سنگر حجاب
محمد کوکب
هشتاد سال پیش یعنی در 17 دی سال 1314 سنگ بنای استعمار فرهنگی مغرب زمین در کشور ما با اجرای توطئه کشف حجاب گذاشته شد. رضاشاه ماموریت داشت همچون همتای ترک خود آتاتورک، ایران را همپای ترکیه آماده ورود در حوزه سلطه و نفوذ فرهنگی غرب کند و برای این منظور باید زن ایرانی با از دست دادن هویت ملی - مذهبی و اصالت انسانی خود که در سنگر حجاب پاس داشته میشد، نقش جدیدی را عهدهدار شود؛ نقشی که چهبسا در آن روز و روزگار، خود او نیز از عمق آن بیخبر بود و نمیدانست چه بلای خانمانسوزی در پشت این شعار عوامفریب «آزادی زن» نهفته است. رضاخان با برداشتن حجاب از سر زنان و گذاشتن کلاه فرنگی بر سر مردان، در حقیقت بر سر همه مردان و زنان ایرانی کلاه گشاد فرهنگی گذاشت و نقشه شوم اربابان خود را به مرحله اجرا نهاد.
شاید در بادیامر این سوال برای هر ذهن کنجکاو و پرسشگری مطرح باشد که چرا غرب استعمارگر چنین اصراری بر حذف حجاب در کشورهای اسلامی داشته و دارد، به گونهای که امروز هم دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای غرب با استفاده از روشهای پیچیده و نامحسوس و بهکارگیری آخرین دستاوردهای علوم روانشناسی، جامعهشناسی و... و با شعار آزادی زن از قید و بند حجاب، همان هدفی را دنبال میکنند که مزدوران دستنشاندهای همچون رضاشاه و آتاتورک درصدد تحقق آن بودند، با این تفاوت که آنها خشونت و قلدری را ابزار کار خود قرار داده بودند و همفکران امروزی آنها چون به ناکارآمد بودن حربه زور پی بردهاند، در پوشش دایه دلسوزتر از مادر ظاهر شده و به قول معروف با پنبه سر میبرند.
پاسخ این سوال را باید در نیات پلید غارتگران بینالمللی جستوجو کرد؛ چرا که حجاب، سنگر حجب و حیا و کرامت انسانی و شخصیت نفوذناپذیر زن است و تا این سنگر تسخیر نشود و تا این برج و بارو فرو نریزد، راه نفوذ فرهنگ غرب و به تبع آن ورود سیل بنیانکن «ضد ارزش»های غربی؛ چون تجملگرایی و مصرفزدگی لجامگسیخته باز نخواهد شد. متفکر شهید، استاد مطهری همین مضمون را چنین شرح و بسط میدهد که «این وضع بیحجابی رسوا از مختصات جامعههای پلید سرمایهداری غربی است و یکی از نتایج سوء پولپرستیها و شهوترانیهای سرمایهداران غرب است؛ بلکه یکی از طرق و وسایلی است که آنها برای تخدیر و بیحس کردن اجتماعات انسانی و درآوردن آنها به صورت مصرفکننده اجباری کالاهای خودشان به کار میبرند.»
عجیب اینجاست که پارهای سیاستمداران غربی با وجود ژست آزادیخواهی و برخلاف مدعای خودشان که پوشش یک امر شخصی است و کسی حق دخالت در این حوزه را ندارد، در قبال پوشش اسلامی بانوان در کشورهای خود، گاه چنان عکسالعمل شدیدی نشان میدهند که گویی تمام شعارهای آزادیخواهانه و دموکراتمنشانه خویش را یکباره به فراموشی میسپارند و باطن آزادیستیز خود را از زیر نقاب عوامفریبی آشکار میسازند. این رفتارهای حتی به دور از منطق ادعایی خود غربیها، نشانگر یک حقیقت انکارناپذیر است و آن اینکه حجاب یک نشانه و نماد است؛ نشانه خودآگاهی و احساس مسئولیت در برابر یورش فرهنگ تسلیم و خودباختگی و نماد مقاومت در مقابل سیل ویرانگر ابتذال و فرنگیمآبی است.
