گویند: هنگام وفات خواجه نصیر، به او گفتند: اجازه بده جنازه تو را به نجف اشرف ببریم و آنجا دفن کنیم.
در پاسخ گفت:
من از امام موسی کاظم علیهالسلام خجالت میکشم که وصیت کنم جنازهام را از کاظمین بیرون ببرند.
یکی از علما حکایتی را در رابطه با شخصیت معنوی خواجه نصیرالدین طوسی چنین بیان کردند: «خواجه نصیرالدین طوسی (قدس سره) علامه بزرگِ روزگارِ خودش بوده است. او گذشته از مهارت در علوم اسلامی، در علم ریاضی و برخی علوم دیگر نیز تبحر داشته است. این عالم بزرگوار به قصد نشر معارف دینی، خود را به دربار «هلاکوخان مغول» نزدیک کرده و به اندک زمانی در درباره این پادشاه نفوذ زیادی میکند. با تلاش او و دیگر مبلغان شیعی، با وجود تلاش زیاد مخالفان، افکار شیعه رواج بسیار مییابد. او مقیم بغداد در مرکز حکومت میشود و با تمام وجود از دین و آیین اسلام دفاع میکند. پس از عمری خدمت و مجاهدت در راه خدا در واپسین لحظههای عمر خویش، به شاگردانش سفارش میکند که او را در کاظمین و در جوار مرقد مطهر امام کاظم و حضرت جواد علیهماالسلام دفن کنند.
و سفارش میکند جملهای که مبنی بر بزرگ داشتن او باشد بر سنگ قبر نوشته نشود. وی میافزاید: شاگردان او اصرار میکنند تا آیه یا حداقل بیتی از اشعارشان را روی سنگ قبر بنویسند تا آیندگان صاحب قبر را بشناسند.
اما خواجه نصیر میفرماید:
تنها اسم مرا روی سنگ قبر بنویسید.
زیرا وقتی قبر من در جوار این دو امام است، شایسته نیست جملهای مبنی بر بزرگداشت من روی قبر نوشته شود.
اگر هم خواستید چیزی بنویسید، این آیه از قرآن کریم باشد:
«و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید»
(سوره کهف، آیه 17)
مربوط به حکایت اصحاب کهف و سگ آنها است که در دم غار نشسته است.
با آن همه عظمت و آن همه خدمات علمی و فرهنگی به عالَم تشیع میگوید :
«من همچون سگ اصحاب کهف در آستانه مزار ائمه در شهر کاظمین زانو زدهام»
دلشدگان: شرح حال و کرامات اولیاء الهی، صفحه97