(محمدعلی مجاهدی)
روی تو را ز چشمه نور آفریدهاند
لعل تو از شراب طهور آفریدهاند
پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش
خورشید را برای ظهور آفریدهاند
منعم مکن ز مهر خود ای مه، که ذرّه را
مفتون مهر و عاشق نور آفریدهاند
از پرتو جمال تو در کوه و برّ و بحر
سینای عشق و نخله طور آفریدهاند
عمری اسیر هجر تو بود و فغان نکرد
بنگر دل مرا چه صبور آفریدهاند
پروانه را در آتش هجران خود مسوز
او را برای درک حضور آفریدهاند
مجنون علیاکبر لیلام به مولا
***
آقا مبارک است رَدای امامتت
ای غایب از نظر به فدای امامتت
میخواستند حق تو را هم قضا کنند
کَذاّبها کجا و عبای امامتت؟
ما زندهایم از برکات ولایتت
ما عهد بستهایم به پای امامتت
از روز اولی که رسیدیم زین جهان
گشتیم آشنا به صدای امامتت
این روزها هوای تو را کردهام بیا
ماییم یاکریمِ هوای امامتت
آقا بیا تقاصِ شهیدان به پای توست
آقا فدای کرببلای امامتت
***
مسیحای من تویی
محمد مبشری
این اولین شبی است که مولای من تویی
خوش دین و مذهبی است که آقای من تویی
با یک نگاه و گوشه چشم سیاه خود
زنده نما مرا که مسیحای من تویی
زیباترین بهانه بودن برای من
خوش یار و دلبرِ دل شیدای من تویی
مرغ خیال اگر به هوای تو پر زند
در باغ آرزو همه رویای من تویی
بی بودنِ تو بودنِ من چه نبودن است
چون هستی و وجود و تمنای من تویی
در آرزوی دیدن روی تو جان دهم
چون بهترین نمای تماشای من تویی
گر چه چنین شبی تو امامم شدی ولی
تو از ازل ستاره و مولای من تویی