الإمام المهدی علیه‌السلام: ما بر تمامی احوال و اخبار شما آگاه و آشنائیم و چیزی از شما نزد ما پنهان نیست.      (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۵)  

نگاهی به هسته‌های مطالعاتی مارکسیستی در ایران؛

بن‌بست‌های مطالعات مارکسیستی

رضا سرحدی

 

به نوشته پژوهشکده تاریخ معاصر؛ هسته‌های مطالعاتی مارکسیستی در تاریخ جنبش‌های چپ‌گرایانه ایران تأثیر بسیاری داشته‌اند. این هسته‌ها با هدف بررسی عمیق نظریات مارکسیسم، تحلیل شرایط اجتماعی و سیاسی ایران براساس این نظریه‌ها، و ایجاد بستری برای اقدامات انقلابی تشکیل شدند. نوشتار حاضر به بررسی چگونگی شکل‌گیری این هسته‌ها، اهداف، فعالیت‌ها و تأثیرات آن‌ها بر نیروهای چپ چریکی ایرانی اختصاص یافته است.
آغاز یک مسیر
گروه‌های چریکی چپ‌گرا در ایران، به‌ویژه در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، در واکنش به سرکوب شدید سیاسی و فقدان فضای باز برای فعالیت‌های مدنی و حزبی، شکل گرفتند. این گروه‌ها عموماً از تجربیات مبارزات جهانی الهام می‌گرفتند و تلاش می‌کردند از مدل‌هایی مانند انقلاب کوبا و جنبش‌های ضد استعماری بهره ببرند. در این میان، مارکسیسم ـ لنینیسم به‌عنوان ایدئولوژی اصلی بسیاری از این گروه‌ها، چهارچوب فکری و عملی مبارزاتشان را شکل داد. تأثیر انقلاب کوبا و شخصیت‌هایی همچون چه‌گوارا به‌وضوح در راهبُردهای نظامی و چریکی این گروه‌ها، به‌ویژه در تأکید بر جنگ‌های چریکی در مناطق روستایی و شهری نمایان بود. از منظر ایدئولوژیک، گروه‌های چریکی چپ‌گرا بر اساس ترکیبی از نظریه‌های مارکسیستی و شرایط بومی ایران شکل گرفتند. سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران، نمونه‌ای بارز از یک جنبش با هسته ایدئولوژیک مارکسیستی بود که مبارزه طبقاتی و سرنگونی رژیم شاهنشاهی را در اولویت قرار می‌داد. در مقابل، برخی گروه‌ها مانند سازمان مجاهدین خلق تلاش کردند مذهب را با سوسیالیسم ترکیب کنند و تفسیری اسلامی از عدالت اجتماعی ارائه دهند. این ترکیب گاه باعث بروز تنش‌های درونی و انشعاباتی میان اعضای گروه‌ها می‌شد؛ اما هم‌زمان جذابیت ایدئولوژیک آن‌ها را برای بعضی از گروه‌های اجتماعی افزایش می‌داد. 
محتوای مطالعاتی
فعالیت‌های هسته‌های مطالعاتی به‌طور عمده بر آموزش نظری و تحلیلی متمرکز بود. جلسات آموزشی شامل خواندن متون کلاسیک مارکسیستی، مانند «کاپیتال» مارکس و «دولت و انقلاب» لنین، و تحلیل آن‌ها در چهارچوب شرایط ایران بود. این جلسات همچنین به آموزش مبانی اقتصاد سیاسی، جامعه‌شناسی مارکسیستی و تاریخ جنبش‌های انقلابی جهان نظر داشتند. اعضا از طریق بحث‌های جمعی و کارگاه‌های عملی، نظریات یکدیگر را نقد و بررسی و مهارت‌های تحلیلی خود را تقویت می‌کردند. 
روش‌های آموزشی معمولاً مخفیانه و در محیط‌های غیررسمی انجام می‌شد. این محرمانگی به دلیل سرکوب سیاسی شدید رژیم پهلوی بود که فعالیت‌های چپ‌گرایانه را با خطر دستگیری و شکنجه مواجه می‌کرد. یکی از انتقادات مطرح‌شده به هسته‌های مطالعاتی مارکسیستی، دور شدن اعضای آن‌ها از فرهنگ عامه و زندگی روزمره مردم بود. به دلیل تمرکز شدید بر مفاهیم پیچیده نظری، بسیاری از اعضا، ارتباط خود را با واقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی جامعه از دست می‌دادند؛ برای نمونه می‌توان به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر که به‌طور خلاصه «پیکار» نامیده می‌شود، اشاره کرد. 
