امام حسین علیه‌السلام:  شایسته نیست که انسان با ایمان، نافرمانی خدا را مشاهده کند و با بی‌تفاوتی از آن چشم بپوشد؛ بلکه او وظیفه دارد در جلوگیری از منکر اقدامی بکند.  (وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۲۵) 

حضور علامه جعفری نزد مولا علی علیه‌السلام

از علامه‌جعفری ‌می‌پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی؟!
ایشان در جواب خاطره‌ای از دوران طلبگی تعریف می‌کنند و اظهار می‌کنند که هرچه دارند، از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده:
مدیر مدرسه‌مان به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی‌گذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. 
عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود " اجمل بنات عصرها " (زیباترین دختر روزگار)، گفت: آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می‌کنم. 
اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید و هزار سال هم زندگی کنید با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا اینکه جمال امیرالمومنین حضرت علی علیه‌السلام را مستحباً زیارت و ملاقات کنید. کدام را انتخاب می‌کنید؟ سوال خیلی حساب شده بود.
طرف دختر حلال بود و زیارت علی (علیه السلام) هم مستحبی. چهار نفر اول همه دختر زیبا را انتخاب کردند.
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی‌توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: من یک لحظه دیدار علی (علیه السلام) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی‌دهم. یک‌وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. شبیه به خواب و بیهوشی. بلند شدم وارد حجره‌ام شدم. 
یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره امام علی (علیه السلام) نوشته، در این مرد موجود است. 
یک جوانی در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ 
گفت: این آقا خود امیرالمومنین علی (علیه السلام) است،
من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، دیدم کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود خطاب به من گفتند:
آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم، خیلی منقلب شدند. 
خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل (مدیر) را خطاب به آقا شیخ حیدر، گفت: 
آقا دیگر از این شوخی‌ها نکن، ما را بد آزمایش کردی...
کارهای کوچک را بی‌اهمیت و پیش پا افتاده نشماریم، شاید امتحان ما همان باشد.