امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

قیام ملت علیه رژیم پهلوی از نگاه محافل غربی و وابستگان به رژیم (1)

فقدان پایگاه اجتماعی و فساد رژیم پهلوی

 محمد ملک زاده 

پهلوی‌ها، رسیدنشان به قدرت را مدیون خارجی‌ها بودند. مردم نقشی در انتخاب و رسیدن آنها به قدرت نداشتند و آنها جایگاهی در میان مردم نداشتند.

باتوجه به جنگ رسانه ای که در کشور حاکم است و در زمین جنگ نرم با دشمنان قرار داریم، دشمن به‌دنبال وارونه جلوه دادن حقایق به ملت ایران است. دهه فجر، بهار جهاد تبیین علیه سیاست بَزَک شده‌ی پهلوی است. بسیاری از جوانان امروز، شاید نمی‌دانند که مردم ایران در سال 57 برای چه انقلاب کردند؟ رژیم پهلوی چه مشکلات اساسی داشت که مردم را یکپارچه به خروش علیه رژیم واداشت؟ امروز پس از گذشت 44 سال از سرنگونی پهلوی، با نسلی مواجه هستیم که آن روزگار را به خاطر نداشته و حداکثرشنیده‌های مختصری را در کتابهای درسی مرور کرده است. این در حالی است که دشمنان نظام اسلامی در میدان جنگ تمام عیار شناختی و ادراکی، مدتهای مدیدی است که سیاست تطهیر یا بزک  پهلوی را کلید زده و تلاش دارند با تحریف تاریخ از آن دوران سیاه، چهره‌ای مطهر ارائه دهند و در این مسیر صدالبته که از ضعف حافظه تاریخی ملت و کم علاقگی نسل جوان به مطالعه تاریخی،  بهره می‌جویند! راه مواجهه با این سناریوی دشمن، بازخوانی صحیح گذشته و یادآوری روزگار فلاکت‌باری است که بر مردمان این سرزمین گذشت و آنان را به قیام سراسری در بهمن 57 واداشت.
در بررسی حاکمیت حدود شش دهه‌ای خاندان پهلوی (۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ شمسی) در ایران با دوران سیاهی مواجه می‌شویم که حتی با حکومت‌های بی لیاقت قاجار نیز قابل مقایسه نیست. آثار فساد و جنایات حکمرانی رژیم پهلوی در طول نیم قرن، آنچنان در کشور هویدا شده بود که جامعه ایران سالها در آستانه انفجار قرار داشت و این انفجار در بهمن 1357 با قیام بزرگ ملت ایران علیه پهلوی رخ داد. 
در این نوشتار، شواهدی درباره شیوه حکمرانی فاسد پهلوی و دلایل انقلاب ایران از زبان و قلم کسانی تقدیم می‌شود که تعلقی به جمهوری اسلامی ندارند و حتی بعضا از دوستان و همکاران خاندان پهلوی بوده‌اند.
1) فقدان پایگاه اجتماعی و بحران مشروعیت و استبداد 
پهلوی‌ها، رسیدنشان به قدرت را مدیون خارجی‌ها بودند. مردم نقشی در انتخاب و رسیدن آنها به قدرت نداشتند و آنها جایگاهی در میان مردم نداشتند. از این رو وقتی در 25 شهریورماه 1320، رضاشاه آماده حرکت به سمت اصفهان و سپس بندرعباس شد تا از آنجا ایران را ترک کند، هیچ‌کس از رفتن او متأثر نشد؛ زیرا او در میان مردم جایگاهی نداشت. «یرواند آبراهامیان» با اشاره ایام خروج رضاشاه از ایران در 25 شهریورماه 1320، به نقل از وابسته مطبوعاتی انگلیس در تهران می‌نویسد: «اکثریت وسیع مردم از شاه متنفرند و از هرگونه تغییری استقبال خواهند کرد ... به نظر می‌رسد که این مردم، حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیم حاضر ترجیح خواهند داد». «پیتر آوری» می‌نویسد:«هنگامی که رضاشاه از جاده یزد و کرمان می‌گذشت، برای آخرین‌بار شهرهای کشور خود را دید که سلطنت او، گُلی به سر آن‌ها نزده بود، شهرهایی که مردم آن‌جا از فرط گرسنگی، در آستانه مرگ بودند.» 
بعد از مرگ رضاشاه در چهارم مرداد سال 1323، در ژوهانسبورگ، «آبراهامیان» به نقل از سفیر آمریکا، می‌نویسد: «مرگ وی[رضاخان] در تبعید که در سال‌های پادشاهی، به مستبدی حریص، بی‌رحم و مرموز تبدیل شده بود، کسی را متأسف و متأثر نکرد.» 
نفرت عمومی از رضاشاه به‌قدری بود که جنازه وی را تا سال 1329، یعنی شش‌سال بعد از مرگ، از ترس واکنش‌های مردمی، به ایران نیاوردند. حتی بعد از آوردن جنازه نیز، بر سر مراسم تشییع و تکفین، دچار دردسرهای فراوانی شدند.
