امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

مطالب صفحه جوان 1213

علت اصلی تقابل انجمن حجتیه با انقلاب اسلامی

«انجمن حجتیه» یکی از سازمان‌های مذهبی ــ فرهنگی بود که در سال 1332 شمسی توسط شیخ محمود حلبی با نام اصلیِ محمدتقی قزوینی تأسیس شد. شیخ محمود حلبی از علمای برجسته حوزه علمیه مشهد و شخصیتی شناخته‌شده در میان محافل مذهبی آن زمان بود. این انجمن در دورانی شکل گرفت که تبلیغات و فعالیت‌های گسترده فرقه بهائیت در ایران، نگرانی‌های زیادی در میان مسلمانان ایجاد کرده بود. بهائیت که به‌عنوان یک جریان مذهبی انحرافی شناخته می‌شد، توانسته بود در مناطق مختلف ایران، به‌ویژه در شهرها و روستاها، نفوذ کند و بسیاری را تحت تأثیر قرار دهد. شیخ محمود حلبی با مشاهده این وضعیت، احساس کرد که مبارزه‌ای سازمان‌یافته برای مقابله با این جریان ضروری است و تصمیم گرفت انجمنی را برای این منظور بنیان‌گذاری کند.
هدف اصلی انجمن حجتیه، مقابله با تبلیغات و گسترش بهائیت بود. این انجمن تلاش داشت با تکیه بر روش‌های فرهنگی و عقیدتی، ایمان دینی جامعه شیعه را تقویت کند و با ارائه پاسخ‌های منطقی و مستدل به شبهات مطرح‌شده از سوی بهائیان، زمینه‌های انحراف فکری را از بین ببرد. برای این منظور، اعضای انجمن تحت آموزش‌های ویژه‌ای قرار می‌گرفتند. این آموزش‌ها شامل مباحث کلامی، مبانی اعتقادی، و روش‌های مناظره بود تا اعضا بتوانند در محیط‌های مختلف، به‌ویژه میان جوانان و دانشجویان، به‌صورت مؤثر با افکار انحرافی مقابله کنند. فعالیت‌های انجمن محدود به تبلیغ دین و آموزش عقاید بود و از ورود به هرگونه مسائل سیاسی یا اجتماعی پرهیز می‌کرد. امام خمینی هم در ابتدا از شیخ محمود حلبی حمایت می‌کردند.
اساسنامه انجمن حجتیه بر مبنای این رویکرد تدوین شد و بر فعالیت‌های غیرسیاسی و صرفاً فرهنگی و دینی تأکید داشت. در این اساسنامه صریحاً ذکر شده بود که اعضای انجمن نباید وارد فعالیت‌های سیاسی شوند و باید تمرکز خود را بر مبارزه عقیدتی با جریان‌هایی مانند بهائیت و تقویت ایمان دینی مردم بگذارند. همین رویکرد غیرسیاسی انجمن که ناشی از اعتقاد بنیان‌گذاران آن به جدایی دین از سیاست در دوره غیبت بود، در بسیاری از مواقع موجب انتقاد و حتی تقابل با جریان‌های انقلابی شد و جایگاه آن را در دوران انقلاب اسلامی به چالش کشید.
در واقع علت اصلی تقابل انجمن حجتیه با جریان انقلاب اسلامی، دیدگاه خاص آنها نسبت به شرایط ظهور امام زمان (عج) و ضرورت عدم دخالت در امور سیاسی بود. اعضای این انجمن معتقد بودند که ایجاد هرگونه حکومت دینی قبل از ظهور امام زمان (عج) مشروعیت ندارد و باید منتظر ظهور ماند.
این تفکر با دیدگاه امام خمینی (ره) که معتقد به تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت بود، در تضاد قرار داشت. علاوه بر این، فعالیت‌های غیرسیاسی انجمن حجتیه در دورانی که انقلاب اسلامی به‌عنوان یک جنبش اجتماعی ــ سیاسی در حال شکل‌گیری بود، نوعی انفعال تلقی می‌شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این اختلافات تشدید شد. امام خمینی (رحمةالله‌علیه) در سخنرانی‌های خود، از جریاناتی که به بهانه انتظار ظهور، از مسئولیت‌های اجتماعی و سیاسی شانه خالی می‌کردند، انتقاد کرد. این انتقادات به همراه تغییر شرایط اجتماعی و سیاسی، فعالیت‌های انجمن حجتیه را محدودتر کرد.