اگر فرهنگ اسلامی ایرانی ما بر حجاب زن مسلمان به عنوان یک اصل عزتآفرین پای میفشارد و اگر فرهنگ تجملگرا و مصرفپرست مغربزمین بر ضدیت با این حجاب اصرار میورزد، همه برای آن است که امروز حجاب حکم حصن مستحکم و دژ استواری را پیدا کرده که فتح و تسخیر آن، همان و فرو ریختن ارزشهای اصیل انسانی همان! گذشته از بحث لزوم اجباری بودن یا نبودن حجاب در جوامع اسلامی – که پرداختن به آن مجال دیگری را میطلبد – موضوع کارکرد حجاب در این جوامع و نقشی که زن مسلمان درون سنگر حجاب و در برابر توطئههای شیطانی چپاولگران جهانی میتواند ایفا کند، موضوع کماهمیتی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
از این رو به اعتقاد نگارنده، مسئله عفاف و حجاب را نباید صرفاً از جنبه شخصی و در حوزه حریم خصوصی مورد توجه قرار داد که در این صورت هرگز حق مطلب را ادا نکردهایم؛ بلکه باید به این مسئله از بُعد اجتماعی و کلان آن نگریست و از جزئینگری در این باب بهشدت پرهیز کرد. از قضا بزرگانی چون استاد مطهری که در این باره دغدغه جدی داشته و سخن گفته و قلم زدند، ابعاد اجتماعی حجاب را مورد کنکاش و واکاوی قرار دادهاند، یعنی همان پاشنه آشیلی که جوامع اسلامی از این نقطه آسیب و صدمه دیدهاند. استاد مطهری این نگرش جامع و کلان را چنین توضیح میدهد: «عفاف خصوصاً برای زن، یک مسئله اجتماعی است. آیا همه مردم در ارزیابی خود درباره این موضوع یک نوع فکر میکنند؟ البته نه، بینهایت اختلاف است. برخی از مردم ارزش این موضوع را به حد صفر رساندهاند، پس این موضوع در اندیشه و تفکرات آنان هیچ نقش موثری ندارد و بعضی بینهایت ارزش قائلاند و با نفی این ارزش، برای حیات و زندگی ارزش قائل نیستند.»
جان کلام اینکه زن مسلمان ایرانی همچنان که دیروز با مقاومت ستودنی خویش در برابر توطئه استعماری کشف حجاب، نقشههای شوم اربابان رضاشاه را نقش بر آب کرد، امروز نیز با صیانت از سنگر حجاب به منزله دژ استوار ایمان و آگاهی، کرامت انسانی و اصالت فرهنگی خود را پاس خواهد داشت.
عوامل خودباختگی
خودباختگی به معنی رها کردن خودآگاهی فرهنگی خویش و کسب خودآگاهی فرهنگی بیگانه که از دو پدیده اساسی ناشی میگردد؛ یکی برونگرایی مفرطی که افراد خودباخته دارند و آنها فقط به ظاهرِ متمدن و نکات مثبت کشورهای پیشرفته توجه دارند و دوم ضعف و ناتوانی به جهت در نظر نگرفتن کمالات و نکات مثبت خود. این دو پدیده موجب میشود که انسان، خود را در بیرون از خود ببیند و خودکمبینی خود را با امتیازات دیگران جبران نماید. در اینجا به اختصار به عوامل خودباختگی میپردازیم.
- شخصیت زدگی
با اینکه شخصیتهای علمی و فرهنگی در رشد و شکوفایی انسانها نقش زیادی دارند؛ اما گاهی در حد توجه افراطی به آنها، قدرت تفکر و اندیشه مستقل از انسان سلب میشود و آوازه این شخصیتها چنان عدهای را مبهوت میکند که انسان، قدرت تفکر مستقل را ندارد. قرآن این عامل خودباختگی را از زبان گمراهان نقل میکند: «پروردگارا! ما از رؤسا و بزرگان خود اطاعت کردیم و آنها ما را گمراه ساختند». این دسته از مردم نمیتوانند رهروان سعادت باشند؛ چون تار و پودشان از آن شخصیتهای فاسد گرفته شده و اعتماد به نفس ندارند؛ لذا آنها قدرت انتخاب ندارند و امروزه متاسفانه این ابتلا و بیماری در جهان بسیار است. اسلام این نوع رفتار را شدیداً محکوم میکند. وقتی مسلمین میخواهند از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) برداشت دیگری داشته باشند، میفرمایند: «بگو من بشری هستم همچون شما. امتیازم این است که به من وحی میشود».
