بعد از پیروزی انقلاب، برنامههای آن مراکز همچنان ادامه داشت و مجالس رقص و آواز و عیشونوش بر پا بود. همه صاحبان کابارهها را احضار کردیم و دستور دادیم آن شغل را ترک کرده، به شغل دیگری روی آورند و به زودی در آن مراکز، کارهای مفید اجتماعی راهاندازی شد.
روزی خبر رسید که یک کامیون فیلم مفتضح در لالهزار وجود دارد. افرادی را فرستادیم که آنها را کشف و ضبط کردند. با بچههای اداره، آتش روشن کردیم و همه فیلمها را سوزاندیم. همچنین کارهای دیگری ازاینقبیل در طول نُه ماه فعالیت در دایره مبارزه با منکرات انجام شد.
من از طرف آیتالله گیلانی وکالت تام داشتم و مورد اطمینان و اعتماد ایشان بودم. با این وجود، برای انجام هر کاری با ارسال نامهای با ایشان هماهنگی میکردم. پس از چندی روزنامههای فرانسوی نوشتند: در تهران ادارهای است به نام دایره مبارزه با منکرات که شهر را از هر گونه فسادی پاکسازی کرده است. به تهران که وارد میشوی نه دیگر کابارهای میبینی، نه فاحشهخانهای و نه مغازههای آنچنانی.
افرادی که با من همکاری میکردند عبارت بودند از: آقای اصفهانیان - که قبلا نیز در همین امر فعالیت کرده بود - آقای شیخ محمد گلابچی، آقای معین شیرازی - که اکنون در یکی از مساجد تهران امامجماعت است - حاج حسین عطری نژاد، حاج محمد ارسین که عکس او در کتابهای ابتدایی بعد از انقلاب بود که داشت مجسمه شاه را با هفتتیر میزد، یکی از محافظان آیتالله گیلانی و دو برادر به نام تقوی که بعدا با امضای خود من، به دفتر رهبری راه پیدا کردند و هم اکنون در آنجا مشغول خدمت هستند.
حاج حسین عطرینژاد، رئیس صنف نقاشان ساختمانی تهران بود و علاوه بر آن حدود ۴۰ سال بود که در جلسات مذهبی تهران منبر میرفت و برای مردم فقه و مسائل شرعی میگفت و از این بابت هیچ پول نمیگرفت. من از دوران بچگی با او آشنا بودم.
حاج حسین در دایره مبارزه با منکرات، معاون بود. او که مردی متدین و با وقار و پر حوصله بود، از بیان خوبی برخوردار بود و به قول معروف، زبان چرب و نرمی داشت. او در این امر، نقش بسیار خوبی ایفا کرد. نشانی زنان و دختران مذکور را چه در تهران و چه در شهرستانها به دست میآوردیم و به او میدادیم. او میرفت و خیلی هنرمندانه و با گفتاری محبت برانگیز خانواده آنان را راضی و متقاعد میکرد تا پذیرای دختر خود شوند. حاج محمد ارسین نیز انسان پرشوری بود که در این امر کمک بسیاری به ما کرد. او پول زیادی از صنف خودش - فرشفروشی - جمعآوری کرده، برای ما میآورد. با کمک آن پولها ۴۰ عدد چرخخیاطی برای زنانی که در شمیران و در خانه ثابت پاسال اسکان داده بودیم، تهیه کردیم. اسم آنجا را کانون تربیت اسلامی گذاشته بودیم. آن زنان حدود ده سال در آنجا ماندند و زندگی سالم و پاکی داشتند.
مکان دایره مبارزه با منکرات، نزدیک خیابان منوچهری بود. با پایان یافتن کارهای عمده پاکسازی، طی نامهای خطاب به آقای قدوسی نوشتم که مایل هستم به سر کارهای خودم - منبر و تألیف - برگردم. او موافقت کرد و پست من به فردی روحانی واگذار شد؛ اما او به دست منافقین ترور شد و پس از چندی، دایره به کل تعطیل گردید.
با همه دقتی که در کارها داشتم، پس از چندی که از ماجرا گذشت، در درونم احساس نگرانی پیش آمد که مبادا در آن گیر و دارها، حقالناسی ضایع شده باشد و من فردای قیامت مسئول باشم. برای آیتالله گیلانی نامه نوشتم و نگرانیام را اظهار کردم.
او در جواب نوشت: من کل کارهای شما را خدمت حضرت امام عرض کردم و ایشان فرمودند که: ثواب کار شما از کلیه دعاهای کمیل و سخنرانیهایی که برای مردم داشتهاید و مردم به واسطه آنها هدایت شدهاند، بیشتر است. شما در این زمینه هیچگونه نگرانی نداشته باشید.
...
به نقل از وبگاه خاطرات انقلاب