امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

مطالب صفحه بین‌الملل 1209

تعریف دلبخواه از تروریسم؛ ابزار سیاسی‌کاری آمریکا

لغو جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای دستگیری ابومحمد الجولانی و تعامل دیپلماتیک آمریکا با گروه تحریر الشام، بار دیگر نشان داد که در سیاست‌های واشنگتن، تروریسم بیشتر به ابزاری سیاسی برای دستیابی به منافع راهبُردی تبدیل شده است تا مفهومی حقوقی و ثابت. 
به گزارش تسنیم؛ این تغییرات به‌ویژه برای کشورهایی مانند ایران که تحت فشار نهادهایی مانند FATF قرار دارند، سوالاتی جدی درباره اعتماد به نهادهای بین‌المللی و پیامدهای سیاسی این تصمیمات مطرح می‌کند. کشوری که به راحتی با حذف جایزه 10 میلیون دلاری، تگ تروریست را از روی جولانی جدا کرده و چوب حراج به اعتبار خود می‌زند، آیا اجازه خواهد داد نهادهای تحت امرش همچون گروه ویژه اقدام مالی با رویکردی مستقل به تقابل با آنچه تروریست ادعا می‌کنند، بپردازند یا این نهاد نیز همچون شورای حکام سازمان ملل صرفاً ابزاری انحصاری برای پیشبرد سیاست‌های آمریکا محسوب می‌شود.
کمدی در نشست خبری وزارت خارجه آمریکا
در یکی از نشست‌های اخیر وزارت خارجه آمریکا، موضوعی جنجالی درباره جایزه تعیین‌شده برای دستگیری ابومحمد الجولانی، رهبر هیئت تحریر الشام، توجه‌ها را جلب کرد.
یکی از خبرنگاران از سخنگوی وزارت خارجه پرسید که اگر فردی الجولانی را به پایگاه‌های آمریکایی در سوریه تحویل دهد، آیا این جایزه پرداخت خواهد شد؟
پاسخ مبهم سخنگو مبنی بر باقی ماندن جایزه به‌جای رفع ابهامات، به پیچیدگی ماجرا افزود.
خبرنگار دیگری با لحنی طنزآمیز پرسید که آیا دیپلمات‌های آمریکایی نیز می‌توانند این جایزه را دریافت کنند؟
این پرسش که به شایعات دیدار احتمالی مقامات آمریکایی با الجولانی اشاره داشت، با این پاسخ از جانب متیو میلر مواجه شد که اگر یک دیپلمات آمریکایی چنین درخواستی بدهد، او متعجب خواهد شد.
روز بعد، خبری منتشر شد که باربارا لیف، نماینده ارشد وزارت خارجه آمریکا، در دیداری با الجولانی اعلام کرده است جایزه تعیین‌شده برای دستگیری او دیگر برقرار نیست. این تحول، پرسش‌های جدیدی درباره سیاست‌های دوگانه آمریکا در قبال گروه‌های تروریستی مطرح کرد.
پرسش کنایه‌آمیز خبرنگار درباره امکان دریافت جایزه توسط دیپلمات‌ها، به‌خوبی نشان‌دهنده تضاد میان اظهارات و اقدامات آمریکا بود و نقش منافع سیاسی در تعامل با گروه‌های تروریستی را آشکارتر کرد. این اتفاق بار دیگر یادآور شد که در معادلات دیپلماتیک با غرب، مفاهیمی چون تروریسم، نه بر اساس اصول ثابت؛ بلکه در خدمت اهداف سیاسی، بازتعریف می‌شوند.
تعریف تروریسم از پنجره سیاست
سیاست خارجی آمریکا نشان می‌دهد که در تعریف «تروریسم»، این کشور بیشتر به ملاحظات سیاسی و منافع ژئوپلیتیکی خود توجه دارد تا معیارهای حقوقی ثابت.
در شرایطی که تروریسم باید تهدیدی جهانی برای صلح و امنیت باشد، آمریکا از آن به‌عنوان ابزاری برای پیشبرد منافع خود در مناطق مختلف استفاده می‌کند.
گروه هیئت تحریر الشام که پیش‌تر در فهرست گروه‌های تروریستی قرار داشت، به دلیل تغییرات در وضعیت سوریه و منافع آمریکا، دیگر هدف فشار قرار نمی‌گیرد و رهبر آن که پیش‌تر به‌خاطر دریافت جایزه برای دستگیری‌اش تحت تعقیب بود، به‌عنوان یک مقام دیپلماتیک پذیرفته می‌شود.
این رویکرد نشان می‌دهد که مفهوم «تروریسم» در سیاست آمریکا به طور انعطاف‌پذیر و بسته به شرایط سیاسی تغییر می‌کند.
