ادعای تقدم صلح بر جنگ در سیره امام حسین (علیهالسلام)! برخی چنین ادعا میکنند که از دیدگاه امام حسین، صلح با حکومت بنیامیه بر جنگ، تقدم و اصالت داشته و امام حسین از ابتدا قصدی برای مبارزه و قیام علیه حکومت یزید را نداشته است:
"به هر حال به لحاظ سلوک اخلاقی، اول صلح است و بعد جنگ. در سیره اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نیز همین نکته دیده میشود. امام حسین (علیه السلام) برای جنگیدن، حرکت نکرده بود. بله! حضرت برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت جد خود حرکت کرد. "[۳]
با این توصیف، همگان، نیک میدانند که زندگی امام حسین، تنها به کربلا، محدود نمیشود؛ بلکه زندگی و قیام امام حسین، از اواخر حکومت معاویه آغاز و در محرم ۶۱ هجری، به اوج میرسد؛ بنابراین صرف استناد به ملاقات امام با عمرسعد در محرم، نمیتوان نتیجه گرفت که امام، صلح و مذاکره را بر جنگ و قیام با حکومت یزید، اصالت بخشیده بودند. گویا آقای سروش، تنها به یک قطعه از سریال عظیم زندگی امام حسین، التفات داشتهاند و از این رو، دچار خطا در فهم، شدهاند. البته، هرچند بخش دوم و پایانی گفتار آقای سروش، صحیح و مبتنی بر سخن امام حسین میباشد؛ لکن، آیا ادعای صلح، با واقعیات تاریخی نیز منطبق است؟ خیر؛ زیرا تاریخ چنین عنوان میدارد که امام حسین، مترصد مرگ معاویه و آغاز قیام علیه حاکمیت یزید، بوده است:
إنّی لَأَرجو أن یَکونَ رَأیُ أخی رَحِمَهُ اللّهُ فِی المُوادَعَةِ، ورَأیی فی جِهادِ الظَّلَمَةِ رُشدا وسَدادا، فَالصَقوا بِالأَرضِ وأخفُوا الشَّخصَ، وَاکتُمُوا الهَوی، وَاحتَرِسوا مِنَ الأَظِنّاءِ ما دامَ ابنُ هِندٍ حَیّا. [۴]
من امید دارم که رأی برادرم در صلح، و رأی من در جهاد با ستمگران، استوار باشد. پس، حرکتی نکنید، خود را پنهان و قصدتان را پوشیده بدارید و خود را از شکّ جاسوسان، مصمون نگه دارید تا اینکه معاویه، بمیرد. حتی فراتر از این، امام حسین در گفتاری دیگر، و در اواخر حکومت معاویه که وی برای فرزند خویش، یزید در حال اخذ بیعت بود، جهاد با ظالمین و حکومت بنیامیه را رسماً اعلام و افتخار خویش عنوان میفرمایند: إنّی أرجو أن یُعطِیَ اللّهُ أخی عَلی نِیَّتِهِ فی حُبِّهِ الکَفَّ، وأن یُعطِیَنی عَلی نِیَّتی فی حُبّی جِهادَ الظّالِمینَ. [۵]
من امید میبرم که خداوند به برادرم برای نیّتِ دوست داشتن صلح، و به من برای نیّت دوست داشتن جهاد با ستمگران و ظالمین زمان خویش (حکومت بنیامیه)، پاداش دهد.
البته گمان نرود که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، با هم اختلاف نظر داشتهاند؛ بلکه تصمیم هر دو امام، بر اساس مقتضیات زمان بود. امام حسین علیهالسلام در این سخن خویش، بر این نکته پا میفشرد که تفاوت عملکرد ائمه، تابع شرایط مختلف در زمانهای متفاوت میباشد.
و نیز امام حسین، بعد از مرگ معاویه و آغاز حکومت یزید نیز بر جنگ، پافشاری کردند، امام هنگام حضور در مکه و در مسیر حرکت به سمت عراق، درپاسخ ابن عباس، چنین میفرماید:
وقَد وَجَبَ عَلَیَّ المَسیرُ لِقِتالِ أعداءِ اللّهِ. فَبَکَی ابنُ عَبّاسٍ، وقالَ: واحُسَیناه. [۶]
و بر من واجب است که به جنگ دشمنان خدا بروم. پس ابن عبّاس گریست و گفت: وای از مصیبت حسین!
