امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

زن مظهر عشق و کمال

 استاد مطهری می‌گوید: «مطامع سرمایه‌داران در این جریان ـ نهضت آزادی زنان ـ بی‌دخالت نبود. کارخانه‌داران برای اینکه زن را از خانه به کارخانه بکشند و از نیروی اقتصادی او بهره‌کشی کنند، حقوق زن، استقلال اقتصادی زن، آزادی زن، تساوی حقوق زن با مرد را عنوان کردند و آنها بودند که توانستند به این خواسته‌ها رسمیت قانونی بدهند.»

اکبر مظفری

زن، معشوق آفریده شده است. از این رو هنرِ دست یازی به دل مرد و در اختیارِ گرفتن آن را دارد. استاد مرتضی مطهری در این باره سخنانِ ژرفی دارد، وی می‌گوید: «طبیعت، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبیعت، زن را گُل و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. این یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزه‌ی مرد نیاز و طلب و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است... منتهای هنر زن این بوده است که توانسته مرد را در هر مقامی و هر وضعی بوده است، به آستان خود بکشاند».
فارغ از توانایی‌های بالقوه‌ای که در سرشت زنان به ودیعه گذارده شده است، این‌گونه نیست که همه‌ی زنان، استعداد شناخت و استفاده صحیح از مواهب طبیعی خود را داشته باشند و به راحتی بتوانند شعله‌های آتشِ عشق را در دلِ مردان افروخته کنند و به چشم بر هم زدنی آنان را به صید خود در آورند؛ بنابراین هر چند معشوق و مطلوب بودن جزو ذات و طبیعت زنان است؛ اما بهره‌برداری و استفاده از این نعمت‌ها به آموزش و تربیت نیاز دارد؛ چنان که عصر مدرن کنونی، شاهدِ انحراف زنان با شعارهای فریبنده‌ی فکری و فرهنگی برای سودجویی‌های اقتصادی و شهوت‌پرستی‌های جنسی می‌باشد. استاد مطهری می‌گوید: «مطامع سرمایه‌داران در این جریان ـ نهضت آزادی زنان ـ بی‌دخالت نبود. کارخانه‌داران برای اینکه زن را از خانه به کارخانه بکشند و از نیروی اقتصادی او بهره‌کشی کنند، حقوق زن، استقلال اقتصادی زن، آزادی زن، تساوی حقوق زن با مرد را عنوان کردند و آنها بودند که توانستند به این خواسته‌ها رسمیت قانونی بدهند.»
اما زنان چگونه می‌توانند توانایی‌ها و مواهب ذاتی خود را به فعلیت رسانده و مردان را با رضایت تمام به بند اسارت خود در آورند و در آتشِ عشق خود بسوزانند؟ آیا قوانین و مقرراتی برای شکوفایی استعدادهای زنانه و صید دل‌های مردان وجود دارد که باید زن‌ها به آموختن آنها بپردازند؟ یا اینکه این قوانین به طور ذاتی در وجود زنان نهاده شده است که تنها باید به شناختن و تقویتِ آنها اقدام نمایند؟
تردیدی نیست که قوانین و مقررات غریزی برای شکوفایی استعدادهای زنانه و شکار دلِ مردان وجود دارد؛ اما چنین نیست که همه زنان در شناخت و رشد آنها راهی درست بپیمایند. در مغرب زمین، برهنگی زنان عاملِ مؤثرِ ترغیب مردان به جنس مؤنث شمرده می‌شود. مراکز بزرگ فرهنگی چنین القا و وانمود می‌کنند که زنی می‌تواند به آتش عشق مردان دامن زند که از دلربایی‌های جنسی برخوردار باشد. از این رو داشتن یا به دست آوردنِ فریبندگی‌های جنسی، جزو دل‌مشغولی‌های زنان غرب است. ضمن اینکه تشویق و ترغیب سازمان یافته حکومت‌ها، روند رو به رشد برهنگی را تزاید می‌بخشد. ویل دورانت با مداقه در حالات زنان عصر رنسانس، ثابت می‌کند که فرهنگ برهنگی غرب، ریشه‌ای تاریخی دارد. وی می‌گوید: «گهگاه عشق به برهنگی چندان از اندازه می‌گذشت که به گفته ساکتی، اگر برخی از زنان کفش خود را از پای در می‌آوردند به کلی عریان می‌شدند. بیشتر زنان، خود را در شکم‌بندهایی محبوس می‌ساختند که با چرخاندن کلیدی تنگ‌تر می‌شد؛ بدان گونه که پترارک بر شکم آنان رقت می‌آورد و می‌گفت: چنان فشرده است که آنان به خاطر خودسازی همان قدر رنج می‌کشند که شهیدان برای دین متحمل عذاب می‌شدند.»
