ایوب ایوبی
عمدهترین آموزش ما، فتح ارتفاعات، تصرف پایگاهها، حرکت در کوهستان و نبرد تنبهتن بود. پس از اتمام آموزش، مانورهای لازم برای تصرف ارتفاعات به عمل آمد، سپس نیروها تجهیز شدند. در این بین، شهید (میر محمود) بنیهاشم برای توجیه مأموریت گردان (علیاصغر) همراه سایر فرماندهان به منطقه رفت. پس از چند روز برگشت و گفت سریعاً نیروها را آماده کنید. گردان را با اتوبوس به موقعیتی که نزدیک منطقه عملیاتی بود، بردیم.
دم صبح به شهرستان سردشت رسیدیم و ازآنجا راهنما ما را به سوی تپههای جنگلی برد که در حوالی شهر کوچکی به نام ربط قرار داشت.
یک شب ماندیم و روز بعد همراه بنیهاشم برای شناسایی به منطقه عملیاتی رفتیم. ابتدا از روی نقشه توجیه شدیم. سپس به دیدگاه در ارتفاع بلفت ایران رفتیم و از سنگر دیدبانی با دوربینهای ۲۰ در ۱۲۰ همهجا را شناسایی کردیم.
اواسط تابستان بود. صبح زود بهمحض روشن شدن هوا، رزمندهها با کلیه تجهیزات، پشت کمپرسی سوار شدند. مهمتر از همه بهخاطر استتار در آن هوای گرم دستور داده بودند روی کمپرسیها چادر بکشند. تا نیروها دیده نشوند.
نزدیک غروب آفتاب، میرمحمود بنیهاشم از نیروها خواست وضو بگیرند، بعد حرکت کنیم؛ چون نماز را باید در حین حرکت یا توقف میخواندیم. گردان امیرالمومنین (علیه السلام) جلو، و بقیه گردانها پشت سر آنها حرکت کردند.
پس از طی مسافتی، گردان امیرالمومنین (علیه السلام) از ما جدا شد و به طرف مأموریت خود که تپههای بین دو بلفت ایران و عراق بود، رفت. ما هم در کنار رودخانهای کم آب به حرکت خود ادامه دادیم و به نزدیکی محل مأموریت رسیدیم.
توقف کردیم. هوا روشن بود و باد معمولی هم میوزید؛ ولی مسیر باد از سمت عراق بود. صدای عراقیها را به خوبی میشنیدیم. سروصدا خیلی زیاد و آنها غافل و عملیات واقعاً غافلگیرکننده بود. محل مأموریت گردان علیاصغر (علیه السلام) ارتفاعات دوپازا بود. آخرین هماهنگیها با لشکر و گردان به عمل آمد. موعد فرارسید. فرمانده در جلوی گردان بود. هریک از تپههای مأموریت را ایثار گذاشته بودند.
ایثار ۱ محل مأموریت گروهان ۱ بود و ایثار ۲ محل مأموریت گروهان ۲ و ایثار ۳ محل مأموریت گروهان ۳. فقط چند سنگر عراقی بود. گذرگاه را بسته بودند. فرمانده گردان، محمود بنیهاشم از گروهان ۳ یک دسته را برای ایثار گذاشته بود و دو دسته در احتیاط بودند. در یک نقطه بین ایثار ۲ و ایثار ۳، بنیهاشم به من گفت تو با بقیه نیروها منتظر باشید تا من گروهان ۲ را پایکار ببرم. همراه نیروها منتظر ماندیم. بنیهاشم گروهان ۲(گروهان یوسفعلی) را گذاشت پایکار و تخریبچیها مشغول باز کردن میدان مین شدند که نزدیک بود معبر تمام شود.
بنیهاشم پس از قرار دادن گروهان ۲ در پایکار، بهطرف بقیه گردان برگشت. در چند قدمی ما بود که اولین رگبار آن شب و آن عملیات، به سینه بنیهاشم خالی شد. او چند قدمی برداشت و به شهادت رسید. آن شب ارتفاعات بلفت به تصرف رزمندگان اسلام درآمد؛ ولی از فردای آن روز با سماجت عراقیها و ایرانیها تا یک هفته دستبهدست میشد تا به تصرف نهایی رزمندگان اسلام درآمد.