آیت‌الله گرامی در خاطرات خود می‌گوید: «بعد از تبعیدم، مناظراتی با اعضای انجمن حجتیه داشتم و از همانجا نامه‌ای به امام نوشتم که این افراد انحراف دارند و امام در جواب فرمودند: من از وقتی فهمیدم هیچ کمکی به اینها نکردم؛ این سبب شد تا انجمن به مخالف با من بپردازد» .همچنین در جلد دوم کتاب خاطرات سال‌های نجف به نقل از آیت‌الله محمدرضا رحمت می‌خوانیم: «سال‌های اول ورود من به نجف بود؛ شاید یکی دو سال بعد از ورود امام در یک دیدار خصوصی در منزل امام با تعدادی از رفقای مشهد که یکی از آنان سؤال کرد، خانمی 30 هزار تومان وجوهات بدهکار بوده است که این وجوهات را به آقای شیخ محمود حلبی داده است. امام فرمود: باید مجدداً بپردازد... امام جایز نمی‌دانست که وجوهات به آقای شیخ محمود حلبی که مسئولیت انجمن حجتیه را به عهده داشت، داده شود». این در حالی است که پیش از بروز انحراف در انجمن حجتیه، امام مواضع مثبتی نسبت به آن داشتند، به‌گونه‌ای که در پاسخ به استفتای یکی از شاگردان انجمن درباره استفاده از وجوهات شرعی برای فعالیت‌های ضدبهائی آنها مرقوم فرمود: «در صورت لزوم مجازند از ثلث سهم مبارک امام (علیه‌السلام) به آنها کمک کنند؛ البته تحت نظارت اشخاص متعهد و اگر جناب مستطاب حجت الاسلام آقای حلبی دامت برکاته می‌توانند، تحت نظارت ایشان وجوه داده شود». (دایره‌المعارف مصوّر تاریخ زندگی امام خمینی، جعفر شیرعلی‌نیا، ص425)
سرانجام، این انجمن در سال 1362 رسماً اعلام کرد که فعالیت‌های خود را متوقف می‌کند، اگرچه اعضای آن به صورت غیررسمی به کار خود ادامه دادند. سید حسن افتخارزاده، یکی از اعضای کهنه‌کار و رهبران انجمن حجتیه بود که پس از حلبی، نقش مهمی در اداره انجمن داشت که اخیراً درگذشت. وی که از سال 76 رهبریِ این فرقه را بر عهده گرفت. در سال‌های فعالیت این انجمن، نقش مؤثری در سازمان‌دهی و گسترش مباحث فکری و اعتقادی آن داشت. او به دلیل تسلطش بر مباحث کلامی و عقیدتی و توانایی‌اش در مناظرات، در مقابله با بهائیت و تبلیغ دیدگاه‌های انجمن شناخته می‌شد.
افتخارزاده در راستای همان تفکرات التقاطی، در زمانی که کشورمان در بحبوحه‌ی نبرد با دشمنان خارجی و منافقان داخلی قرار داشت، در نقش اپوزوسیون نظام دست به فعالیت‌های ضد انقلابی می‌زد که در نهایت منجر به تبعیدش به یزد شد؛ اما این امر هیچ‌گاه مانع فعالیت‌های او نشد و همواره این شبهه را در ذهن مخاطبان پررنگ کرد که انجمن چه عمق نفوذی در بدنه‌ی نظام داشت که دستگاه قضا این مقدار منفعل در برابر آنها رفتار برخورد کردند؟ او حتی بر خلاف نصّ اساسنامه که درباره عدم اقدام سیاسی بود، فعالیت‌های سیاسی خود را شدت بخشید و همین مسئله بهانه‌ای برای انحلال این فرقه یا به تعبیر خودشان تعطیلی انجمن بود.
برخی اندیشمندان معتقدند «انجمن حجتیه یکسری نقاط قوت دارد که یکی از آنها نفاق است و همین نفاق آنها را سر پا نگه داشته است. اعضای انجمن از رهبری نظام با عنوان مقام معظم رهبری یاد می‌کنند و خود را انقلابی نشان می‌دهند و معتقدند منافقین از کفار بدتر هستند». حجت‌الاسلام امین‌نیا، نشست «ناگفته‌هایی از انجمن حجتیه»، مؤسسه راهبردی حق پژوهی،( 1402/05/01). این در حالی است که امام خمینی در پیامی که به فقهای شورای نگهبان، از ورود نیروهای انجمن به ارکان اجرایی هشدار دادند و گفتند: «حواستان را جمع کنید که نکند یک‌مرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه‌ای‌ها همه چیزتان را نابود کرده‌اند. من به شما آقایان علاقه‌مندم؛ ولی لازم می‌دانم گاهی که مسئله‌ای را می‌بینم تذکر دهم». (67/03/01)
 
ایران و ما ادراک ایران
علی مهدیان
ایران با یمن متفاوت است. ایران پنجاه سال تحت تربیت و حاکمیت رأس تمدن غرب یعنی انگلیس و آمریکا بوده. مردم ایران ذهنی آمیخته به نظام ارزشی غرب دارند، دانشگاه‌هایی دارند که علوم و نظام هنجاری غربی را در آن‌ها می‌آموزند. سال‌ها احساس انفعال و ضعف نسبت به غرب داشته‌اند. این‌ها را شاید بگویید ضعف ما است و کاش چنین نبودیم. اما به نظرم اینها قوتی را در ما شکل داده. چه قوتی؟ ما در حال هضم کردن غربیم و نه کنار گذاشتن آن. برای همین ما می‌توانیم الگو باشیم و نه یمن. ما می‌توانیم سخن نوی ما بعد از تمدن غرب را بیافرینیم، نه یمن. ما می‌توانیم حقیقتی که در عالم بنا است رقم بزنیم اول در وجود خودمان محقق کنیم، نه یمن. 
