محمود اکبری
بدیهی است اگر این خلأ فطری از مطالب صحیح مذهبی و اعتقادی پر نگردد، نتیجهای جز پذیرفتن خرافات و موهومات که نمودی از پدیدههای غیرعادی و غلط و نادرست است، نخواهد داشت. کار انبیاء روشنگری و مبارزه با خرافات بوده است.
یکی از عوامل پیدایی خرافات، شرطی بودن انسان و یا همزمانی تصادف دو پدیده است. شخصی که همزمان با خوردن گیاهی یا آمدن شخصی، حادثهای تلخ برای او یا منسوبینش اتفاق میافتد، از آن پس وجود آن گیاه یا شخص را شوم پنداشته و عامل مرگ میداند؛ یا مثلاً حضور خانم طلاق گرفته در مراسم ازدواج را شوم دانسته، عامل جدایی میداند. تجربهی یک خرافه، عامل پایداری آن است.
خرافهگرایی عوامل و زمینههای مختلفی دارد که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره میشود:
الف) از دیدگاه روانشناسی
از نظر روانشناسی، پیدایش و اشاعه خرافات در جوامع بشری، ریشه در تقلید کورکورانه دارد، بدینگونه که هر عمل خرافی ابتدا علّتی داشته است؛ ولی بعدها به نسلهای آینده منتقل شده و بر اساس تقلید کورکورانه دوام یافته است.
دکتر طه حسین درباره پیروی اعراب جاهلی از خرافات مینویسد: عقل عرب جاهلی آنقدر جامد بود که روابط بسیاری از اشیاء را درک نمیکرد. به همین جهت خرافات بسیاری در میان آنها شایع بود؛ مثلاً برای رفع سردرد، استخوان مرده به گردن میآویختند. تنها به این دلیل که از دیر زمان معمول بوده است، رسم قبیلگی، منطق مورد قبول آنها بود.
علامه طباطبایی رحمه الله میفرماید:
انسانهای روشنبین و دانشمندان برای نابودسازی خرافات تلاشهای بسیاری کردهاند تا مردم دست از خرافات بردارند؛ ولی تلاشهای آنها مؤثر نیفتاده است چرا که از یک طرف انسانها همواره در مسائل نظری و حقایق اعتقادی پایبند تقلید کورکورانه هستند و از طرفی دستخوش احساسات و عواطف نفسانی واقع میشوند؛ بنابراین پیوسته به دنبال کارهای خرافی میروند و بدین خاطر است که غالباً چارهاندیشیها تا به امروز بینتیجه مانده است.
برخی از روانشناسان درباره علل روانی گرایش به خرافات میگویند: اشخاص خرافی میخواهند در برخورد با مشکلات، اعتماد از دست رفته خود را باز یافته و در واقع اعتماد به نفس کاذب به دست آورند؛ اضطراب خود را کاهش داده و شکست خود را جبران نمایند.
ب) حس حقیقتجویی
حسّ کنجکاوی بشر همیشه او را به جستجو و بررسی اسباب و علل حوادث جهان بر میانگیزد، اگر موحد و خداپرست باشد، علل حوادث را در نهایت به ذات پاک او که طبق حکمتش همه چیز را روی حساب انجام میدهد باز میگرداند و اگر از نوع تفکر سلسله علل و معلولات طبیعی باشد و تکیه بر علم کند، مشکل او حل شده است وگرنه یک سلسله علل خرافی و موهوم و بیاساس برای آنها میتراشد و آنها که نمیتوانستند پاسخهایی صحیح و اصولی به دست آورند، ناچار از قوّه تصور و از خواب و خیال، پاسخهایی برای سؤال خود درست میکردند. مثلاً صدای عطسه و جغد را نشانه خطر به حساب میآوردند.
و یا در زمان جاهلیت، عرب جاهلی حرکت پرنده از طرف راست به چپ را به فال نیک میگرفت و آن را دلیل پیروزی میدانست و اگر از چپ به راست حرکت میکرد به فال بد گرفته و آن را دلیل بر شکست و ناکامی میدانست.
هر انسانی به اقتضاء فطرتش حقیقتجو است و حقیقت را دوست دارد. همین حس حقیقتجویی انسان از جمله عواملی است که سبب پیدایش علم شده است؛ بنابراین بر اساس فطرت خویش، همیشه دنبال حقیقت بوده و هرگز حاضر نیست که در برابر آراء و افکار خرافی، خود را تسلیم نماید. اما عواطف و احساسات درونی انسان که عمدهاش خوف و رجاء است، خیال او را تحریک میکند تا پارهای از خرافات را بپذیرد، بدین صورت که قوه خیال در صحنههای خاصی، صورتهای ترسناک یا امیدوار کننده را در ذهن او ترسیم میکند و حسّ خوف و رجاء هم آن صورتها را حفظ میکند و نمیگذارد که خرافه از نفس انسان غائب شود و این صورتهای خیالی در صحنههای مشابه دوباره به یادش میآید و چه بسا این صورتها را برای دیگران نقل میکند و در دیگران نیز همان ترس و وحشت را ایجاد میکند و آنها نیز به دیگران میگویند تا آنکه در بین افراد شایع میشود، در حالی که اصل و اساس آن خرافه بوده که به یک امر خیالی واهی منتهی شده؛ لذا گفته شده است که خرافات، همچون ابزار خاص حمایتی هستند که انسانها برای اینکه از هرچه که موجبات اضطراب آنان را فراهم میسازد ایمن شوند، پدید میآورند.
