موسی فقیه حقانی
از ابتدا آمریکاییها با رویکرد سلطهطلبی وارد کشورمان شدند که البته در پوشش شعارهای ضد استعماری این کار را انجام دادند؛ اما عملاً به دنبال تضعیف استعمار انگلیس و قرار گرفتن به جای آن بودند. در جنگ جهانی دوم، حضور آنها در ایران توأم با اشغالگری بود. آمریکاییها در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مشارکت جدی داشتند و لطمه جدی به مردم ایران و کشورمان وارد کردند. اگر آنها در این کودتای ننگین مشارکت نمیکردند، انگلیسیها نمیتوانستند در آن مقطع تاریخی در ایران پیروز شوند و از عهده نهضت ملی شدن صنعت نفت و جنبش بزرگ مردم ایران برآیند. پس از کودتای ۱۳۳۲ آنها محمدرضا پهلوی را به ایران بازگرداندند و هر روز که گذشت، تسلط آنها بر کشورمان بیشتر شد. آنان نفتمان را غارت کردند، نهادهای اقتصادی، فرهنگی، نظامی و امنیتی را مورد دخالت جدی خود قرار دادند.
در آستانه دهه ۱۳۴۰ش آنها مطالبه وقیحانه کاپیتولاسیون را از دولت ایران داشتند. در کنار آن، موضوع اصلاحات ارضی را هم مطرح کردند که امنیت غذایی کشور را به خطر میانداخت. در نتیجه کشاورزی ایران از بین رفت و اقتصاد ایران تکمحصولی و وابسته به فروش نفت شد.
در زمان تصویب کاپیتولاسیون، حضرت امام خمینی (ره) با شنیدن موضوع بهشدت متأثر و متأسف شده بودند و چون میخواستند که موضع جدی در این خصوص بگیرند، از چند طریق، اسناد این قرارداد ننگین و مذاکرات مجلس شورای ملی و مجلس سنا را به دست آوردند و آنها را به طور کامل مطالعه کردند، تا حدی که ایشان در نتیجه این موضوع دچار ناراحتی قلبی شدند؛ به گونهای که پزشکی که برای معالجه ایشان آمده بود، گفته بود که به لحاظ جسمی حضرت امام مشکلی ندارند و این ضایعه به خاطر یک تألم شدید روحی رخ داده است.
ایشان در ۱۲ خرداد سال ۱۳۴۲ خطر را گوشزد کردند؛ خطری که اسلام و استقلال کشور را تهدید میکرد. همین اعلان خطر، به وقوع قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و کشتار رژیم علیه مردم منجر شد.
آن زمان آمریکاییها برای ایران برنامه مفصلی داشتند؛ ایران یکی از دو ستون نیکسون برای حفظ منافع آمریکا در منطقه غرب آسیا بود و بعدها کارتر نیز اعلام کرد که ایران جزیره ثبات آنهاست.
در سال ۱۳۵۷ در حالی که رژیم سابق احساس میکرد که نمیتواند در مقابل مردم بایستد، دست به فریبکاری زد و دولت شریفامامی با نام آشتی ملی بر روی کار آمد و اتفاقاً در دوره نخستوزیری او، دو کشتار در ۱۷ شهریور و ۱۳ آبان ۱۳۵۷ صورت گرفت که به شهید شدن ۶۵ نفر از دانشآموزان و دانشجویان که در دانشگاه تهران حضور داشتند، منجر شد. آنان در خصوص تبعید حضرت امام اعتراض داشتند؛ اما شهید شدند تا رژیم به خیال خود فکر کند که میتواند در مقابل انقلاب مردم ایران بایستد و آن را سرکوب کند.
از سال ۱۳۴۳ به این طرف که نگاه میکنیم ماجرای ۱۳ آبان ۱۳۴۳ و ۱۳ آبان ۱۳۵۷، ضربهای بود که آمریکاییها به مردم ایران وارد کردند. البته این ضربات به جز موضوع اشغال ایران در ۱۳۲۰ و کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ است. اما در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ آمریکاییها ضربه سخت، خوردند. آن زمان نُه ماه بود که در کشور ما انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود. سلطه آمریکاییها در ایران از بین رفته بود؛ اما آنها راضی نمیشدند تسلطی که در ایران دارند و نیز منافعشان به خطر بیفتد، به همین دلیل توطئههای آنها از روز پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت. آمریکاییها توطئههای فراوانی را در نقاط مختلف ایران به کمک افراد فراری و مزدوران و نیز برخی گروهها طراحی کردند. همه این توطئهها به کمک سفارت آنها در تهران هماهنگ میشد. بر اساس اسناد لانه جاسوسی بعدها مشخص شد که برآورد آمریکاییها این بوده که حکومت انقلابی در ایران، شش ماه بیشتر دوام نخواهد آورد.