نویسندگان غربی اعتراف می کنند، حکومت پهلوی پدر و پسر بر پایه استبداد و سرکوب با اتکا به قدرتهای غربی استوار بود. هر دوی آنها سیاست کشتار و سرکوب مخالفان و معترضان را تا آخرین لحظات با حمایت یا چراغ سبز بیگانگان ادامه می‌دادند. ویلیام شوکراس می‌نویسد: شاه بعد از کشتار جمعه خونین 17 شهریور وقتی دید به جای فروکش کردن تظاهرات در مقابل خشم گسترده‌تر مردم قرار گرفته،  دچار وحشت شد. پس از این واقعه پرزیدنت کارتر به او تلفن زد و به او اطمینان داد که امریکا از وی حمایت خواهد کرد. 
2) فساد سیاسی و ناکارآمدی
بررسی عقب‌ماندگی‌های رژیم پهلوی در طول بیش از نیم قرن حکمرانی رضاخان و پسرش محمدرضا با جمعیت محدود ایران، شرایطی را فراهم می‌کند تا محققان به بررسی عقب‌ماندگی‌های ایران در عصر پهلوی بپردازند که چطور می‌توان کشوری در اوج وابستگی به ابرقدرت‌ها، مردمش از ضروریات اولیه زندگی معیشتی بی‌بهره باشند. این در شرایطی است که سکان اداره کشور در دستان آمریکا و انگلیس قرار دارد و شخص رضاخان و محمدرضا پهلوی شدیدا تحت تسلط دو ابرقدرت غربی هستند.
در منابع غربی میزان عقب‌ماندگی رژیم پهلوی در حوزه آموزش، مسکن، صنعت، کشاورزی، عمران و آبادانی، بهداشت و درمان و موارد متعدد دیگر آمده است:
در سال 1341 در جلسه سمینار مسائل اجتماعی تهران اعلام شد: اکثریت مردم جنوب تهران سه دسته‌اند؛ گودال‌نشین، خیابان‌نشین و کاروانسرانشین! در یک کاروانسرا در بازار 207 نفر با هم زندگی می‌کنند. گروهی از مردم در گودال‌هایی زندگی می‌کنند که 20 تا 30 پله پایین تر از سطح زمین قرار دارد.  هر هفتاد نفر یک مستراح دارند که اغلب نوبت به بچه‌ها نمی‌رسد ...(روزنامه اطلاعات، ۵ اردیبهشت 1341، ص 1/19)
به گفته جان فوران در سال 1356 عقب‌ماندگی حوزه بهداشت و درمان کشور به جایی رسید که ایران در خاورمیانه بدترین نسبت پزشک - بیمار، بالاترین نرخ مرگ و میر نوزادان و کودکان و پایین‌ترین نسبت تخت بیمارستان به جمعیت را دارا بوده است. این در شرایطی است که ایران در این سالها در اوج ثروت و درآمدهای ارزی است و شاه در خارج کشور برای خشنودی قدرتهای غربی، بریز و بپاش‌های بی مهابا دارد. 
3) عیاشی و فساد اخلاقی 
با وجود فقر و عقب ماندگی مفرط مردم و كشور در دوره شاه، پهلوی بی هیچ نگرانی به سفرهای تفریحی خارج از كشور می‌رود. اسدالله علم–نزدیکترین و مورد اعتمادترین فرد به شاه- در خاطرات روز 30 بهمن 1348 می‌نویسد «امروز بعد از ظهر كه به حضور شاه رفتم، دو ساعتی با هم صحبت كردیم. عرض كردم به نظر من به حد كافی خارج از مملكت بوده ایم و اكنون بهتر است برگردیم. مثل این كه دنیا را بر سرش خراب كرده باشم، اما وظیفه من ایجاب می كند كه به اطلاع برسانم كه پادشاه ایران نمی تواند 45 روز را خارج از وطنش و صرفا بابت استراحت و خوشگذرانی بگذراند. مردم این چیزها را تحمل نمی كنند. پرویز راجی، سفیر شاه در انگلیس میگوید«او نه مانند یک پادشاه با وقار، بلکه مانند یک لات هرزه به دوره‌گردی در خارج از کشور می‌‌پرداخت»(خاطرات فردوست، ص 205 - 200) مینو صمیمی هم میگوید: علی رغم همه پنهان کاریها، گاهی اوقات عیاشی های محمدرضا به سطح رسانه ها کشیده می شد و او در مطبوعات غرب به پادشاهی عیاش و فاسد شناخته شده بود. (مینو صمیمی، پشت پرده تخت طاووس، ص111)هرزگی شاه در خارج از کشور، آبروی کشور ایران را بر باد می‌داد. شاید به همین دلایل، اروپایی‌ها فکر میکردند، کشوری که پادشاهش این چنین است، قطعا ملتی دارد که باید از آنان حق توحش گرفت!
«آنتونی پارسونز» سفیر بریتانیا در ایرانِ دوره پهلوی می‌نویسد: «جشن هنر شیراز در سال ۱۹۷۷ از نظر کثرت صحنه‌های منافی عفت و اهانت‌آمیز به ارزش‌های اخلاقی ایرانیان،  از جشن‌های پیشین فراتر رفته بود. ... من به‌خاطر دارم که این موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر وینچستر انگلیس اجرا می‌شد، کارگردان و هنرپیشگان آن، جان سالم بدر نمی‌بردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت!»
ادامه دارد...