هیچ نقطه‌ای از این عالم با ایران قابل مقایسه نیست. غزه عزیز است، شریف است، جان و قلب ما است. اما ایران کجا و غزه کجا؟ ایران مقابل شاه شیعه ظاهرسازی قیام کرد که فریب دادن را خوب بلد بود. ایران طعم صهیونیست‌ها را از پشت شعارهای جذاب او تشخیص داد. شاه خشن؛ ولی مکار از عهده ایران هوشمند بر نیامد. ایران جریان به ظاهر انقلابی مجاهدین خلق با شعارهای آرمان‌خواهانه‌اش را تشخیص داد و به سرعت غی کرد؛ چون طعم صهیونیستی و آمریکایی آنها را از پشت ظاهر انقلابی‌اش و چپ‌گرای آنها چشید.
ایران مقابل کل کشورهای ابرقدرت ایستاد، در حالی که احدی در دنیا کمک کارش نبود و حتی پیام مظلومیتش سانسور می‌شد و به سمع و بصر کسی نمی‌رسید. دیروز سالگرد شهادت ۷۰ دانش‌آموز در دو مدرسه بروجرد بود که با موشک مستقیم شهید شدند، دختران و زنان ما در حین تشییع جنازه شهدایشان در دزفول بمباران می‌شدند، سیصد هزار نفر ذره‌ذره جلوی چشمانمان کشته شدند در سکوت دستگاه‌های خبری رسانه‌ای دنیا. 
امروز غزه با اسراییل بی‌نقاب می‌جنگد، بله، جنایت‌ها، بی‌نظیر است؛ اما همین یعنی همه چیز برای همه روشن است. ایران مدت‌ها در سوریه شهید می‌داد، در حالی که کل کشورهای عرب و عمده جریان‌های اسلامگرا در منطقه مقابلش بودند، او تشخیص می‌داد اسراییل کدام طرف است. او رهبری بلد است.
جنگ برای غزه یکی دو سال است، مبارزه در میان تحریم و اسارت هر چند سال است. ایران از سال چهل؛ یعنی حدود شصت سال پیش آغاز کرد مبارزه در مظلومیتش را برای آرمان فلسطین. برای سرزمینی که در آن زندگی نمی‌کرد. همین امروز به دلیل بیش از بیست سال تحریم ظالمانه غرب، کمر زن و مرد ایرانی زیر فشار اقتصادی در کشور ثروتمندش در حال شکستن است، او البته بلد است چگونه عزت نفروشد و به اندیشه و عزم مردمش اعتماد کند. 
من واقعیتش خنده‌ام می‌گیرد وقتی می‌بینم برخی زمین خوردن بشار را زنگ خطر ایران می‌بینند. بشار اسد البته انسان مقاومی بود؛ ولی او و سوریه کجا و ایران کجا. همین دو سال پیش تمام قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی و تمام مخالفان ایران دست به دست دادند که وسط مشکلات عجیب معیشتی، این مردم را منفعل کنند؛ ولی همه‌شان با هم هو شدند و زمین خوردند. حتی مخالفین نظام هم اینجا قابل مقایسه با دیگران نیست. آنقدر عاقلند که می‌فهمند تا وقتی سخن اثباتی عقیدتی و مستقل (از جنس جمهوری اسلامی) نیافرینند، حرکتشان بازگشت به پهلوی، آن هم از جنس اسکلی آن است. معلوم است که همراه نمی‌شوند. 
ایران قله مقاومت مقابل همه استکبار است، الگوی آزادی‌خواهان است. فرق روح‌الله خمینی و سیدعلی خامنه‌ای با بقیه رهبران مقاومت، در جهان نجومی است و این دقیقاً همان فاصله ایران است با دیگران. برای همین است که دشمن، ایران را رأس اختاپوس می‌داند به قول خودش. اگر واقعاً می‌خواهید خدمتی به مقاومت کنید، هویت ایران را اثاره کنید و معرفی کنید. نه اینکه با خودتحقیری، دیگران را توی سر مردمتان بزنید. اینجا حرم است؛ حرم اصلی. حرم صاحب الزمان که اگر بماند، همه حرم‌ها می‌ماند. اگر بماند، مقاومت در عالم دوام می‌آورد. روشن‌تر بگویم ایران اساساً کشوری برای ما بعد استکبار است. او سخن نویی دارد که در جانش محقق می‌کند، طرح تمدنی ناب دینی که در میانه این نبرد دنبالش می‌کند. ساختن دنیایی آباد؛ ولی  و معنوی. سیاستی از جنس بهشتی تا رییسی، جنگی از جنس چمران تا سلیمانی، سازندگی از جنس جهاد سازندگی تا جریان‌های جهادی، علمی از جنس رویان و فخری‌زاده و شهریاری؛ این عطش انسان امروز است.