۱۰ دلیل عمدهی هجمه به مسئولین نظام
محسن سنجری
طی فتنههای اسرائیلی، آمریکایی و انگلیسی و نیروهای همکار داخلی و خارجی که تجمیعی از منافقین و سلطنتطلبان و چهرههای نادان و امپراطوری رسانهای در فتنههای سالهای اخیر مشاهده میشود، حجم توهینها و فحاشیها به مسئولین نظام زیاد شده است. مهمترین دلائل آن را بهاختصار در ۱۰ نکته ذیل میتوان خلاصه کرد:
۱_ مهمترین دلیل این است که مسئولین نظام، نقشهها و کینهورزیهای دشمنان و براندازان علیه نظام را، با درایت خنثی میسازند؛ ازاینرو خانم رایس، (وزیر امور خارجه سابق آمریکا) میگوید:
رهبر ایران، میتواند نقشههایی را که بهترین ذهنها با صرف بیشترین بودجهها در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر، اجرای آن را به عهده گرفتهاند، با یک سخنرانی یکساعته، خنثی کند. همچنین مؤسسه آمریکایی «امریکن اینترپرایز» میگوید: مشکل آمریکا در ایران، یک ابر حریف به نام آیتالله خامنهای است که نقشهی راه را میداند و مردم به او اعتماد همراه با اعتقاد دارند.
۲_ مسئولین نظام، پاکدست، شجاع، مدیر و مدبر هستند. مهاجرانی (وزیر ارشاد اصلاحات) که اکنون بهعنوان یک اپوزیسیون در خارج از کشور است، میگوید: خود من که از آغاز انقلاب در مجلس بودم و در دولت بودم و آیتالله خامنهای را میشناسم، بهعنوان منتقد ایشان اقرار میکنم که یک نقطه خاکستری حتی، نه تاریک، در زندگی اقتصادی ایشان و خاندانشان، نمیشود پیدا کرد.
۳_عدم تعارف و مسامحه گری حضرت آقا در مقابل قوا در بیان اشکالات یا ضعفهای سالهای رهبری معظمله و...
۴_حضرت آقا، مهمترین عنصر انقلاب، مهمترین مانع تحقق آرمانهای غرب وپیاده سازی تفکر غربگرایان در ایران (مانع بزرگ تحقق سند ۲۰۳۰، و برخی از اسناد تدوین شده غرب برای زدن ریشه انقلاب)
۵_ساده زیستی و مردمی بودن مسئولین نظام، دلسوز مردم و مدافع مستضعفین و مخالف مستکبرین.
۶_سلامت فکری، وقتگذاری، و آشنا بودن به انواع دسیسهها و نقشههای غرب.
۷_تسلط بر جریانهای موافق و مخالف نظام و آشنا با نظریههای غرب و منافقین که همه ی برنامهریزیهایشان در به آشوب کشاندن و تخریب نظام وبر هم زنندگان تعادل ایران مستقل و قوی است.
۸_عدم تبعیض درباره قومیتها، بر خلاف سردمداران دنیا که اکثر آنها نژادپرستانه با مردمشان رفتار میکنند.
۹_عدم وابستگی و دلبستگی به حزب و جریان خاص یا خاندان مشخصی؛ بلکه همه در چشم آنها، شهروند درجه یک نظام هستند، مگر اینکه فرد یا افرادی راهشان را از مسیر انقلاب جدا کنند.
۱۰_علم همراه با حلم مسئولین نظام، و حضرت آقا که خالق در اقتصاد مقاومتی و بیانیه گام دوم، و برهمزننده نقشههای طولانیمدت در عرصههای براندازی با راهکار آشنایی مردم با جنگ نرم و نفوذ هستند وامید بخش ترین رهبر دنیا.
رضوان خدا بر سردار دلها شهیدعزیز حاج قاسم که فرمود: بهزودی فتنههایی پیش روی خواهید داشت که آن روز، شهدا آرزوی حضور بهجای شما را خواهند داشت! آن روز من نیستم، شما پشت آقا را خالی نکنید.