این تغییرات همچنین سوالاتی جدی را درباره اعتبار و پایبندی به اصول حقوقی بین‌المللی ایجاد می‌کند. آیا می‌توان تعریف تروریسم را به این صورت که بر اساس منافع روز تغییر کند، مبنای تعاملات بین‌المللی قرار داد؟
نمی‌شود به معاهداتی مبتنی بر تعاریف متزلزل تکیه کرد
ماجرای لغو جایزه برای ابومحمد الجولانی و روابط دیپلماتیک جدید آمریکا با گروه هیئت تحریر الشام، نشان‌دهنده تحولات مهمی در مفهوم «تروریسم» است که در سیاست‌های جهانی، به ویژه از سوی آمریکا، بیشتر به یک ابزار سیاسی بدل شده تا یک مفهوم حقوقی ثابت.
این تغییر رویکرد به‌ویژه برای کشورهایی مانند ایران که تحت فشار نهادهایی همچون FATF قرار دارند، پیامدهایی جدی دارد.
FATF به طور رسمی برای مبارزه با تأمین مالی تروریسم و پولشویی فعالیت می‌کند؛ اما فرآیندهای آن تحت تأثیر سیاست‌های جهانی قرار دارد و ممکن است به ابزاری برای اعمال فشار بر ایران تبدیل شود.
تصویب لوایح ضد تأمین مالی تروریسم در ایران، در ظاهر ممکن است راهی برای کاهش فشارهای بین‌المللی باشد؛ اما این اقدامات به طور غیرمستقیم می‌تواند در خدمت اهداف سیاسی کشورهای قدرتمند قرار گیرد.
آمریکا معیارهای خود برای تعیین گروه‌های تروریستی را بر اساس منافع راهبُردی خود تنظیم می‌کند، نه اصول حقوقی یا امنیتی ثابت. در حالی که گروه‌هایی مانند تحریر الشام از حمایت‌های سیاسی و دیپلماتیک برخوردارند، سپاه پاسداران ایران و گروه‌های مقاومت مردمی در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار می‌گیرند.
این وضعیت نشان می‌دهد که پذیرش بی‌قیدوشرط الزامات FATF ممکن است نتایج متفاوتی از آنچه که انتظار می‌رود، به دنبال داشته باشد.
حتی اگر ایران این الزامات را بپذیرد، احتمال دارد که فشارهای بین‌المللی همچنان ادامه پیدا کند؛ زیرا تصمیمات در این عرصه بیشتر بر مبنای سیاست‌های تغییرپذیر آمریکا و منافع ژئوپلیتیکی آن استوار است، نه اصول ثابت حقوقی؛ لذا پذیرش لوایح هم خروج ایران از فهرست سیاه را تضمین نمی‌کند و هم اگر این اتفاق بیفتد، آن زمان تازه باب بهانه‌جویی‌ها علیه نهادهای قانونی ایران رسمیت یافته و احتمال طرح مطالبات زیاده‌خواهانه‌ای همچون انحلال نهادهای رسمی کشور نیز وجود دارد. نهادهایی که دامنه آن به سپاه محدود نمانده و طیف زیادی از ساختارهای فرهنگی و اقتصادی را در برخواهد گرفت.
 
الجزیره دمشق را فتح کرد؟
محمد زعیم‌زاده
در ماجرای دمشق، ردپای یک جبهه رسانه‌ای هماهنگ را قبل، حین و پس از سقوط به‌وضوح می‌توان مشاهده کرد؛ جبهه‌ای که در رأس آن، الجزیره قطر حتی جلوتر از سی‌ان‌ان قرار داشت. 
تحلیل محتوای رسانه قطری که در واقعه ۷ اکتبر و حوادث پس از آن معمولاً طرف جریان ضداسرائیلی ایستاده بود، در این ماجرا نشان می‌دهد آن‌ها آنچه را در سال‌های متمادی در منطقه کاشته بودند، به‌خوبی برداشت کردند. فقط به یک فقره حوادث پس از سقوط اسد دقت کنید. 
پس از تغییر رژیم دمشق، دو موضوع در افکار عمومی منطقه درباره سوریه پررنگ شد؛ یکی ماجراهای زندان صیدنایا و دیگری اشغال بخش مهمی از خاک سوریه توسط صهیونیست‌ها و تسلط نتانیاهو به منافعی راهبُردی بدون هیچ‌گونه مقاومتی از سوی نیروهای جولانی. 
از میان دو موضوع بالا، دوگانه‌ سی‌ان‌ان و الجزیره تمام ظرفیت خود را به کار بردند تا مسئله اول - ولو با کلیپ‌های دروغین - اصطلاحاً وایرال و تبدیل به جریان غالب رسانه‌ای شود تا در جهان عرب و حامیان آرمان فلسطین کسی سؤال نکند چرا رسانه‌ای مثل الجزیره که در وقایع ۱۴ ماه اخیر خط مقدم و اصلی جریان رسانه‌ای ضدصهیونیستی است، این تبانی آشکار در منطقه جولان را که به دستاورد بزرگ برای صهیونیست‌ها منجر شد، بایکوت می‌کند و چیزی درباره آن نمی‌گوید یا خیلی کم‌اثر پوشش می‌دهد. 