ج) خلأ مذهبی
از احساسات فطری و طبیعی هر انسانی، حس مذهبی میباشد، تا آنجا که افرادی که تمام باورهای مذهبی و اعتقادی را با زبان انکار میکنند، به حکم فطرت به طور ناخودآگاه نوعاً واکنشهایی موافق مذهب از آنها ظاهر میگردد. به عبارت روشنتر، حس احترام به اخلاقیات و معنویات که جزو سرشت افراد است، زمینه قبول پدیدههای معنوی را در انسانها فراهم میسازد.
بدیهی است اگر این خلأ فطری از مطالب صحیح مذهبی و اعتقادی پر نگردد، نتیجهای جز پذیرفتن خرافات و موهومات که نمودی از پدیدههای غیرعادی و غلط و نادرست است، نخواهد داشت. کار انبیاء روشنگری و مبارزه با خرافات بوده است. در اینجا سؤالی مطرح میشود که اگر انبیاء با خرافات مبارزه میکردند، چرا پارهای از پیروان آنها در خرافات غوطهورند؟ در پاسخ باید این نکته را خاطرنشان ساخت که در هر عصری استعمارگران و رهبران سودجو، سعی دارند که از هر چیز به نفع مادی خود استفاده کنند و از همین رهگذر به وجود میل احترام به معنویات در انسانها پی برده و در پر کردن خلأ مذهبی آنان پیشقدم میشوند، چرا که استعمار همیشه در فکر نابود کردن افکار سعادتبخش است، چون بزرگترین مانع پیشرفت خود را ادیان آسمانی میداند و از طرفی مبارزه با این مسائل فکری و اعتقادی را بسیار دشوار میبیند؛ لذا به فکر سوءاستفاده و منحرف کردن مسیر ادیان آسمانی میافتد.
د) پاسخ به نیازهای بیولوژیک
نیازهای بیولوژیک اعم از جسمانی و روانی، عامل دیگری است برای توسل بشر به موهومات و خرافات.
بشر برای رهایی از دشمنان خطرناک طبیعت همچون سرما، گرما، طوفان، تاریکی، هجوم درندگان، قحطی، گرسنگی و... دست به دامن طلسم، جادو و تخیلات میزند و نیز بیماران روانی و افرادی که دارای حالات مبهم و انفعالات مرموز و تأثرات شدید نفسانی هستند، دست به دامن کاهنین و غیبگویان میشوند تا از آن بیماریها نجات یابند.
ه) جهل و نادانی
تردیدی نیست که خرافات از نظر کلی، مولود جهل و خامی بشر است و به هر نسبت که انسانها با واقعیات آشنا میشوند، خرافات کم میشود. اگر فکر مردم از حقیقت پر شود، دیگر جایی برای خرافات باقی نمیماند.
و) اعمال سلیقههای گوناگون در مسائل دینی
گاهی اوقات افراد مطابق احساسات و هوسها و عواطف خود با امور مذهبی برخورد میکنند. مثلاً 69 تومان خرج کردن در راه حضرت زینب علیها السلام و یا خواندن تعداد خاصی سوره قرآن یا صلوات فرستادن در مکان خاصی و... میتواند انسان را در رسیدن به مقصد کمک نماید و کم کم این تفکر شایع شده و به عنوان یک باور درآمده است.
ز) احترام به سنتها
تقلید کورکورانه از پیشینیان و احترام و اهمیت دادن به رسومات و سنتهای آنان نیز از عوامل گرایش جوامع به خرافات است.
ح) همزمانی و تصادف دو پدیده
یکی از عوامل پیدایی خرافات، شرطی بودن انسان و یا همزمانی تصادف دو پدیده است. شخصی که همزمان با خوردن گیاهی یا آمدن شخصی، حادثهای تلخ برای او یا منسوبینش اتفاق میافتد، از آن پس وجود آن گیاه یا شخص را شوم پنداشته و عامل مرگ میداند؛ یا مثلاً حضور خانم طلاق گرفته در مراسم ازدواج را شوم دانسته، عامل جدایی میداند. تجربهی یک خرافه، عامل پایداری آن است.
ط) تلقین
یکی دیگر از علتهای پیدایش و ماندگاری خرافات، «تلقین» است که گاهی اوقات فرد به واسطهی قرار گرفتن در یک جمع، باورهای گروهی آن جمع را میپذیرد، چرا که مکانیسم پذیرش آن، یعنی «تلقین» همیشه در انسان موثر است. ذهن انسان آمادگی پذیرش افکار غیرمنطقی، بیاساس و اشتباه را دارد و پس از یکبار تجربه، آن را تکرار میکند و بعد به صورت تلقین و سپس باور درمیآورد که این تلقین هم فردی است، هم گروهی.