اهمیت آزادسازی خرمشهر زمانی درک میشود که این پیروزی را در پهنه شکستهای متعدد ایرانیان در تاریخ معاصر تحلیل کنیم. پس از فتوحات و بعدتر قتل ناگهانی نادرشاه افشار توسط سردارانش، ایران در اکثریت نزاعها بر سر حفظ خاک خود با جنگ و بدون جنگ شکست خورد. گلستان، ترکمنچای، قرارداد آخال، معاهده پاریس، جدایی آرارات، دشت ناامید، جدایی رسمی جزیره بحرین و... دقت کنید در تمامی این موارد، خاک از ایران جدا شد. مهمتر اینکه گاهی اوقات بدون جنگ نظامی و تحمل سختیهای آن، خاک کشور را دادیم و رفت. ادعای صدام تکریتی بر سر خرمشهر، خوزستان، اروند، ادعای جدیدی نبود. خیلی قبلتر از انعقاد نطفه نحس صدام، در دوره عثمانی، شهید امیرکبیر بزرگ اثبات کرد این بخش به ایران تعلق دارد. در پهلوی هم نزاع مرزی وجود داشت و به چند نوبت درگیری ختم گردید. حالا پس از انقلاب نوپا و وضعیت داخلی کشور از نظر زمانی و استعداد نظامی، بهترین فرصت بود تا به آرزو دیرینهشان دست یابند. بنا بر سنت تاریخی کشور باید شکست میخوردیم. دو دوتا چهارتای صدام درست بود. موقعیت نظامی برتری داشت. اما این بار برخلاف شکستهای متعدد و جدایی سخت و آسان خاک از ایران، پیروز شدیم. چرا؟ حتماً باید به سختافزارها، عملیات نظامی و شخصیتها پرداخت. اما علت العلل پیروزی، در نظامیگری نبود. مردم در تاریخ ما بودند. فرمانده نظامی هم کم نداشتیم. چرا این بار مردم شکست نخورند؟!
۱. خمینی بزرگ، جنگ را به دفاع ملی تبدیل کرد. تبدیل به امر ملی شد. نگفت فقط یک گروه یا طائفه مقاومت کنند. دفاع را تا روستاهای ایران برد. روستایی نیست شهید نداشته باشد. پیرزنها را برای دفاع ایران پای کار دوخت و دوز لباس برای رزمندهها آورد. دفاع امر ملی شد.
۲. اسلام را آورد پشت ایران، ادبیات را تغییر داد. جهاد، شهادت، عاشورا و... کاش من یک بسیجی بودم. اسلام و ایران را کنار هم به قدرت نرم رزمنده سیزده ساله تبدیل نمود. مادری که سه یا چهار پسرش را میفرستاد تا شهید شوند.
خرمشهر را خدا آزاد کرد؛ ریشه در ایمان خمینی و مردم دارد. جمله ضد عقل نیست. تلاش، برنامهریزی، لجستیک جنگ جای خود، توکل جای خود.
[ای پیامبر!] این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت و این تو نبودی که تیر انداختی؛ بلکه خدا انداخت و خدا میخواست به این وسیله مؤمنان را امتحان خوبی کند.