اینستاگرام دیگر فقط یک اپلیکیشن برای تماشا یا اشتراکگذاری عکس نیست؛ تبدیل به مرجع تشخیص اعتبار در زندگی ما شده است. این پلتفرم، با تمام جذابیت بصریاش، صحنهی بزرگترین و پرهزینهترین نمایش تاریخ اجتماعی ماست؛ نمایشی که در آن، هرکدام از ما، نقش بازیگری را برعهده داریم که باید همواره کامل به نظر برسد. اما پشت این پردههای رنگین و فیلترهای دلربا، یک معمای عمیق پنهان است: اینستاگرام چطور توانسته مرز میان زندگی واقعی و نمایش زندگی را اینچنین محو کند و ما را درگیر نوعی دلتنگی برای زیستی اصیل نماید؟
۱. وقتی «بودن» جای خود را به «نمایاندن» میدهد
تأثیر عمیق اینستاگرام در دگرگونی شیوه اندیشیدن ما دربارهی خودمان است. در این اتمسفر دیداری، هویت نه از طریق تجربهی درونی و رشد شخصی؛ بلکه از راه تأیید بیرونی (لایکها و کامنتها) شکل میگیرد. زندگی از یک مسیر خصوصی و پرفراز و نشیب، تبدیل به یک مجموعه از لحظات منتخب و ویراستاریشده شده است.
این فرآیند، ذهن ما را به سمت خلق نوعی فراواقعیت سوق میدهد؛ یک نسخه بهینهسازیشده از زندگی که بیش از آنکه شبیه واقعیت ما باشد، شبیه آرزوهای ماست. ما یاد میگیریم که غذا را قبل از چشیدن، عکاسی کنیم؛ سفر را نه برای استراحت، که برای گرفتن عکسهایی با قابلیت پست شدن تجربه کنیم. در این منطق جدید، آن چیزی ارزش دارد که دیده شود. این تغییر، عواقب ناخواستهای دارد: یک نوع فشار دائمی برای عالی بودن، یک نیاز سیریناپذیر به نمایش ثروت، خوشحالی و موفقیت. در نتیجه، این ویترینها به مرور از محتوای اصلی خود تهی میشوند و آن هیجان واقعی و انسانی پشت هر لحظه، در برابر دغدغهی تولید محتوا، رنگ میبازد.
۲. هزینه پنهان مصرف نمایشی
این دگرگونی بر منطق مصرف ما در جامعه ایرانی نیز سایه افکنده است. از مدل خانهداری تا نوع پوشش و رستورانگردی، بسیاری از تصمیمات ما دیگر بر اساس نیاز یا سلیقه شخصی نیستند؛ بلکه برای اثبات طبقه یا رساندن پیام به ناظران نامرئی صورت میگیرند. این همان مصرف نمایشی است که در آن، هر خرید و هر انتخاب، تبدیل به یک بیانیه عمومی میشود. اما این مسابقه پرزرقوبرق هزینهای سنگین دارد: گسست هستیشناختی یا فاصله گرفتن از خویشتن حقیقی. وقتی هر لحظه از زندگی ما تحت بررسی مقایسهای هزاران نفر دیگر قرار میگیرد - که همگی بهترین لحظات و موفقترین فریمهای زندگیشان را به نمایش گذاشتهاند - نتیجه چیزی جز احساس ناکافی بودن نیست. ذهن ما، ناخواسته، پشت صحنهی پر از نقص و خستگی زندگی خود را با ویترین درخشان زندگی دیگران مقایسه میکند. این مقایسهی ناعادلانه، سطح اضطراب را افزایش داده و رضایت درونی ما را از داشتههایمان خدشهدار میکند. در واقع، بسیاری از ما در حال تلاش برای رسیدن به استاندارد زندگیای هستیم که خود آن استاندارد، ساخته و پرداختهی فیلترها و آرزوهای پلتفرمی است.
۳. فراخواندن به لحظات خام و رهایی
ما باید به عنوان جامعه متمدن اسلامی، ارزشهای اصیل را دوباره تعریف کنیم؛ ارزشهایی که تحتتأثیر تعداد لایکها قرار نگیرند. باید به نسلهای جدید آموزش داد که چگونه در برابر این بمباران دائمی ایدهآلهای ساختگی، مصونیت معرفتی کسب کنند. این به معنای بازگرداندن ارزش به لحظات خام زندگی است - لحظههایی که دوربین خاموش است، فیلتری در کار نیست، و ما فقط هستیم.
با تقویت توانایی فردی در تمایز قائل شدن میان تصویر و ذات است که میتوان از دام بردگی پلتفرمی رها شد و این نیروی عظیم ارتباطی را به سمت تولید آگاهی و رشد هدایت کرد، نه فرسایش روانی و فاصله گرفتن از واقعیت زیسته. انتخاب با ماست: زندگی برای تماشاچی یا زندگی برای زیستن.
نقش مدرنیته در بیحیایی ساختاری
عبدالله جلالی

در جهان پرشتاب امروز که شبکههای اجتماعی مرز میان حریم خصوصی و عمومی را درهم شکستهاند، واژهای که زمانی از پایههای اخلاق به شمار میرفت، اکنون غریب و حتی گاه «واپسگرا» جلوه میکند: واژه حیا است.