استاد مطهری نیز در تبیین علل گرایش به برهنگی در غرب می‌گوید: «پس از آنکه قرن‌ها علیه شهوت‌پرستی به عنوان امری منافی اخلاق و عامل بر هم زدن آرامش روحی و مخل به نظم اجتماعی و به عنوان نوعی انحراف و بیماری توصیه و تبلیغ شده بود، یک باره ورق برگشت و صفحه عوض شد؛ جلوگیری از شهوات و پایبند بودن به عفت و تقوا و تحمل قیود و حدود اخلاقی و اجتماعی، عامل برهم‌زدن آرامش روحی و مخل به نظم اجتماعی و از همه بالاتر امری ضداخلاق و تهذیب نفس معرفی شد! فریادها بلند شد: محدودیت‌ها را بردارید تا ریشه‌ی مردم‌آزاری و کینه‌ها و عداوت‌ها کنده شود، عفت را از میان بردارید تا دل‌ها آرام بگیرد و نظم اجتماعی برقرار گردد، آزادی مطلق جنسی اعلام کنید تا بیماری‌های روانی رخت بربندد.»
اندیشه‌ی زنان غرب از این مقطع تاریخی بر این باور غلط سوق داده شد که می‌توان با استفاده از زیبایی‌های جنسی زنانه، آتش عشقی ماندگار را در دلِ جنس نر پدید آورد و آن را به درازای یک عمر استمرار بخشید. باربی، نماد و سمبل فرهنگ عریان‌گرا و لذت‌جوی غرب، مُبلغ این نوع تفکر است؛ چرا که هیچ‌گاه افسرده و پیر نمی‌شود و به انحای مختلف به زنان غرب و در دامنه‌ی وسیع‌تری به زنان ملیت‌های مختلف، می‌آموزد که چگونه جسم خود را در معرض غارت مردان قرار دهند و با استفاده از زیبایی‌های جنسی خود، برای سحر و شکار دلِ مردان سود جویند. اما آیا باربی به عنوان نمونه‌ی کامل یک زنِ آمریکایی، قدرت عشق‌آفرینی دارد؟ به عبارت دیگر، آیا نمونه‌ی باربی می‌تواند شعله‌های سوزانِ آتش عشق را در دل مردان بیفروزد و در ادوار مختلف زندگی، همواره آن را افروخته نگاه دارد؟ پاسخ بدین سؤال البته منفی است؛ چرا که باربی نماد بی‌بندوباری و ابتذال است و بی‌بندوباری بر خلاف پندار عمومی زنان غربی، هرگز قادر نیست عشقی ماندگار را در مغاک دلِ مردان پدید آورد؛ بلکه عریان‌گرایی قربانگاه واقعی عشق می‌باشد. خانم وندی شلیت به نقل از کانت می‌گوید: «عشق جنسی معشوق را تنها به چشم یک شیء اشتهاآور می‌نگرد. به محض اینکه معشوق در اختیار گرفته شد و آن رغبت آرام گردید، دیگر دور انداخته می‌شود. مثل دور انداختن لیمویی که کاملاً مکیده شده باشد.»
آیت‌الله مکارم شیرازی مرجع تقلید در کتابی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی منتشر کرده است، می‌نویسد: «برهنگی روزافزون زنان، در دنیای امروز به این ابتذال کمک کرده و اگر در آغاز عامل زودگذری برای جلب توجه نظر هوس‌بازان باشد، سرانجام به ابتذال و از ارزش افتادن زن منتهی می‌گردد و این درست عکس آن چیزی است که زنان انتظار آن را داشتند!... به همین دلیل آن عشق‌های پاک و مقدس و آتشینی که در گذشته به وجود می‌آمد و سرآغاز یک پیوند زناشویی محکم می‌شد، در اجتماعات امروزی ـ غرب ـ اثری از آن نیست؛ زیرا همیشه انسان نسبت به چیزی عشق آتشین پیدا می‌کند که به آسانی در دسترس او قرار نگیرد و معنی ندارد نسبت به یک موضوع مبتذل و ارزان و رایگان عشق بورزد، آن هم عشق آتشین.»
