امام حسین علیه‌السلام:  بخشنده‌ترین مردم کسی است که به آنکه امید ندارد و درخواست یاری نکرده، کمک کند و ببخشد. (کشف الغمه، ج ۲، ص۳۰) 

صفحه یک 1120

امیرالمومنین علیه السلام از نگاه  دیگران

قاسم روانبخش

1. خداوند در قرآن کریم بارها درباره ضرورت سخن گفتن و یادآوری نعمت های خودش بر مردم تاکید می کنند «و اما بنعمة‌ربک فحدث» و بزرگ ترین نعمت الهی را نعمت ولایت امیرالمومنین دانسته می فرماید «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی» و از ما خواستهاست که شکرگذار نعمت الهی باشیم تا نعمت هایمان محفوظ بماند و گسترش یابد. 
2. در بسیاری از موارد انسان به قسمت خالی زندگی اش نگاه می کند و به گلایه می پردزاد در حالی که قسمت پرِ لیوان مملو از نعمت هاست. زمانی که دیگری آن نعمت ها را برایمان توصیف ویادآوری می کند انسان متوجه می شود و آرامش پیدا میکند و از نعمتهایی که دارد بیشتر ستفاده می کند و بهره می برد. 
3. نعمت وجود امیرالمومنین علی علیه السلام از نعمت هایی است که خداوند به ما عنایت فرموده و ما نسبت به آن غافلیم و آن گونه که باید از این نعمت بزرگ استفاده کنیم بهره نمی بریم!
4. در عظمت نعمت امیرالمومنین (ع) همین بس که پیامبر اعظم(ص) خطاب به على(ع) فرمود: «یا على ما عرف اللّه حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر اللّه و غیرى؛ اى على! خداوند متعال را نشناخت به حقیقت شناختش جز من و تو، و تو را نشناخت آن گونه که حق شناخت توست، جز خدا و من.»
5. زمخشری (ادیب و دانشمند اهل سنت)
6. وی درباره شخصیت امام علی(ع) می گوید: من چه بگویم درباره مردی که فضایل او را دشمنانش از راه کینه جویی و حسد انکار کردند و دوستانش از بیم جان، باز از این میان آن قدر فضیلت های وی انتشار یافته که شرق و غرب عالم را فراگرفته است.  (جمعی از دبیران، داستان غدیر، ص 284، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم،1362) 
7. ابن ابی الحدید عالِم سنی معتزلی و شارح نهج البلاغه: ما اقولُ فی رجل اَقرَّ لهُ اعداؤهُ و خُصومُهُ بالفضل و لم یمکنهم جَحْدُ مناقبه و لا کتمان فضائله؟!...من چه بگویم درباره مردی که حتی دشمنانش به فضائلش معترف شدند و(علیرغم سعی بسیار)از انکار و کتمان عظمت هایش عاجز ماندند؟!... تو خود می دانی که بنی امیه، بر شرق و غرب عالم تسلط یافتند و با انواع حیله گری ها در خاموش ساختن نور علی(ع)کوشیدند، روی منبرها هرگونه لعن و افترا را بر او رواج دادند، هرکس که او را مدح می کرد، تهدیدش کردند، نقل هر روایتی را که ناظر به فضایل  او بود ممنوع ساختند، تا آنجا که از نامگذاری(فرزندانشان)به نام علی جلوگیری نمودند، معذالک همه این اقدامات و تلاش ها جز ظهور عظمت شخصیت علی(ع)نتیجه ای نداشت... در حقیقت این همه نابکاری ها بسان سعی در پنهان داشتن و پوشانیدن آفتاب با کف دست بود!
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، صص 16 تا 29)
وی سرانجام گفتار او را با سخنى که در مقدّمه کتابش بیان کرده پایان مى دهیم، مى گوید: «وَ امَّا الْفَصاحَةُ فَهُوَ(علیه السلام) اِمامُ الْفُصَحاءِ وَ سَیِّدُ الْبُلَغاءِ وَ فی کَلامِهِ قیلَ: دُونَ کَلامِ الْخالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلوقین وَ مِنْهُ تَعَلَّمَ النّاسُ الْخِطابَةَ وَ الْکِتابَةَ»؛ و امّا فصاحت، او پیشواى فصیحان و سرور بلیغان است و لذا درباره کلام او گفته شده پایین تر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوقین است و مردم از او راه و رسم خطابه و نوشتن را آموخته اند. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 24.
او در یکجا - ذیل خطبه 221- بعد از شرح بخشى از کلام على(علیه السلام) ـ درباره برزخ ـ مى گوید: «وَ یَنْبَغى لَوِاجْتَمَعَ فُصَحاءُ الْعَرَبِ قاطِبَةً فى مَجْلِس وَ تُلِیَ عَلَیْهِمْ، اَنْ یَسْجُدُوا لَهُ سزاوار است که اگر همه فصیحان عرب در مجلسی اجتماع کنندو این خطبه برایشان خوانده شود همگی دربرابر آن به خاک افتاده و سجده کنند.
  شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 153.
