علی اکبر عالمیان
اخیراً در فضای مجازی کلیپی پخش شد که در این کلیپ یک جوان مجسمهساز در حال گرفتن قالب گچی از دستان فرح دیبا، بیوه محمدرضا پهلوی بوده و مدعی میشود که او این کار را برای مجسمهسازی از دستان همه آنهایی که به فرهنگ ایرانزمین خدمت کردهاند (!) انجام داده و قصد گرد آوردن این دستان مجسمهای در موزهای در خارج از ایران دارد.
جالب است که اولین نفری که از دستش مجسمه ساختهاند، همین فرحی است که دستش تا مرفق آلوده به جنایتها و خیانتهای فرهنگی فراوان بوده و با همین دستانش، معماری فرهنگ نا راست و انحرافی ایران قبل از انقلاب را رقم زده است. در این مقال و مجال نمیتوان معماری دستهای آلوده وی را تجزیه و تحلیل کرد و در این مورد، خوانندگان گرامی را به اسناد دست اول و معتبری که از ابعاد فساد این خاندان و شهبانوی خوشنام (!) خبر میدهند، ارجاع میدهم؛ اما به مثابه مُشک نمونه خروار، فقط به یکی از صدها انحراف فرهنگی بیوه محمدرضا پهلوی اشاره میکنم.
سالها قبل از پیروزی انقلاب و در فاصله سالهای 1346 تا 1356 شمسی، برنامه به اصطلاح فرهنگی برگزار میشد که با نام «جشن هنر شیراز» شهرت یافت. این جشنها که نام مقدس هنر را نیز یدک میکشید، محلی شده بود برای گسترش فرهنگ مبتذل غربی به گونهای که به اصطلاح، آنقدر آش شور بود که حتی خان هم فهمید! بعدها در خاطرات بازماندگان از خاندان پهلوی و رجال سیاسی دولت شاهنشاهی، از این جشن به عنوان یکی از عوامل سقوط سلطنت یاد کردند. بیوه محمدرضا شاه با کمک برخی دیگر از نزدیکان حکومتی نظیر: «رضا قطبی» و «مهرداد پهلبد»، با راه اندازی این معرکه فساد، به استحاله فرهنگ اسلامی و ترویج فساد همت گماشت. درجه فساد به اندازهای بود که حتی صدای اعتراض سفیر انگلیس را هم در آورد. در سال ۱۳۵۶ و در ماه مبارک رمضان آن چنان صحنههای ابتذالی رقم خورد که بعدها آنتونی پارسونز در کتاب «غرور و سقوط» خود مینویسد: «موضوع را با شاه در میان گذاشته و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر منچستر انگلیس اجرا میشد، کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمیبردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت»!
ظاهراً منظور آقای پارسونز، نمایش تئاتر «خوک، بچه، آتش» در ملاء عام بود که حاوی صحنههایی بود که حتی در کشوری مانند انگلیس، نمایش آن ممنوع و ضد فرهنگی به شمار میآمد؛ اما در ایران عصر پهلوی، نه تنها نمایش آن مشکلی نداشت؛ بلکه واکنش شاه مملکت به این نمایش، خنده از سر رضایت بود و ملکه او هم سالها بعد به پاس این خدمت عظیم فرهنگی، مورد تمجید قرار گرفته و از دستش به عنوان یکی از خادمان بزرگ فرهنگی، مجسمه ساخته میشود!
البته خدمت بزرگ فرهنگی شهبانوی فرهنگ دوست ایران، تنها به نمایش مستهجن فوق ختم نشد؛ بلکه نمایشی دیگر با نام: «ساعت ششم» نیز اجرا شد که علاوه بر دارا بودن صحنههای غیر اخلاقی، توهینی آشکار به ساحت مقدس حضرت مسیح و مادر بزرگوارشان حضرت مریم (سلاماللهعلیهما) بود.
این، تنها بخشی از فساد فرهنگی زنی است که از دستش مجسمه میسازند! در این مقال، نمیتوان به سایر فسادهای این شخص پرداخت. در کتب تاریخی درباره خاندان پهلوی، موارد گوناگونی از فساد این شخص سخن به میان آمده است و افرادی نظیر: احمدعلی مسعود انصاری؛ پسرخاله فرح پهلوی، علی شهبازی؛ محافظ شاه در کتاب خاطرات خود، حسین فردوست و دهها تن از نزدیکان این خاندان، از انحرافات فکری و فرهنگی این زن سخن گفتهاند که خوانندگان محترم را به این آثار ارجاع میدهم.
در سالهای اخیر، خاندان پهلوی از خلأ ایجاد شده در اذهان و به واسطه تلاشهای تبلیغاتی، کوشیدهاند تا به تطهیر خود در افکار عمومی بپردازند، غافل از اینکه هنوز هم آثار فساد و بیلیاقتی این خاندان مشهود است. مجسمه ساختن از دستان فرح پهلوی و نشان دادن او به عنوان یکی از معماران و مفاخر فرهنگی ایران نیز دقیقاً در راستای تطهیرسازی او و پوشاندن عمق سیاه فسادهای فکری و فرهنگی صورت گرفته در عصر پهلوی، انجام پذیرفته است. مجسمه ساختن از این دستهای آلوده که مظهر فرهنگ ستیزی و عامل شکلگیری بسیاری از مفاسد بوده است، به درد همان موزههای معلومالحالی میخورد که به پشتوانه فرقه ضاله بهاییت ساخته شده است.