به گواه تاریخ، شرم، حیا و عفت زنانه همان مقررات اخلاقی و قوانین غریزی است که زنان به واسطه‌ی آن آتش عشق را در دل مردان شعله‌ور می‌کنند و شأن و منزلت خویش را تا حد پرستش بالا می‌برند. ویل دورانت می‌گوید: «اگر زن در برابر مرد مقاومت کند، مرد مِهر او را به حد پرستش افزایش می‌دهد. زن معمولاً از خرد پایداری در برابر مرد و واداشتن او به گران خریدن مواهب مهرانگیز خود برخوردار است.»
استاد مرتضی مطهری نیز به نقل از ویل دورانت می‌گوید: «زنان دریافتند که دست و دل بازی، مایه‌ی طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند... زنان بی‌شرم جز در موارد زودگذر برای مردان جذاب نیستند. خودداری از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترین سلاح برای شکار مردان است. اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشریح می‌کردند، توجه ما به آن جلب می‌شد؛ ولی رغبت و قصد، به ندرت تحریک می‌گردید. مرد جوان به دنبال چشمان پُر از حیاست و بدون آنکه بداند، حس می‌کند که این خودداری ظریفانه، از یک لطف و رقت عالی خبر می‌دهد.»
همچنین وی از برتراند راسل نقل می‌کند: «اصل اساسی عشق رمانتیک آن است که معشوق خود را بسیار گران‌بها و به دست آوردنش را بسیار دشوار بدانیم... بهای زیادی که برای زن قایل می‌شدند، نتیجه روان‌شناسی اشکال تصرف وی بود... از لحاظ هنرها مایه‌ی تأسف است که به آسانی به زنان بتوان دست یافت و خیلی بهتر است که وصال زنان دشوار باشد، بدون آنکه غیرممکن گردد... اگر مردی هیچ‌گونه رادع اخلاقی در برابر خود نبیند، یک باره تسلیم تمایلات جنسی شده و عشق را از کلیه احساسات جدی و عواطف عمیق جدا ساخته و حتی آن را با کینه همراه می‌سازد.»
چشمان پُر از آزرم، استغنای ظریفانه و عدم دسترسی آسان به زنان، همان مقررات غریزی است که موجب خیال‌پردازی‌های شاعرانه و به وجود آمدن عشق در مردان می‌شود. باربی از این حیث قادر نیست عشقی شورانگیز خلق کند؛ چرا که بی‌شرم و سهل‌الوصول است. هیچ نقطه‌ی پنهانی ندارد و به هیچ خیالِ عاشقانه دامن نمی‌زند. نهایت چیزی که مدل باربی به مردان هدیه می‌دهد، اقناع شهوت و کام‌جویی‌های جنسی است؛ بنابراین الگوی باربی به دلیل بی‌شرمی، بی‌حیایی و بی‌عفتی هرگز نمی‌تواند مولد عشق باشد. اما بدون تردید این توانایی را دارد که مجالس کام‌جویی‌های مردانه را رونق بخشد و بر متاع بازار شهوات جنسی بیفزاید. چهره و اندام باربی به عنوان ارزشمندترین اجزای این عروسک، تنها حامل این نوع تفکر است: «وقتی کار بدین جا می‌کشد که دیگر از زن نه به عنوان یک موجود دارای شخصیت و هویت؛ بلکه از اجزای بدن او صحبت به میان می‌آید و بزرگ‌ترین لطمه به خود زن وارد شده است. او که همواره با حفظ شرم، از موضع قدرت و ناز با جنس مخالف روبرو می‌شده، اکنون از موضع ضعف و نیاز خود را عرضه می‌کند. اکنون ـ در غرب ـ دیگر آن غرور زنانه که جزء لاینفک زنانگی اوست، به کلی شکسته شده است و دیگر از آن عزت نفس و مناعت طبع که او را محبوب و معشوق می‌ساخت، خبری نیست.»
باربی به کودکان می‌آموزد که چگونه با آرامش، کالای جسم خود را در معرض چشمان گرسنه مردان قرار دهند و از تن خود به مثابه سلاحی زنانه برای شکار دل‌های شهوانی سود جویند. باربی آموزگار سکس است و به همین دلیل توانایی عشق‌آفرینی را ندارد. او زاده‌ی شهوت است و لذا نمی‌تواند آنچه را که خود ندارد به دیگران هدیه دهد.