در جایى دیگر هنگامى که به مقایسه اجمالى میان بخشى از کلام «مولا على»(علیه السلام) با سخنان معروف «ابن نباته»، خطیب معروف قرن چهارم هجرى مى پردازد، مى گوید:
«فَلْیَتَامَّلْ اَهْلُ الْمَعْرِفَةِ بِعِلْمِ الْفَصاحَةِ وَ الْبیانِ هذَا الْکَلامَ بِعَیْنِ الاِنْصافِ یَعْلَمُوا أنَّ سَطْراً واحِداً مِنْ کَلامِ نَهْجِ الْبَلاغَةِ یُساوی ألْفَ سَطْر مِنْهُ بَل یَزیدُ وَ یُرْبی عَلى ذلِکَ»،‌ آگاهان به علم فصاحت و بلاغت اگر این گفتار على(علیه السلام) را با دیده انصاف بنگرند مى دانند که یک سطر از نهج البلاغه مساوى هزار سطر از سخنان معروف «ابن نباته» است بلکه بر آن فزونى مى گیرد و برترى مى جوید. (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 7، ص 214.)
8. نرسیسیان یکی دیگر از فضلای مسیحی معتقد است: «اگر امروزه این خطیب بزرگ بر منبر کوفه پای می نهاد، می دیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریش از سران و بزرگان اروپا موج می زد. آنان می آمدند تا روحشان را از دریای بی انتهای دانش او سیراب سازند» .
9. جرج جرداق مسیحی در کتاب بسیار ارزشمند «امام علی علیه السلام، صدای عدالت انسانی » پس از آن که قهرمانی های امام را با قلم توانای خویش توصیف می کند و شمه ای از فضایل او را بازگو می نماید، در خطاب به روزگار می گوید: «آه! ای دنیا! چه می شد اگر قوای خود را جمع می کردی و توانت را برای بار دیگر در یک جا متمرکز می نمودی و در هر عصر و زمان یک نفر مانند علی علیه السلام را که در عقل و خرد و منطق و بیان و حماسه و شجاعت با او همپایه بود، برای بشریت به ارمغان می آوردی!»
10.  یکی دیگر از شیفتگان شخصیت والای علوی شبلی شمیل، از پیشتازان مکتب مادیگری است که این چنین زیبا و گزیده به وصف حضرت می پردازد: «الامام علی بن ابیطالب عظیم العظماء، نسخة مفردة لم یرلها الشرق و لاالغرب صورة طبق الاصل، لاقدیما و لاحدیثا» ; امام علی بن ابی طالب، بزرگ بزرگان، یگانه نسخه ای است که خاور و باختر در گذشته و حال، صورتی دیگر از آن که مطابق با اصل باشد، به خود ندیده است.
11. شکیب ارسلان (ملقّب به امیرالبیان) از نویسندگان زبردست عرب در عصر حاضر است. در جلسه ای که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود، یکی از حضّار در مقام بزرگداشت او پشت میز خطابه چنین گفت: دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شده اند که به حق شایسته اند امیر سخن نامیده شوند، یکی علی بن ابیطالب و دیگری شکیب! شکیب ارسلان با ناراحتی برخاست و پشت تریبون قرار گرفت و از دوستش که چنین مقایسه ای به عمل آورده بود، گله کرد و گفت: من کجا و علی بن ابیطالب کجا! من بند کفش علی هم به حساب نمی آیم .( مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه ، ص19،)
12. امام خامنه ای در ۱۲/ ۸/ ۸۰ در دیدار با جوانان اصفهان، در پاسخ به کسی که ایشان را “علی زمان” خواند، این گونه تذکر دادند: وقتی کسانی اسم مبارک امیرالمؤمنین (علیه‏السّلام) یا اسم مبارک ولیّ‏عصر (روحی‏فداه) را می‏آورند، بعد اسم ما را هم دنبالش می‏آورند، بنده تنم می‏لرزد. آن حقایق نور مطلق، با ما که غرق در ظلمتیم، بسیار فاصله دارند. ما گیاه همین فضای آلوده دنیای امروزیم؛ ما کجا، کمترین و کوچکترین شاگردان آنها کجا؟ ما کجا و قنبرِ آنها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشیِ فداشده در کربلای امام حسین (علیه‏السّلام) کجا؟ ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمی‏شویم. اما آنچه که حقیقت است، این است که ما به عنوان مسلمانانی که راهمان را شناخته‏ایم، تصمیم خود را گرفته‏ایم و نیروی خود را برای این راه گذاشته‏ایم؛ با همه وجود در این راه حرکت می‏کنیم و ادامه خواهیم داد. نواقصی در کار ما وجود دارد؛ همه این نواقص هم قابل حلّ است. البته وقتی این نواقص را حل کنیم، این‏طور نیست که به غایت مطلوب رسیده‏ایم؛ نه، راه کمال تمام ‏نشدنی است. در این جاده‏ای که ما حرکت می‏کنیم، هر کیلومتر به کیلومترِ آن توقّف ممنوع است؛ نباید توقف کرد؛ همچنان باید جلو رفت. بسیاری از مشکلات کنونی که ملت و کشور ما با آنها دست به گریبان است، قابل حلّ است”.
 