- شکستها
زندگی همچون نبرد در میدان جنگ است که گروهی پیروز و گروهی شکست میخورند و گاهی در اثر این شکستها حالت بیثباتی و تزلزل در میان افراد ایجاد میشود؛ مثل مردود شدن، اخراج از مدرسه و یا از کار و مقام بر کنار شدن.
- نابسامانیها
یکی دیگر از زمینههای خودباختگی، نابسامانیهای اقتصادی و سیاسی است. آنها که وضعیت نابسامان کشور خود را با کشورهای پیشرفته مقایسه میکنند دچار خودباختگی میشوند؛ همچون سربازی که روحیه خود را از دست داده و نمیتواند از موقعیت سنگر و اسلحه خود استفاده کند، در داخل کشور نیز برخی از جوانان وقتی به کمبودهای خود نگاه میکنند، دیگر توانایی آن را ندارند که از نیروها و استعدادهای خود به درستی استفاده نمایند.
- خودقهرمان بینی
با اینکه خودباوری به معنای صحیح، یکی از ارزشهای اسلامی انسانی و از نیازهای جوانان است. جوان عدالت، آزادی و شجاعت را دوست دارد و آرزو دارد که خود قهرمان شجاعت و آزادی و عدالت باشد تا بدین وسیله بتواند مقبولیت اجتماعی پیدا کند. اما الگوهای منفی غربی که از طریق فیلم و کتاب و رسانههای گروهی به جوانان القا میشوند، مانع خودباوری جوانان است. به طوری که جوانان فکر کنند این خودِ واقعی آنهاست. بسیاری از جوانان برای مشهور شدن و قهرمان شدن، دیوانهوار دست به احمقانهترین و زشتترین اعمال میزنند تا بتوانند این نیاز کاذب خود را تامین کنند. همچون استفاده از آرایشها و لباسهای غربی، اعتیاد، مدگرایی، تقلید و پیروی کورکورانه از فرهنگ مبتذل و فاسد غرب.
-تلقین
یکی از عوامل خودباختگی، تلقین است که در کودکی توسط پدر و مادر و در نوجوانی توسط معلم و در سنین جوانی به وسیله تبلیغات سو انجام میشود. همانگونه که فرعون نسبت به بنیاسرائیل چنین میکرد. قرآن میفرماید: او قوم خود را تحقیر کرد، پس از او اطاعت کردند. اصولاً راه و رسم همه حکومتهای جبار و فاسد این است که برای ادامه حیات ننگین خود، مردم را از فکر و اندیشه در سطح پایینی نگه دارند و با انواع وسایل آنها را تحمیق کنند و آنها را در یک حال بیخبری از واقعیت فرو برند و ارزشهای دروغین را جانشین ارزشهای راستین کنند، چرا که بیداری و آگاهی و رشد ملتها، بزرگترین دشمن حکومتهای خودکامه است. این شیوه فرعونی یعنی استخفاف ملتها با شدت هر چه تمامتر در عصر و زمان ما بر همه جوامع فاسد حاکم است و لذا آنها میکوشند با استفاده از وسایل ارتباط جمعی، مطبوعات و فرستندههای رادیویی و تلویزیونی، ملتها را در بیخبری کامل فرو ببرند. امام خمینی (ره) میفرمایند: یکی از دردهای مسلمین، درد غربزدگی است. غربیها کوشش کردند ما را از خود بیگانه کنند، ما را میانتهی کنند، به ما اینطور بفهمانند که خودتان هیچ هستید؛ هر چه هست غرب است.