در آموزههای اسلامی، حیا نشانه ایمان و آگاهی از حضور خداست. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند: «لا إیمانَ کالحیاءِ و الصَّبر» (نهجالبلاغه، حکمت ۴۱۰)؛ هیچ ایمانی مانند حیا و صبر نیست. اما در جامعه مدرن، انسان نه در نسبت با خدا؛ بلکه در نسبت با دیگران و میل خویش تعریف میشود. ماکس وبر در اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری، این تغییر بنیاد را «دنیوی شدن انگیزهها» مینامد؛ جایی که ارزش رفتار، نه به نیت الهی؛ بلکه به کارایی و سود اجتماعی وابسته میشود.
در این چارچوب، «بیحیایی» دیگر انحراف اخلاقی تلقی نمیشود؛ بلکه بخشی از منطق بازار و رسانه است. ژان بودریار در جامعه مصرفی نشان میدهد که چگونه نمایش بدن، میل و لذت، به ابزار تولید سود تبدیل شده است. به بیان دیگر، آنچه در گذشته «نهی از آن» اخلاقی بود، امروز «توصیه به آن» اقتصادی است.
فروپاشی حریمها نتیجه طبیعی چنین فرآیندی است. آنتونی گیدنس در مدرنیته و هویت شخصی مینویسد: در جامعه مدرن، فرد پیوسته در معرض دیدهشدن است و هویت او در نگاه دیگران شکل میگیرد. این دیدهشدنِ مداوم، نوعی «بیحیایی ساختاری» پدید میآورد؛ یعنی انسان دیگر از خدا شرم نمیکند؛ بلکه تنها از قضاوت مخاطبان مجازی بیم دارد.
در مقابل این جریان، دین به یادمان میآورد که حیا نه محدودیت؛ بلکه پاسدار کرامت انسان است. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «حیا یکی از آن عناصر پنجگانه هویتی و ارزشی انسان است» ؛ همینکه انسان قدر خود را بشناسد، برای حیا کافی است. حیا در این معنا، نوعی مراقبت از خویشتن است، نه سرکوب آن.
جامعه امروز به بازتعریف این فضیلت نیاز دارد. حیا در عصر دیجیتال یعنی مدیریت آگاهانه خود در برابر نگاه بیمرز دیگران؛ یعنی توان گفتن «نه» به وسوسه نمایش مداوم. اگر در منطق رسانه، «دیدهشدن» ارزش است، در منطق ایمان، «دیدهنشدن برای غیر خدا» کرامت است.
احیای حیا در جامعه مدرن، به معنای بازگرداندن خدا به میدان دید انسان است؛ یادآوری اینکه پیش از هر مخاطب مجازی، ناظری حقیقی وجود دارد که میبیند: «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی» (علق، ۱۴). این یادآوری، اگر در جان نسل امروز زنده شود، شاید بتواند بخشی از بحران معنا، خودشیفتگی و اضطراب اجتماعی را درمان کند.
در نهایت، حیا نه دشمن آزادی؛ بلکه حافظ آزادی درونی انسان است؛ آزادی از اسارت نگاه دیگران. در جهانی که «همه چیز باید دیده شود»، حیا شجاعت ندیدن و دیدهنشدن است؛ شجاعتی که ایمان از آن آغاز میشود.
فمینیسم یا فریب برابری؟
زهره امانی

در آغاز، فمینیسم پرچم عدالت و برابری را برافراشت تا زن را از سایههای تبعیض بیرون آورد؛ اما آنچه امروز در بسیاری از محافل دیده میشود، نه دفاع از زن، که تحمیل نوعی دشمنی میان زن و مرد است.
فمینیسمی که روزی قرار بود صدای خاموش زنان باشد، حالا گاهی به ابزاری برای حذف نقشهای طبیعی و انسانی آنان بدل شده است؛ نقشی که نه نشانه ضعف؛ بلکه مایهی قدرت و تداوم زندگی است.
این جریان افراطی، با نفی هرگونه تفاوت میان زن و مرد، گویی میخواهد زنان را از زن بودن شرمنده کند. نتیجه آن است که در جستوجوی برابری، خودِ زن و ارزشهای زنانه قربانی میشوند. زن و مرد در انسانیت با هم برابرند؛ اما با توجه به ویژگیهای ذاتی، نیاز به قوانین مخصوص به خود دارند. قرآن کریم میفرماید: ملاک برتری شما بر همدیگر، تقوای شماست.
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقاکم ان الله علیم خبیر؛ ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و تیرهها و قبیلهها قرار دادیم، تا یکدیگر را بشناسید؛ ولی گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، خداوند، دانا و خبیر است».
خداوند که خالق انسانهاست، مقایسه زن و مرد را در بُعد انسانیت و شخصیتی مطرح میکند؛ چیزی که مربوط به اصل وجودی انسان است؛ اما فمینیسم ارزش و جایگاه زن را به بعد جنسیتی او تنزل داده و انسانیت او را به حاشیه برده است که این کار بزرگترین ظلم به زنان است.