جراحی آموزش و پرورش فربه ایران
زرخانی . رضا
همیشه و در تمامی دولتها،آموزش و پرورش ایران در میان سایر وزارت خانه ها، بعنوان یک وزارت خانه  دست چندم اهمیت قرار داشته و امروزه آن، شبیه یک آدم چاق روز به روز بر وزن خود افزوده و اکنون دچار ایست قلبی شده، و به کما رفته است. 
 و در ادوار مختلف این نهاد مقدس بعنوان یک وزارتخانه مصرف گرا و حتی مزاحم یاد شده که گاهی دولتها در تامین حداقل بودجه های آن مانده اند، چه برسد دولت یا وزیر دلسوزی بیاید، و به فکر تحول بنیادین براساس اسناد ابلاغی مثل سند تحول بنیادین و سایراسناد بالادستی نظام باشد.
به نظر میرسد که شخص اول اجرایی کشور جناب آقای رییس جمهور باید شخصا آستین بالا کند، و به همراه انتخاب یک وزیر جوان انقلابی و تحول گرا دست به یک جراحی حساب شده و دقیق در این وزارتخانه بزند و ضمن چابک سازی آموزش و پرورش سایر تحولات فرهنگی و اقتصادی کشور را در این وزارتخانه جستحو کند نه در جای دیگر!
معضلات ساختاری امروز آموزش و پرورش که شامل: ۱. عدم بازبینی اساسی در کیفیت و کمیت کتب درسی از ابتدای انقلاب 
۲. عدم توفیق نظام اسلامی در جذب و به کارگیری نخبگان علمی و اخلاقی در این نهاد مقدس و شاهد ورود گاها افراد زاویه دار و غیر انقلابی در این وزارت خانه! زمانیکه یک فردی که به راحتی میتواند با کلت کمری آدم بکشد چگونه در راس یک مجموعه انسان ساز کشوری قرار میگیرد (و مع الاسف بعدا تبرئه میشود) و امروزه این چه پیامی میتواند به اذهان عمومی کشور مخابره کند؟!
۳. توجه بیشتر این وزارتخانه در طول سالیان دراز به امر تعلیم یک سری محفوظات فرار بدون توجه به استعداد و خلاقیت فرزندان این مرز و بوم!
۴. عدم توجه به رشد اخلاقی و دینی دانش آموزان و استفاده از شیوه های غیر استاندار تربیتی در این زمینه که اکثرا نتایج عکس به همراه داشته است!
۵. آموزش بی فایده گرامر زبان انگلیسی به جای صرف انرژی برای تکلم و نوشتار این زبان برای مدت طولانی در بازه زمانی ۶ سال تحصیلی با صرف میلیاردها بودجه کشور!
که ای کاش به جای آموزش ناقص و غیر استاندارد ۶ ساله این زبان استعماری، ما به فرزندانمان ۳ سال تکلم و نوشتار انگلیسی را می آموختیم و ۳ سال صرف جوی شده را در حمایت از اصل ۱۵ قانون اساسی، به آموزش ادبیات زبان های محلی کشور می پرداخیم، که خود این امر میتواند، از بروز بسیاری از مشکلات امنیتی بکاهد، و اعتماد ملی به نظام را افزایش بدهد.(اما ظاهرا جریان نفوذ در این وزازتخانه همیشه دوست داشته و دارند که گسل های قومیتی ایران به نفع دشمنان ما فعال باشند!)
۶. حذف و سبک سازی برخی از مفاهیم پایه و علمی از کتب درسی به خاطر عصر انفجار اطلاعات، که آموزش آنها در این دوران نوعی تکرار مکررات محسوب میشود. و در نهایت تقلیل سنوات تحصیلی از ۱۲ سال به ده سال تحصیلی که خود این امر هم به صرفه جویی در عمر متعلمین ما می انجامد و هم به تقلیل بودجه جهت هزینه های جاری آموزش و پرورش!
۷. توسعه مدارس مسجد محور و مدارس تخصص محور! به جای توسعه مدارس کلاسیک آموزش محور بی روح امروزی! ( که برای آن طرحی مجزا موجود است که در این اندک نوشتار نمیگنجد!)