باید برای سینه، دلی دست و پا کنم
وانگه فدای حضرت خیرالنساء کنم
باید دوباره در دل پس کوچهها، شبی
دل را به سوز عشق شما مبتلا کنم
بانوی آب و آینه! دردیست درد عشق
دردی که هیچوقت نباید دوا کنم
ای در! به سمت پهلوی مادر نچرخ ... نه
آخر چگونه شرح چنین ماجرا کنم؟
دیوار و در، گدازهی آتش، شب عروج
باید کتاب دیگری از درد، وا کنم
میخواهم امشب از دل این واژههای داغ
از قلب فاطمیه، شما را صدا کنم
این شعر، نذر شاعر ناقابل شماست
محتاج به نگاه شما تا ادا کنم.