سازمان پیکار در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی، از دل سازمان مجاهدین خلق و به‌ویژه از جناح مارکسیست آن شکل گرفت. این سازمان به‌دنبال تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم ـ لنینیسم و مائوئیسم، به‌طور رسمی در ۱۶ آذر ۱۳۵۷ اعلام موجودیت کرد. پیکار با شعار «پیش به سوی تشکیل هسته‌های مسلح خلق» فعالیت خود را آغاز نمود و بر ضرورت انقلاب مسلحانه و رهایی طبقه کارگر تأکید داشت. در تحلیل سازمان پیکار پیش از انقلاب، تمرکز اصلی بر نظریه‌های مائوئیستی و استالینیستی، رد الگوهای سوسیالیسم شوروی و چین، و مقابله با امپریالیسم جهانی بود. این سازمان هیچ کشوری را الگوی خود نمی‌دانست و به استقلال اقتصادی و اتکا به نیروهای داخلی معتقد بود؛ همچنین، به‌شدت با ملی‌گرایی مخالفت داشت و شعارهایش بر اتحاد طبقه کارگر، مبارزه با امپریالیسم آمریکا و حق تعیین سرنوشت ملت‌ها تأکید می‌کرد. 
پیکار پیش از انقلاب، از افراطی‌ترین گروه‌های مارکسیست ایران به‌شمار می‌آمد و رویکرد ایدئولوژیک آن به‌ویژه پس از مرگ بهرام آرام و خروج تقی شهرام، شاهد چالش‌های جدی در سازمان‌دهی بود. این سازمان همچنین در صحنه مبارزات چریکی و تشکیل هسته‌های مسلح حضور فعالی داشت؛ اما اختلافات داخلی و تغییرات رهبری به انسجام و قدرت آن آسیب رساند. این جدایی از فرهنگ عامه، باعث شد هسته‌های مطالعاتی نتوانند پیام‌های خود را به‌طور مؤثر به طبقات پایین‌تر جامعه منتقل کنند. زبان پیچیده و نخبگانی آن‌ها اغلب برای کارگران و کشاورزان نامفهوم بود و مانع گسترش ایدئولوژی مارکسیستی در میان این طبقات می‌شد. علاوه بر این، اعضای هسته‌ها به دلیل زندگی مخفیانه و تهدیدهای امنیتی، از تعامل مستقیم با مردم عادی خودداری می‌کردند. این محدودیت‌ها باعث شد هسته‌ها در نهایت نتوانند از ظرفیت انقلابی گسترده‌ای که در جامعه وجود داشت، استفاده کنند؛ بنابراین تأکید بیش از حد بر مسائل نظری و توجه کافی نکردن به شرایط واقعی جامعه، موجب ناکامی‌های راهبُردی شد. این هسته‌ها نتوانستند حمایت گسترده‌ای از طبقات مختلف اجتماعی جلب کنند و به‌ویژه در جلب مشارکت طبقات کارگر و کشاورز موفق نبودند.
در نمونه‌ای دیگر، سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران با پایه‌گذاری ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم، به یکی از جریان‌های مهم مبارزات چریکی در دوران پیش از انقلاب اسلامی ایران تبدیل شد. این سازمان در هسته‌های مطالعاتی خود، تبیین دقیق و علمی ایدئولوژی طبقه کارگر را در اولویت قرار داده بود و کسانی را می‌پذیرفت که با این ایدئولوژی آشنا و آن را به‌طور کامل پذیرفته باشند. راهبُرد اصلی هسته‌های مطالعاتی سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران بر مبنای مشی قهرآمیز برای تحقق «انقلاب دموکراتیک نوین» بود؛ به‌طوری‌که مبارزه مسلحانه به‌ویژه در قالب جنگ چریکی در مناطق جنگلی و کوهستانی، به‌عنوان ابزار اصلی مبارزه انتخاب گردید.
