علیاکبر عالمیان
«ماروین زونیس» در اثر قابل اعتنای خود یعنی «شکست شاهانه»، به ابعاد روانشناختانه شخصیت محمد رضاشاه پهلوی پرداخته و با رویکرد «روانشناسی تاریخی»، به علل سقوط او میپردازد. یکی از مسائل مورد اشاره او، تحلیل سیاستهای «بلندپروازانه» شاه مخلوع ایران است که آن را در قالب علاقه شاه به خلبانی و سیر در فضا و در نتیجه، علاقه به بلندپروازی و فضایی فکر کردن، به زیبایی به تصویر کشیده و تحلیل کرده است. این رویکرد شاه موجب شد تا او نتواند و یا نخواهد به زیردستان خود توجه کند و نتیجه این شد که 37 سال حکومت او با خودبزرگبینی مفرط آمیخته شود. «ویلیام سالیوان» آخرین سفیر ایالات متحده در ایران، نخوت و تکبر روز افزون شاه ایران را در کتاب خاطرات خود و ذیل خاطرهای از حضور در مانور ارتش ایران در صحرای طبس به رشته تحریر در آورده است که خوانندگان ارجمند را به این کتاب ارجاع میدهم.
این خودبزرگبینی مفرط، موجب سقوط او شد تا جایی که در نطق معروف آبان 1357 خود عملاً به فساد و ناکارآمدی سیستم سلطنتی و حکومت کودتایی و بیکفایت خاندان پهلوی اعتراف کرد و وقتی در دی ماه سرد همین سال کشور را ترک میکرد، خود نیز به پایان حکومت سلطنتی و در هم کوبیده شدن هیبت پوشالی شاهنشاهی واقف شده و هیچ راه بازگشتی را برای خود متصور نمیشد. اکنون بعد از حدود 46 سال از آن فرار تاریخی، تنها بازمانده مدعی او، ردای رهبری اپوزیسیون بر دوش انداخته و در سایه همان توهمات به ارث رسیده از پدر بلندپروازش، هر از چند گاهی در صفحه رسانهها رخ مینمایاند و «هل من مبارز» میطلبد. او هم به مانند پدر مخلوعش از خلبانی آگاه است و رویکردهای سیاسیاش نشان میدهد که همان بلندپروازیها و فضایی فکر کردنها را از پدرش به ارث برده است. سادهاندیشی او به اندازهای است که خود را شاه ایران میداند و به گفته یکی از نزدیکانش حتی سان دیدن از ارتش را نیز به تنهایی در منزلش تمرین میکند!
او در یکی از آخرین مواضع سیاسی خود گفته است که: «مردم از او رهبری دوران گذار را طلب کردهاند!» با این حال توضیح نداد که در کدام همهپرسی و با استناد به کدام شواهد در مبارزات کف خیابان مدعی شده است که مردم وی را به رهبری انتخاب کردهاند! رضا پهلوی حتی برای خود، شکل حکومت را هم تعیین کرده است. او که تا چندی قبل، از عدم دخالت خود در تعیین نوع حکومت در دوران ادعایی پسا جمهوری اسلامی سخن گفته و به نوعی رژیم پادشاهی را غیر موجه ذکر کرده و از رژیم جمهوری سکولار سخن گفته بود، اخیراً رسماً اعلام کرد که به عنوان وارث پادشاهی ایران در دوران گذار به دنبال شکلگیری مجلس مؤسسان پس از سرنگونی جمهوری اسلامی میباشد.
اینها نشان میدهد که این پسمانده حقیر رژیم سلطنتی، نه تنها «توهم اندیشی» را از پدر تاجدارش آموخته؛ بلکه به مراتب بیشتر از پدر فراریاش، دیکتاتوری و وطنفروشی را نیز به ارث برده است. درخواست از ترامپ برای زیر فشار قرار دادن دولت و ملت ایران به وسیله تحریم و حتی با حمله جنگی، نشان از وطنفروشی کسی دارد که ادعای وطندوستی دارد. همین درخواست را همزمان با تشدید جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه و لبنان از نخست وزیر رژیم صهیونیستی داشت و خواهان حمله نظامی اسرائیل به ایران شد!
جریان تکروی در شورای چهار نفره به اصطلاح همبستگی نیز موجب شد که به دلیل مشی دیکتاتورطلبانه او، عملاً این معرکه مضحک نیز در نطفه از بین برود. فرزند شاه مخلوع ایران نه پایگاه مردمی جدی دارد و نه حتی در میان خارجیها وجاهتی دارد. هر از چند گاهی به مثابه یک «شومن» به معرکه میآید و خود را مینمایاند و موجب انبساط خاطر خیلیها میشود.
به تعبیر شهرام همایون، سلطنتطلب برجسته، او فقط «عکس گرفتن با سیاستمداران غربی» را بلد است و به گفته رودی جولیانی، دشمن سرسخت جمهوری اسلامی، «بچهی شاه فقط یک موضوع گمراه کننده است.» چهل سال قبل، بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، به رضا پهلوی توصیه کرده بود که: «من صلاحش را در این میدانم که برود سراغ تحصیل، برود سراغ یک کاسبی. دیگر این کارها گذشته است. مردم چنانچه جمهوری اسلامی هم نباشد، دیگر سلطنتطلب نیستند. دیگر شکی در این کار نیست.» او البته به هیچ توصیهای گوش نمیدهد و در همان آسمان خیالهای خود سیر میکند. روزی خواهد آمد که از همان آسمان خیالی خود سقوط کند. آنوقت باید یک «ماروین زونیس» دیگر پیدا شده و کتاب «شکست توهمات شاهانه» را بنویسد!