دولت موقت، یک دولت غیر انقلابی بود و خود آقای بازرگان هم اعتراف میکرد که مانند یک فولکس واگن است و به آرامی و کند حرکت میکند؛ لذا رویکرد دولت موقت و ارتباط بعضی از اعضای آن دولت با آمریکاییها و گفتگوهایی که آغاز شده بود، حکایت از آن داشت که آن عادیسازی که در برخی انقلابها رخ داده بود و آنها را به محافظهکاری و سازش سوق میداد و به از بین رفتن رویکرد انقلابی منجر میشد، در ایران نیز در حال رخ دادن است. این در کنار کودتای نظامی، تحریک قومیتها، تلاش برای تجزیه ایران و گفتگو با ژنرالهای فراری ارتش شاه در منطقه بود. یک راه دیگری که آمریکاییها آن را دنبالروی میکردند این بود که به دنبال نفوذ به کمک افراد محافظهکار در درون جبهه انقلاب بودند، تا نیروهای انقلاب را به حاشیه برانند و در نهایت در مرحله بعد به دنبال عادیسازی روابط بروند. به گونهای که در مکاتبات آنان با وزارت خارجه دولت موقت مشخص شد که آنها به دنبال اجرای مجدد کاپیتولاسیون در ایران و ایجاد مصونیت برای شهروندان و افراد خود بودند. آمریکاییها باید محمدرضا پهلوی را که دشمن مردم ایران بود، به ایران عودت میدادند تا محاکمه شود در حالی که برعکس، او را به آمریکا نیز دعوت کردند؛ در نتیجه نیروهای انقلابی و انجمنهای اسلامی در دانشگاههای ما به این نتیجه رسیدند که باید جلوی این روند را بگیرند تا کودتای ۲۸ مرداد تکرار نشود و یک رژیم وابسته به کشور باز نگردد. دانشجویان خط امام بسیار مراقب بودند تا از افراد و گروههای دیگر که صداقت در شعارهایشان نبود، دعوت به همکاری نکنند؛ لذا دانشجویان مسلمان خط امام در حرکت خود از گروهک منافقین و نیز گروههای چپ کمونیستی و تودهای دعوت نکردند، چون شعارهای ضد آمریکایی آنها بیشتر ناشی از تخاصمهای میان شوروی و آمریکا بود و بعدها هم حمایتهای سازمان سیا از آنها هویدا شد؛ لذا آنان یک جریان اصیل انقلابی پایبند به ارزشهای کشور خود نبودند.
دانشجویان که هم مسلمان و هم پیرو خط امام بودند و بهشدت از بازگشت سلطه آمریکا به کشورمان در نگرانی به سر میبردند، دست به اقدام انقلابی زدند و سفارت آمریکا را تسخیر کردند. برآورد دانشجویان این بود که یکی دو روز سفارت را میگیرند و اعتراض خود را نسبت به عادیسازی برخی جریانات با آمریکا نشان میدهند. بعد از حرکت دانشجویان، خبر به امام رسید و ایشان میدانستند که آمریکاییها چه تحرکاتی در داخل کشور دارند؛ بنابراین اشاره فرمودند که حرکت خوبی انجام دادهاید و همانجا بمانید و از آن حرکت به عنوان انقلاب دوم یاد کردند.
تسخیر لانه جاسوسی، ضربه اساسی به آمریکاییها بود و فقط به آمریکاییها مربوط نمیشد؛ زیرا این ضربه اساسی منجر شد که بساط جاسوسخانه آمریکاییها در ایران برچیده شود و حداقل، توطئههای آنها در قلب پایتخت ایران ادامه نیابد. با این اقدام، هیمنه آمریکا شکسته شد؛ زیرا آن زمان کسی نمیتوانست به سفارت آمریکا نگاه چپ بکند. این حرکت انقلابی به ایران محدود نماند و امواج آن در سطح منطقه و جهان گسترش یافت؛ زیرا دیگر آمریکا آن هیمنه و قدرت سابق را در افکار عمومی نداشت. در نتیجه روند حرکتهای مردمی ضد آمریکایی آغاز شد، کمااینکه امروز آثار آن را مشاهده میکنید. مقاومتهای امروز در منطقه، بیارتباط به آن سیلی نیست که آن روز مردم و دانشجویان ایران به واسطه انقلاب دوم به آمریکاییها زدند.
فرار آمریکاییها از افغانستان که این کشور را با جنگ نظامی اشغال کرده بودند و خروجشان از عراق که آن را هم با جنگ نظامی گرفته بودند، ادامه آثار همان سیلی مردم ایران به آمریکاییها در سال ۱۳۵۸ است. امروز مبارزه نیروهای مقاومت در منطقه به گونهای است که ایالات متحده را با چالشی جدی مواجه کرده است و آنها امروز در ضعیفترین شرایط خود در یکصدساله اخیر به سر میبرند. شرایط امروز آمریکاییها را به هیچ عنوان نمیتوان با اوج قدرتشان در سالهای ۱۳۲۰ که در ایران حضور یافتند یا در ماجرای ۱۳۴۳ و تحمیل کاپیتولاسیون یا سال ۱۳۵۷ مقایسه کرد. آنها اکنون در اوج ضعف هستند؛ به همین جهت اینطور دیوانهوار با مردم منطقه رفتار میکنند؛ بهویژه در خصوص کشتار مردم بیگناه غزه. تاکنون ۲۵۰۰ نفر از ۵۰۰۰ کودکی که در غزه شهید شدهاند، دانشآموزند و البته امیدواریم این ماجرا به نابودی اسرائیل و رژیم صهیونیستی منجر شود. هرچند آنها با سلطه رسانهای که دارند، سعی کردند این موضوع را وارونه جلوه دهند و وحشیگری صهیونیستها را بپوشانند؛ اما نقاب از چهره این جرثومه فساد افتاده است و انشاءالله ایستادگی ملت فلسطین، حزبالله قهرمان و نیز ملت بزرگ و قهرمان و نیز انسانهای آزاده جهان و افکار عمومی که هماکنون بسیج شدهاند، به جمع شدن بساط سلطه آمریکا و غرب از منطقه منجر شود.