امام حسین علیه‌السلام:  شایسته نیست که انسان با ایمان، نافرمانی خدا را مشاهده کند و با بی‌تفاوتی از آن چشم بپوشد؛ بلکه او وظیفه دارد در جلوگیری از منکر اقدامی بکند.  (وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۲۵) 

حقایقی تلخ از شورش زن، زندگی، آزادی

 سید ابوالفضل نورانی

 

... اما آخرش یه دختر که اونم داشت آرمان علی‌وردی رو می‌زد، رو به جمعیت میگه که” بسه دیگه کشتینش! بسشه...” اونا هم آرمان رو رها میکنن. آرمان از جاش بلند میشه و خونین و مالین سمت خیابون اصلی میره. صدای بسیجی‌ها رو میشنوه که داشتن حیدر حیدر میگفتن. میره سمت صدا. اما وقتی میپیچه داخل کوچه، میبینه که سر کوچه یه گروهی دختر و پسر ایستادن و دارن شعار مینویسن. اونا تا وضعیت آرمان رو میبینن میفهمن بسیجی بوده و کتکش زدن. میرن سمت آرمان. آرمان که دیگه رمقی براش نمونده، خیلی راحت میفته دست این جماعت. اینها شروع میکنن به قصد کشت، آرمان رو زدن. گویا چندتاشون حالت عادی هم نداشتن و مواد مصرف کرده بودن. یه دختر بینشون که اسپری دستش بوده با همون میکوبه به صورت آرمان. یکیشون یه میلگرد داشته که نوکش رو تیز کرده بوده و به عنوان سلاح ازش استفاده می‌کرده. با همون میلگرد میکوبه روی جمجمه سر آرمان. وقتی آرمان رو رسوندن بیمارستان، جمجمه‌اش شکسته بود. اما یکی دیگه‌شون که واقعاً امیدوارم قیافش رو یه روز ببینم، میشینه جلوی آرمان و به بقیه میگه دست نگه‌دارین. رو به آرمان میکنه و همزمان که داشته فیلم می‌گرفته، به آرمان میگه: به امام اولت فحش بده ببینم! سریع... به علی فحش بده...! به حسین فحش بده...! به خامنه‌ای فحش بده...!
 آرمان چیزی نمیگه... با ناخونگیر پوست بدنشو آروم آروم میکَنه و ازش میخواد فحشاشو تکرار کنه؛ اما آرمان هیچی نمیگه. آنقدر آرمان رو میزنن تا بیهوش میشه. وقتی آرمان بیهوش میشه، شروع میکنن به رقصیدن و لگد زدن به بدن شهید و از اینکارشون فیلم هم میگیرن. وقتی میزارن میرن، یه کارگر افغانستانی که گویا نگهبان یکی از ساختمونای اطراف بوده، میاد و زیر سر آرمان بالش میزاره و رو بدنش پتو میندازه؛ اما زنگ نمیزنه به آمبولانس. البته شاید اگه زنگم می‌زد فرقی نمی‌کرد. تو اون شلوغیا آمبولانس به آرمان نمی‌رسید. وقتی رسوندنش بیمارستان، هوشیاری آرمان سه بوده. یکی از رفقا می‌گفت وقتی رسیدم بیمارستان، دستاشو به تخت بسته بودن “شاید برای اینکه اگه به هوش اومد تشنج نکنه” و همه صورتش ورم کرده بود. نصف روز توی حالت کما میمونه و آخرشم به شهادت میرسه. تمام این وقایع توسط خود قاتل‌ها فیلم‌برداری شده؛ ولی وقتی از بازپرس پرونده پرسیدیم چرا این فیلم‌ها رو قطره چکونی منتشر کردین و فیلمای اصلی رو منتشر نمیکنین، گفته بوده که من تو عمر کاری خودم همچین جنایتی تو ایران ندیده بودم! برای مراعات حال خانواده و شایدم متشنج نشدن بیشتر فضا، فیلمای اصلی هنوزم منتشر نشده. البته شاید بعد دادگاه آرمان منتشر بشن. منم نمی‌خواستم الان اینا رو بگم. گفتم چون دیدیم خیلیا دارن به بسیجیا و نیروهای امنیتی توهین میکنن، دلم دیگه طاقت نیاورد. شما وحشی‌ها با کاری که با آرمان کردین، حق ندارین از انسانیت حتی حرف بزنید. کاری که با آرمان کردین هیچ توجیحی نداره. اصلاً اگه میخواستین بکشینش؛ چرا شکنجه‌اش کردین؟ چرا ازش خواستین به اهل‌بیت علیهم السلام و اعتقاداتش توهین کنه؟ چرا با یه ضربه کارشو تموم نکردین؟ چرا زجرکُشش کردین؟ چطور تونستین بالاسر جنازه خونین و برهنه آرمان برقصین؟ حالتون به هم نخورد؟ حالتون بد نشد؟ چطور میشه یه آدم به همچین درجه‌ای از توحش برسه؟ ولله قسم بعد شهادت آرمان بود که فهمیدم ماجرای گودال قتلگاه چه شکلی بوده، تازه فهمیدم قتل‌صبر یعنی چی، شماها روی شمر و خولی و حرمله رو سفید کردین، الآنم تعجبی نداره که با امام حسین در بیفتین! شماها هم اگه دستتون به حسین می‌رسید، تو توحش چیزی از اونا کم نداشتین. ببخشید اگه حالتون بد شد! ولی باید این حقایق گفته بشه و ای‌کاش زودتر فیلمای اصلی رو منتشر کنن تا مردم بفهمن با چه موجوداتی طرف بودیم. باید برای قلب خانواده شهید، مخصوصاً مادر شهید دعا کنیم... آقای پزشکیان، این قطعه کوچکی از شورش زن، زندگی، آزادی مهسای دوستانِ شماست، اگر دختر یا پسر خودتون هم جای شهید آرمان علی‌وردی بودند، باز هم اینطور صحبت می‌کردید؟!
بترسید از قهر خدا، بترسید از خون شهید، بترسید از آه مادران شهدای مظلوم...!