دنبالهی «کاغذ باد» نباشیم
زینب نجیب
[1]. یکی از مواهب خدادادی، «آزاداندیشی» است. در وصف آزاداندیشی، گاهی تلقی میشود که در تحقق آن، بنیانهای اصیل در هم میشکند؛ بدین ترتیب عدهای برای نجات بنیانها، شیوهی مقابله و عدهای دیگر، به عشق آزادی، روش نابودی اصول را اتخاذ میکنند. بهطورقطع هر دو گروه، به آزاداندیشی که شرط لازم برای رشد فرهنگ و علم است، اجحاف میکنند و اینچنین است که رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «آزاداندیشی در جامعهی ما، یک شعار مظلوم است». (۸ بهمن ۱۳۸۱ در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم)
[2]. ما برای تحقق آزاداندیشی، باید تلاش کنیم در فضای فکر، زیست کنیم؛ یعنی اگر بخواهیم در هر زمینهای - چه علمی چه فرهنگی - روند صعودی و روبهپیشرفت داشته باشیم، باید بتوانیم از ابزار تفکر و تعقل استفاده کنیم و نه از ترس فروپاشی بنیانها، به جمود و تهجد پناه ببریم و نه به زندگی «ترجمه» ای دل ببندیم! زندگی ترجمهای، فقط ترجمهی برخی آثار را در برنمیگیرد؛ گاهی، فردی اعتقادی را مطرح میکند و عدهای دیگر نیز آن را، بدون خدشه میپندارند. حال چه از جامعهی خودِ آنها باشد، چه از جامعهی بیگانه. همینکه آن را «غیرقابل دست زدن» میداند، از حیطهی آزاداندیشی خارجشده و «کاغذ باد»، (بادبادک) میشود. بدینگونه تصورش، پرواز در هوای آزاد است، بیخبر از آنکه سرِنخِ تفکر او، به دست دیگری است!
[3]. بعد از پیبردن بهضرورت آزاداندیشی و حرکت در فضای تفکر، باید بدانیم از مهمترین آسیبهایِ نبودِ کرسی آزاداندیشی، این خواهد بود که عدهای بهنام آزاداندیشی، مرزهای «فضیلت و حقیقت» را میدرند و «اصول مقدس» و «حقیقی» را تحقیر میکنند و عدهای دیگر، ناگزیر به «مقابله» با آنها و «محکوم» کردن و «طرد» کردن آنها میشوند؛ غافل از اینکه خود آنها، فقط بهجای چسبیدن به اصول، باید بر روی آن پایهها، «نوآوری» میکردند. بدین ترتیب «تفریط» در مقابل «افراط»، و «دیکتاتوری» در مقابل «هرجومرج»، قد علم میکند و در این صورت، دوراه بیشتر وجود ندارد، یا کفرگویی و اهانت را برتابیم یا به ذهنهای بسته دلخوش کنیم!
[۴]. دراینبین، رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «ما باید آن حدّ وسط، همان «امر بین الامرین» و تعادل را پیدا کنیم. البته این هم از راه گفتگوی محترمانه، عاقلانه، منصفانه و با استدلال، عملی است ... صاحبان فکر باید بتوانند اندیشهی خود را در محیط تخصّصی، بدون هوچیگری، بدون عوامفریبی و جنجال تحمیلی و زیادی، مطرح کنند و آن نقّادی شود؛ یکوقت بهطور کامل، رد خواهد شد، یکوقت بهطور کامل، قبول خواهد شد، یکوقت هم در نقادی، اصلاح خواهد شد و شکل صحیح خود را به دست خواهد آورد. این اتّفاق، باید بیفتد. ما آلان این را نداریم». (۸ بهمن ۱۳۸۱ در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم)
[۵]. حال سؤال این است که چه کسانی در این مسئله، مسئولاند؟ یکی از وظایف نظام جمهوری اسلامی، حمایت صریح از برخورد افکار به شکل سالم است و مجرای این کار بهطورقطع، «دانشگاه و حوزه» هست. این دو نهاد اساسی، باید به تولید علم و فرهنگ، توأمان بپردازند؛ اما امروز با غفلت از این وظیفه اساسی، شاهد آنیم که در چنین جامعهای اسلامی، «بدعت» و «سنتشکنی» به اسم نظریهی نو، بر سر چوب رفته و صدا میکند و میتواند بهراحتی عوامفریبی کند و عدهای را دور خود جمع نماید و از سوی دیگر، افرادی بهناچار، تنها راه چاره را طرد و لعن این گروه میپندارند. البته اصل محکومکردن، شایسته است؛ اما اغلب با شیوهی غلط صورت میگیرد.
[۶]؛ بنابراین سخن نو و نظریهی جدید، باید در محفل تخصصی با «هیئتمنصفهی مورد قبول علمی» مطرح شود و ارزش علمی آن سنجیده و مورد نقادی قرار گیرد. این فرمول، در همهی زمینهها اعم از «علوم محض»، «علوم پایه»، «علوم طبیعی»، «علومانسانی» و البته در زمینههای «فرهنگی»، «اعتقادی» و «معارف» و «علوم حوزوی» باید جاری شود.