الإمام المهدی علیه‌السلام: ما بر تمامی احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزی از شما نزد ما پنهان نیست.      (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۵)  

طرح احیای اصحاب فتنه

مهدی جمشیدی

 

۱. اصحاب فتنه، «خط قرمزِ انقلاب» هستند و نباید این خط قرمز، کم‌رنگ و بی‌اعتبار شود. ابتدا باید «فتنه سال هشتاد و هشت» را شناخت تا بتوان درباره اصالت و اهمّیّت این خط قرمز سخن گفت. صحنه‌گردان‌های فتنه، از موسوی و کروبی تا  خاتمی، همگی بر «تحدید قدرتِ آیت‌الله خامنه‌ای»، وفاق و اجماع کرده بودند. نهایتِ ناآگاهی است اگر گمان کنیم مسئله فتنه، احمدی‌نژاد بوده است؛ چنان‌که آیت‌الله مصباح تصریح کرد، غایت و غرض فتنه، شخص آیت‌الله امام خامنه‌ای بود و می‌رفت که منزلت و مکانت ایشان زائل شود و اصحاب فتنه، زمینه را برای تغییر ساختار و منطق قدرت، فراهم کنند. نظام تا لبه پرتگاه رفت و هزینه‌های فراوان پرداخت. شکاف‌هایی که اصحاب فتنه پدید آوردند، همچنان پابرجاست و جراحت‌های اجتماعی، همچنان ترمیم نشده است. آیت‌الله امام خامنه‌ای در توصیف ماهیّت فتنه، به سه خصوصیّت اشاره کرد: «طراحی‌شده»، «پیچیده»، «بسیار خطرناک». بااین‌حال، آیت‌الله امام خامنه‌ای در طول هشت ماه به طول انجامیدن فتنه، بارها از فتنه‌گران خواست که نسبت به آن اعلام برائت کنند؛ اما هیچ‌یک به دعوت ایشان، پاسخ مثبت ندادند، از جمله محمد خاتمی که صحنه‌گردانی و حمایت می‌کرد و بر این باور بود که آیت‌الله خامنه‌ای در موقعیّت ضعف و سستی قرار گرفته و می‌توان با فشار اجتماعی و رسانه‌ای، او را وادار به تسلیم کرد. در این موقعیّت بود که مکنونات درونیِ اصحاب فتنه، آشکار شد و این از علائم منافقان است که در «بزنگاه‌ها» و «بحران‌ها»، هویّت حقیقی خویش را آشکار می‌کنند؛ چراکه می‌پندارند حکومت اسلامی در معرض فروپاشی و زوال قرار گرفته و توان رویارویی و پاسخگویی ندارد. به تعبیر آیت‌الله امام خامنه‌ای، آنچه که در این فتنه صورت گرفت، «جُرم نابخشودنی» است.

۲. اینک لایه طرّاحِ جریان اصلاحات، در پی «عادی‌سازی» است؛ البته عادی‌سازی یعنی زدودن هنجارها و قواعد انقلابی و عبور از خطوط قرمز، چراکه اینان، انقلاب و انقلابی‌گری را نامعقول و غیرعادی و غلط می‌شمارند. در طرح اصلاحات در دهه هفتاد نیز به‌عنوان توسعه سیاسی و دموکراتیزاسیون، آن‌ها همین غایت را دنبال می‌کردند. بدین جهت، اینک شخصیّت‌های اصلیِ خویش را که مطرود و منزوی شده‌اند، به بازی سیاسی بازمی‌گردانند. کنش‌های محمد خاتمی در یک سال اخیر، چنین معنا و غرضی دارد. آن‌ها می‌خواهند از ظرفیّت خاتمی برای بازسازی سیاسی و اجتماعی خود استفاده کنند؛ اما نه به‌صورت رادیکال و ناگهانی، بلکه به‌تدریج و به‌گونه نامحسوس. «احیای خاتمی»، طرح ناگفته راهبردپردازان امنیتیِ جریان اصلاحات است. مهدی کروبی، رفع حصر گردید و می‌خواهند به سراغ میرحسین موسوی نیز بروند و زمینه را برای کنشگری سیاسی او نیز آماده کنند. بازی‌سازی سیاسی، این‌چنین صورت‌بندی می‌شود؛ قطعات به‌ظاهرِ نامرتبط و مجزا، آرام‌آرام در کنار یکدیگر می‌نشینند و ناگهان، رقیب احساس می‌کند که در چنبره شرایط و اقتضائات، قفل شده است. سیاست، هنر ساختنِ شرایط انقباضی برای رقیب است؛ بی‌آنکه او این طرح را احساس کند و واکنش نشان بدهد. اینکه من در نوشته‌هایم، دولت پزشکیان را «دولت ترمیدور» می‌خوانم، به همین سبب است که در سایه ریاست او، طرح‌های اصلاح‌طلبانه در حال انجام است و ساحت سیاست و تدبیر، در حال بازگشت به دوره اصلاحات است؛ دوره‌ای که آیت‌الله امام خامنه‌ای، آن را «واگرایی‌های دهه هفتاد» خواند. البته پزشکیان به دلیل ساده‌نگری، نقش چندانی در این معادله ساختاری و استحاله‌زا ندارد. 
۳. به‌هرحال، مسئله در حد «یک دیدار ساده و خصوصی» نیست که در این صورت، نیاز به رسانه‌ای شدن آن نبود؛ بلکه ایده اصلی، «عادی‌سازیِ کنشگریِ اصحاب فتنه» و از جمله، احیای هویّت سیاسیِ محمد خاتمی است. شیخ حسین انصاریان، احتمالا در چنین زمینی بازی کرده است. به نظرم نمی‌توان وی را نسبت آنچه که رخ داده، بی‌اطلاع دانست؛ چون کنش‌های سیاسی او در دوره پسا اغتشاش، حکایت از چرخش‌ها و نوسان‌هایی دارد. مایه‌های رهیافت عرفانی‌اش نیز به کمک وی آمده و او می‌تواند به استناد به آن‌ها، تغییر خود را توجیه کند و حتی دیگرانی را که به خطوط قرمز، معتقد و متعهد هستند، انکار و ملامت نماید. گذار سیاسی او، آنچنان هم نامحسوس و ناپیدا نیست؛ اشارات وی و حتی سکوت‌هایش، معنادار هستند و در بافت و کلّیّت سیاسی و اجتماعی، باید آن‌ها را فهم کرد. اینک که وی «یکی از اضلاع اصلیِ فتنه» را به دیدار پذیرفته، خواسته یا ناخواسته، در جهت عادی‌سازیِ فتنه گام برداشته و هیچ توجیهی، نمی‌تواند خطای بزرگ وی را برطرف کند. جبهه انقلاب، باید تعارفات شبه‌دینی و ملاحظات شبه‌اخلاقی را کنار بگذارد و تنها به «خطر قرمز ماندنِ فتنه» اندیشه کند. هیچ شخصیّتی، مهم‌تر از نگهداشت این خط قرمز نیست.