ما در دل یک پیچ تاریخی مهم، در حال حرکتیم. نظم امروز جهان در مسیر تغییر و تحول جدی است و در نظم آینده، امریکا نقشی نخواهد داشت.
امام خامنهای در ۱۱ آبان ۱۴۰۱ فرمودند: «علائم زیادی وجود دارد که نظم کنونی جهان دارد تغییر پیدا میکند و نظم جدیدی بر جهان حاکم خواهد شد... یک خطوط اساسیای هست که مطمئنّا این خطوط اساسی در این نظم جدید هست:
۱. خطّ اساسی اوّل عبارت است از انزوای آمریکا: آمریکا در نظم جدید جهانی، منزوی خواهد بود... الان آمریکاییها در بسیاری از مناطق دنیا، پایگاه دارند؛ در منطقهی ما، در اروپا، در آسیا، پایگاههای نظامی با جمعیّتهای زیاد، پولش را هم از خود آن کشور بیچارهای که در آنجا پایگاه هست، میگیرند! هزینههایش را او باید تأمین کند و آمریکاییها بخورند و آقایی کنند! این دیگر تمام میشود. دستوپای آمریکا از حضور در سراسر جهان، جمع خواهد شد. این، آن خطّ اصلی اوّل، از خطوط اساسی نظم جدید آیندهی جهان.»
این سخن، بیانی مستند، متقن و محکم است. نظریهپردازهای امریکا، سالهاست که بر این نگاه، صحّه گذاشتهاند.
ویکتور دیویس هانسون (نویسنده روزنامه لسآنجلس تایمز) در تحلیلی، امریکا را در سراشیبی سقوط میبیند و عوامل افت قدرت امریکا را تبیین میکند.
جوزف رابینت بایدن (رئیسجمهور کنونی امریکا) نیز در سند راهبرد امنیت ملی ایالات متحده که در سال ۱۴۰۱ منتشر شد، ایران را به عنوان قدرتی معرفی میکند که از طریق نیروهای نیابتی خود، باعث اشاعه موشک و پهپاد میشود و فکر آسیب رساندن به امریکاییها، از جمله مقامات سابق را در سر دارد.
وی در این سند، چین را به عنوان مهمترین چالش آمریکا معرفی میکند و روسیه را تهدیدی فوری میداند و میافزاید: راهبرد رقبایمان، هم در حوزههای نظامی و هم در حوزههای غیرنظامی، کارگر و موثر است.
بایدن در این سند مینویسد: «چالشهایی که امروز با آن روبرو هستیم، واقعا بزرگ هستند.»
وی در ادامه میافزاید: «ما اکنون در یک پیچ تاریخی ایستادهایم، جایی که انتخابها و اولویتهای امروز، ما را در مسیری قرار میدهند که موقعیت رقابتیمان را در آینده مشخص میکند.»
البته بایدن و اتاق فکر امریکا، نفهمیده و یا نخواستهاند بفهمند که ضربه اصلی را چه کسی به امریکا میزند.
امام در پیام به گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی آوردهاند: «مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید.»
مشکل امریکای امروز نیز اسلامستیزی است. مشکلی که منجر به شکسته شدن استخوانهای لیبرالیسم خواهد شد و امریکا را منزوی خواهد کرد.
۲. «خطّ اساسی دوّم؛ انتقال قدرت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حتّی علمی، از غرب به آسیا. امروز قدرتهای غربی هم اقتدار سیاسی دارند، هم اقتدار علمی دارند، هم اقتدار فرهنگی دارند، هم اقتدار اقتصادی دارند؛ یعنی خیلی چیزها دارند، البتّه تعبیر درستترش این است که بگوییم داشتند، و دارند آرامآرام از دست میدهند... در این نظم جدید، این حالت از غرب به آسیا منتقل خواهد شد. آسیا خواهد شد مرکز دانش، مرکز اقتصاد، مرکز قدرت سیاسی، مرکز قدرت نظامی.»
اگر پیام امام به گورباچف را مرور کنیم، واقعیت سخنان حکیمانه رهبرمان روشنتر میشود.
ایشان میفرمایند:
الف: «امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بنبست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر، گرفتار حادثه است.»
ب: «برای همه روشن است که از این پس، کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست.»
ج: «مشکل اصلی شما، مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است.»
همان مشکلاتی که شوروی را ساقط کرد، امریکا را به انزوا برده است. امریکا از اسلام و ایران و جبهه مقاومت سیلی میخورد.
ادامه دارد...