگان اسلام را می‌بیند، قطعاً با پیروزی توأم خواهد بود. این کارها همه از لطف خداست و هیچ‌چیزی ما نیستیم که انجام می‌دهیم.
خدای‌ناکرده برای ما شبهه‌ای به وجود نیاید که ما داریم کاری انجام می‌دهیم و بدانیم که همه اینها از لطف خداوند است. یک‌لحظه اگر توجه خداوند از روی ما برداشته شود، تمام این حساب و کتاب، غلط از کار در خواهد آمد. همان‌طور هم که می‌بینید خیلی وقت‌ها ما طرحی تهیه می‌کنیم؛ اما عملیات عوض می‌شود و می‌بینیم خلاف آن چیزی که ما می‌خواستیم، عمل شد و همان مسئله خلاف است که به نتیجه می‌رسد...»
عقب بایستیم، ترسو بار می‌آییم
«آخرش که چی؟ هی خودمان را عقب حفظ کنیم. آخرش هم توی لحاف و تشک بمیریم، آن‌وقت همه بسیجی‌ها روز قیامت به ما می‌خندند. آقا! مرگ دست خداست. مرگ دست ما نیست. این برادرمان خرازی این‌همه در جبهه بود یک تیر نخورده بود، رفت مین خنثی کند دوتا ترکش هم خورد. این‌همه برادر، هیچی‌شان نمی‌شود. اما یکی می‌رود در جاده یا دارد به خانه‌اش می‌رود یا می‌رود تهران مرخصی و در راه تصادف می‌کند. آن مرگ بهتر است یا اینکه من بروم در خط، یک ترکش بخورم؟ مرگ دست خداست. برادران! عقب بایستیم، ترسو بار می‌آییم. استثنا هم ندارد. پنج نفر اینجا بمانند؛ اما ما بدانیم این پنج نفر می‌خواهند کار کنند و بدانیم این پنج نفر تا آخرین قطره خونشان ایستاده‌اند...»
تا زمانی که ظلم هست مبارزه هم هست
«تا زمانی که این بانگ الله‌اکبر هست، تا زمانی که ظلمی هست، تا زمانی که کفری هست، این مبارزه هم هست. شکلش فرق می‌کند؛ اما اصلش که فرقی نمی‌کند...»
کارایی خط چگونه اضافه می‌شود؟
«حتماً برادران به‌عنوان عبادت هم که شده، سه روز در میان باید بروند خط، و وضع خط را ببینند. دررابطه‌با کار خودشان در بهداشت، مهندسی، آب، تبلیغات و همه این‌ها... واقعاً چقدر خوب است که ما مثلاً بیاییم تقسیم کنیم و بگوییم ۱۰ تا سنگر هست، هر ۱۰۰ متر را یک برادری برود و پنج دقیقه برای بسیجیان صحبت کند. می‌دانید چقدر خوشحال می‌شوند؟ می‌دانید چقدر به کارایی خط، اضافه می‌شود؟»
 
به یاد شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری مدافع حرمی که در جوار مرقد امیرالمؤمنین (علیه السلام) آرمید
سال ۱۳۶۷ بود که محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد. او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد. وقتی تقویم را می‌بینند، درست  مصادف است با شهادت امام محمدهادی (علیه السلام) بر همین اساس نام او را محمدهادی می‌گذارند.
عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی سامرا به شهادت رسيد.
در دوران دبستان، به مدرسه شهید سعیدی در میدان آیت‌الله سعیدی رفت. دوران راهنمایی را در مدرسه توپچی درس خواند. همان موقع کلاس‌های ورزش‌های رزمی می‌رفت و به فوتبال  خیلی علاقه داشت.
سیکلش را که گرفت، برای ادامه تحصیل، راهی دبیرستان شهدا گردید. اما از همان سال‌های اولیه دبیرستان، زمزمه ترک تحصیل را کوک کرد! هادی بعد از پایان خدمت، چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد؛ زیرا راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود. انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود. هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامرا شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه‌کارهای نظامی و دفاعی، همکاری نزدیکی داشت. 
روز ۲۶ بهمن ۹۳ بود، در حومه‌ی سامرا، ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد، عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و هادی به آرزویش رسید...
خبر رسید که هادی ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه دوربین عکاسی‌اش، هیچ‌چیز دیگری و حتی پیکری از او به جا نمانده است.
سه روز از شهادت هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیکر هادی پیدا می‌شود. چون او برای خودش قبر آماده کرده بود.
همان روز خبر دادند در فرودگاه نظامی شهر المثنی، یک کامیون آمده که پیکر شهدا را آورده که بیشتر این شهدا از سامرا بودند.
در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است؛ اما گمنام! و هیچ مشخصه‌ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقیق است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا را دیدم.
خودش بود. اولین شهید، شیخ‌هادی بود که آرام خوابیده بود. صورتش کمی سوخته بود؛ اما کاملاً واضح بود که هادی است.
یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به بغداد بر می‌گشتیم. هادی می‌گفت: برای شهادت باید از خیلی چیزها گذشت و از برخی گناهان فاصله گرفت...