مدیران الجزیره احتمالاً اینجا از هزینه رسانه‌ای بالای چنین سیاستی در درازمدت مطلع بودند؛ اما در محاسبه هزینه و فایده تصمیم گرفتند این هزینه را بپذیرند و اصطلاحاً از جیب بخورند. آن‌ها در این فقره از اعتمادی که سال‌ها ذره‌ذره به دست آورده بودند، خرج کردند تا بتوانند یک امر راهبُردی دولت متبوعشان یعنی قطر را پیش ببرند و البته اتخاذ این تصمیم نیاز به داشتن یک ذخیره پروپیمان از سرمایه مخاطب است که یک شبه به دست نیامده است. 
دیگر از اینجا به بعدش تکرار مکرّرات است و روضه‌خوانی. روضه مکشوف این است که چرا کشور کوچک قطر، رسانه استراتژیکی چون الجزیره دارد و ما با این همه نقش مهم در منطقه و فرامنطقه، ثلثی از چنین ظرفیتی را نداریم تا در شرایط این‌چنینی در آفساید نمانیم؟ 
الجزیره حاصل اعتماد حاکمیتی تمام‌قد است که در سال‌های متمادی از دَم و دِرَم و قلم و قدم برای تولید یک ظرفیت بزرگ دریغ نکرده است و یک تجربه چند دهه‌ای پیچیده انگلیسی از رسانه‌داری که ری‌برند شده است و الجزیره را شکل داده. البته برای آه و افسوس بیشتر خیلی نیاز نیست الجزیره را ببینیم؛ بلکه بهتر است خودمان را تماشا کنیم. 
الجزیره غیر از پول و امکانات - که حتماً مهم است - نمادی از نگاه حرفه‌ای حکمرانی به امر رسانه است؛ حکمرانی رسانه‌ای که می‌فهمد رسانه جمع جبری بردارهای مثبت و منفی است و نه مسابقه فوتبال یک‌طرفه که قرار است ما همیشه بدون گل‌خورده پیروز شویم. برای نمره دادن به رسانه باید برآیند گرفت، نه که نقطه‌ها را شمرد. حکمرانی‌ای که موضوع تولید سرمایه و اعتماد مخاطب را می‌فهمد و به مدیرش جرئت می‌دهد تا اعتماد لازم را جذب کند و بهنگام آن را خرج کند و...
در اوایل ۷ اکتبر، الجزیره سخنرانی‌های همه اطراف جنگ از حماس و حزب‌الله تا ایران و آمریکا و... و حتی گالانت و نتانیاهو را مستقیم و کامل پوشش می‌داد. چرا؟ چون می‌خواست مخاطب حس کند هر نیاز خبری‌ای که دارد، همین‌جا تأمین می‌شود و نیاز نیست جای دیگری برود. آن‌وقت در سوپرمارکت رسانه‌ای که ساخته بود، ابوعبیده را به‌مثابه یک سوپرمن برساخت می‌کرد و وقایع غزه را آن‌گونه که لازم بود روایت؛ که درنهایت باعث عصبانیت صهیونیست‌ها هم شده بود. حال فرض کنیم یک رسانه بخواهد چنین کاری در ایران انجام بدهد، چه بر سرش می‌آید؟
الجزیره با نیروی انسانی پرتعداد و حرفه‌ای در فلسطین و لبنان و... تقریباً مرجع اول همه اخبار دست‌اول شده بود. این روش در نظام رسانه‌ای دنیا تقریباً یک امر بدیهی است. در بسیاری از موضوعات مهم به فراخور نیاز از چند خبرنگار مورد اعتماد مرجع خبری می‌سازند و حتی ذهن رقیب را هم با اطلاعاتی که آن‌ها نشر می‌دهند و ممکن است حتی بخشی از آن‌ها فیک‌نیوز هم باشد، سامان می‌دهند. باراک راوید، لارس نورمن، منابع نزدیک به آکسسیوس و... این‌ها اسامی است که ماه‌های اخیر و در جریان ردوبدل شدن آتش بین ایران و صهیونیست‌ها بارها نامشان را شنیده‌ایم؛ اما از این طرف ماجرا تقریباً نامی ساخته نشده است، چون به خبر و خبرنگار حتی در حد ابزاری برای سوءاستفاده هم ارزش قائل نیستیم و این‌گونه می‌شود که الجزیره دمشق را فتح می‌کند و ما تماشا!