سازمان چریک‌های فدائی خلق در تحلیل‌های هسته‌های مطالعاتی خود، به دلایلی از رهبری جهانی شوروی فاصله گرفت. سیاست‌های شوروی در ایران در دو دهه گذشته و ارتباط وابسته حزب توده ایران با اتحاد جماهیر شوروی، به‌ویژه پس از دوران استالین، به‌عنوان تجربه‌ای منفی برای سازمان مطرح گردید. در این تحلیل‌ها تأکید شده است که سازمان از آن زمان به‌طور جدی سیاست‌های شوروی را به نقد کشید و در عین حال، تمایلاتی به اندیشه‌های مائوئیستی از چین داشت؛ اما همچنان تلاش می‌کرد استقلال خود را از قطب‌های جهانی کمونیسم حفظ کند. 
محدودیت ریشه‌دار
از منظر سازمان‌دهی و عملکرد عملیاتی، گروه‌های چپ ساختاری غیرمتمرکز و مبتنی بر هسته‌های کوچک و مخفی داشتند. هسته‌های عملیاتی که اغلب متشکل از چند نفر بودند، مسئول اجرای عملیات نظامی، تأمین مالی و جذب نیرو بودند. این مدل سازمان‌دهی به گروه‌ها امکان می‌داد در برابر نفوذ و شناسایی توسط دستگاه‌های امنیتی مقاومت بیشتری داشته باشند؛ بااین‌حال، این ساختار غیرمتمرکز، ضعف‌هایی همچون ناهماهنگی در تصمیم‌گیری و دشواری در گسترش راهبُردهای کلان را نیز به همراه داشت. درعین‌حال، برخی گروه‌ها با تأکید بر آموزش‌های نظامی و ایدئولوژیک، تلاش کردند نیروی انسانی خود را برای عملیات چریکی آماده‌تر کنند. از دیگر چالش‌های مهم این گروه‌ها، تحلیل اشتباه از شرایط اجتماعی و سیاسی ایران بود. این گروه‌ها اغلب بر این باور بودند که جامعه، آماده پیوستن به یک قیام سراسری است و عملیات‌های آن‌ها جرقه‌ای برای انقلاب خواهد بود؛ اما همراهی نکردن توده‌های مردم، به‌ویژه در مناطق روستایی و کارگری، با آن‌ها باعث شد بسیاری از این گروه‌ها به انزوا کشیده شوند. سرکوب شدید از سوی دستگاه‌های امنیتی رژیم پهلوی نیز تأثیر چشمگیری بر کاهش توان عملیاتی و تخریب زیرساخت‌های این گروه‌ها داشت. با وجود این، آن‌ها با عملیات‌هایی مانند حمله به پاسگاه‌ها و بانک‌ها توانستند نماد مقاومت در برابر رژیم شوند. 
هسته‌های مطالعاتی مارکسیستی در ایران، به‌ویژه در دهه‌های 13۴۰ و 13۵۰ش، به دنبال ایجاد آگاهی طبقاتی در میان جوانان و روشنفکران شکل گرفتند. این هسته‌ها اغلب در محیط‌های دانشگاهی، کارخانه‌ها، و حتی مناطق روستایی فعالیت می‌کردند. هدف اصلی آن‌ها آشنایی عمیق‌تر با آموزه‌های مارکس، انگلس و لنین و ترجمه آثار مرتبط بود. از اهداف مهم دیگر هسته‌های مطالعاتی می‌توان به جذب نیروهای جدید و ایجاد یک شبکه منسجم برای سازمان‌دهی جنبش‌های انقلابی اشاره کرد. این هسته‌ها اغلب از میان روشنفکران و کارگران پیشرو افرادی را برای شرکت در فعالیت‌های چریکی انتخاب می‌کردند که خود، نقص در جذب توده عامه به‌شمار می‌آید.
فشرده سخن
هسته‌های مطالعاتی مارکسیستی در تاریخ جنبش‌های چپ ایران به‌ویژه در دهه‌های 13۴۰ و 13۵۰ تأثیر مهمی داشتند و توانستند همچون مراکز آموزشی برای ترویج اندیشه‌های مارکسیستی و تحلیل طبقاتی عمل کنند. این هسته‌ها به‌ویژه در ارائه نظریه‌های مارکسیستی و تحلیل ساختارهای اجتماعی و اقتصادی ایران براساس این نظریه‌ها موفق بودند و پایه‌های فکری بسیاری از فعالان چپ را شکل دادند؛ اما این هسته‌ها به‌دلیل جدایی از فرهنگ عامه و ارتباط عمیق برقرار نکردن با نیازهای واقعی مردم، نتوانستند به‌طور مؤثر در میان توده‌ها نفوذ کنند؛ همچنین محدودیت‌های عملیاتی، از جمله ناتوانی در سازمان‌دهی گسترده و نیز تأسیس شبکه‌های ارتباطی مؤثر در بین گروه‌های مختلف اجتماعی، باعث شد اهداف سیاسی و اجتماعی آن‌ها در عمل به‌طور کامل محقق نشود. این چالش‌ها در نهایت موجب شد بسیاری از این هسته‌ها یا فرو پاشند یا به گروه‌های کوچک‌تر و کمتر مؤثر تبدیل شوند.