حال، با این توصیف، چگونه است که آقای سروش، ادعا میکنند که: "امام حسین (علیه السلام) برای جنگیدن، حرکت نکرده بود" در حالی که خلاف این مطلب در تاریخ، گزارش شده است؟
حتی، امام بعد از مرگ معاویه و هنگام شروع اخذ بیعت اجباری برای حکومت یزید، صریحاً حکومت اسلام را حق خاندان رسول الله میداند و بر "عدم بیعت با یزید تا ابد"، پافشاری میکند:
أنّی لا اُبایِعُ لَهُ أبَدا؛ لأَنَّ الأَمرَ إنَّما کانَ لی مِن بَعدِ أخِی الحَسَنِ علیهالسلام، فَصَنَعَ مُعاوِیَةُ ما صَنَعَ، وحَلَفَ لِأَخِی الحَسَنِ علیهالسلام أنَّهُ لا یَجعَلُ الخِلافَةَ لِأَحَدٍ مِن بَعدِهِ مِن وُلدِهِ، وأن یَرُدَّها إلَیَّ إن کُنتُ حَیّا، فَإِن کانَ مُعاوِیَةُ قَد خَرَجَ مِن دُنیاهُ ولَم یَفِ لی ولا لأَخِی الحَسَنِ علیهالسلام بِما کانَ ضَمِنَ فَقَد وَاللّهِ أتانا ما لا قِوامَ لَنا بِهِ. اُنظُر ابا بَکرٍ أنّی اُبایِعُ لِیَزیدَ، ویَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ مُعلِنُ الفِسقِ، یَشرَبُ الخَمرَ ویَلعَبُ بِالکِلابِ وَالفُهودِ، ویُبغِضُ بَقِیَّةَ آلِ الرَّسولِ، لا وَاللّهِ لا یَکونُ ذلِکَ أبَدا. [۷]
هرگز با یزید، بیعت نمیکنم؛ چرا که حکومت، پس از برادرم حسن، حقّ من است. معاویه هر چه خواست کرد، با اینکه برای برادرم حسن، سوگند یاد کرده بود که پس از خود، خلافت را به کسی از فرزندانش نسپارد و چنانچه من زنده بودم، به من باز گردانَد. حال اگر معاویه از دنیا رفته و به عهد خود با من و برادرم حسن، وفا نکرده، ـ به خدا سوگند ـ با ما کاری کرده که ما را توان تحمّلش نیست. ای ابو بکر! من با یزید، که فسق و فجورش آشکار است، شراب میخورد، سگباز و بوزینه باز است و با خاندان پیامبر، دشمنی میکند، بیعت کنم!؟ به خدا سوگند، هرگز بیعت نمیکنم.
حال چگونه است که امام با قطعیت میفرمایند: هرگز با یزید بیعت نمیکنم؛ اما آقای سروش، با استناد به نامه دروغین عمرسعد، مدعی میشوند که امام درصدد این بود که با یزید نیز مذاکره کند؟
و اما استناد آقای سروش به بخشی از وصیت امام حسین به برادری خویش، محمد بن حنفیه، و به فراموش سپردن بخشی دیگر، شایسته مقام علمی ایشان نیست. وی در سخن خویش، به هدف قیام امام حسین اشاره، اما از ادامه حدیث و بازگو کردن سخن امام، چشم پوشی میکنند:
"بله! حضرت برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح امت جد خود حرکت کرد. "[۸]
وَ إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ النَّجاحِ وَ الصَّلاحِ فی اُمَّةِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، اُریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهی عَنِ المُنکَر
لکن آقای سروش، بهتر است به ادامه جمله معروف امام حسین نیز توجه کنند که امام در ادامه میفرمایند:
وَ أسیرَ بِسیرَةِ جَدّی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، وَ سیرَةِ أبی عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ. [۹]
و به سیره جدم حضرت محمد و سیره پدر خویش امام علی بن ابیطالب، رفتار نمایم.
حال سوالی که مطرح میشود و مدافعین گفتمان مذاکره باید بدان پاسخ دهند، اینکه: آیا با پذیرش فرض حامیان مذاکره امام حسین با دشمن و قبول شروط حاکمیت یزید، عمل به هدف امام حسین یعنی رفتار و عمل حکومت بر طبق سیره و سنت پیامبر و سیره امام علی، وجود داشت؟ آیا حکومت یزید، به این امر راضی میشد؟ آیا اصولاً، عمل به سنت پیامبر و سیره امیرالمومنین علی، با پذیرش بیعت و مذاکره با یزید، سازگار بود؟ مضاف بر اینکه، اگر امام حسین، قصد مذاکره داشت، این ادعا، با ادامه سخن آقای سروش که همانا هدف امام، امر به معروف و خروج بر علیه حاکمیت یزید، بود، نیز منافات دارد.
بنابراین، با مجموع آنچه که ذکر شد، شالوده فکری آقای سروش، مبنی بر اراده امام حسین، برای صلح با حکومت بنیامیه و مذاکره با شخص فاسق و مشروب خواری چون یزید، فرو میریزد و شاهدی تاریخی بر این امر، استوار نیست. و بر فرض محال، نیز اگر در کتب تاریخی، شواهدی نیز بر این مدعا یافت میشد، که چنین نیست، ساخته و پرداخته حاکمیت آن زمان و اقدامات عمرسعد، میباشد که نه تنها با "اهداف قیام امام حسین"، منافات دارد و در ادامه به تفصیل، ذکر خواهد شد؛ بلکه اصحاب امام، خلاف آن را نیز گزارش کردهاند و در تاریخ، نیز ثبت شده است.
پی نوشت
[۳]. شفقتنا، کد خبر ۲۴۶۸۰۰،
[۴]. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۶۶. الثاقب فی المناقب، ص ۳۲۲.
[۵]. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۴۳۹.
[۶]. تذکره الخواص، ص ۲۳۹.
[۷]. الفتوح، ج ۵، ص ۱۱. مقتل الحسین، ج ۱، ص ۱۸۱.
[۸]. شفقتنا، کد خبر ۲۴۶۸۰۰،
[۹]. الفتوح، ج ۵، ص ۲۱. المناقب، ج ۴، ص ۸۹.