آقای هاشمی رفسنجانی:
سرانجام هواپیمای حامل امام در ساعت ۹ صبح روز پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، در فرودگاه تهران به زمین نشست و به میلیونها نفر از مردم تهران که برای استقبال از ایشان از ساعتها قبل به انتظار نشسته بودند، آرامشی خاص داد. این لحظاتی بود که ما واقعا قلبمان بهشدت میتپید. در آن تکه راهی که امام از پایین هواپیما تا آن سالنی که بنا بود صحبت کنند آمدند، برای ما مثل یکعمر طول کشید.
در هنگام سخنرانی امام در فرودگاه، در عقب جمعیت با شهید بهشتی در نقطهای که بتوانیم نظارتی بر حاضران داشته باشیم، با یک فاصلهای ایستاده بودیم و مواظب جریان امور بودیم. امام در این سخنرانی ضمن تشکر از همه اقشار مردم و دعوت همگان به وحدت کلمه، تاکید فرمودند: ما پیروزیمان وقتی است که دست تمام این اجانب از مملکتمان کوتاه شود و تمام ریشههای رژیم سلطنتی از این مرزوبوم بیرون برود.
بعد از حرکت امام به سمت بهشتزهرا که در میان پرشکوهترین استقبال تاریخ صورت گرفت، ما به منزل آیتالله موسوی اردبیلی رفتیم و با تماسهای تلفنی که از قبل هماهنگ کرده بودیم، حرکت امام را در این مسیر کنترل نمودیم. از لحظه ورود امام، رژیم بسیار متزلزل شد؛ چون وقتی امام وارد شدند، بهتر معلوم شد که حاکمیت در تهران در اختیار رژیم نیست. این مسئله وقتی مشخصتر شد که ما با یک شاخهای از تشکیلات نیروهای مبارز که در اختیار داشتیم و آنها را هم تجهیز کرده بودیم، امنیت را از فرودگاه تا بهشتزهرا تأمین و تضمین کردیم و بحمدالله مشکلی هم پیش نیامد.
در این میان، سخنان تاریخی امام در بهشتزهرا که طی آن رژیم سلطنتی و دولت بختیار را خلاف قانون اعلام کردند و نیز تاکید ایشان مبنی بر اینکه، «من تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم. من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم». شور انقلابی دوبارهای به مردم داد و آتش تازهای را در جان مبارزان روشن ساخت. مهمترین لحظهای که در این روز ما را در اوج شادمانی بسیار رنج داد، ساعاتی بود که مطلع شدیم که دوستان ما پس از پایان مراسم بهشتزهرا، امام را گم کردهاند و اطلاعی از ایشان ندارند.
این دوستان اطلاع دادند که امام بعد از سخنرانی مهمشان در بهشتزهرا و اعلان تصمیم به تعیین دولت از هنگام ترک آنجا، دیگر دیده نشدهاند. این زمانی بود که ما عمیقا نگران و دلواپس امام شدیم. حدس میزدیم که رژیم اقدامی کرده است. این جزو پیشبینیهای ما بود که رژیم بر اساس طرحی از پیش تهیه شده، در نقطهای امام را برباید و به نقطهای نامشخص برده و زندانی کند. خیلی مواظب بودیم که این اتفاق نیفتد. خبر مهم این بود که بالگَردی از محل سخنرانی ایشان پرواز کرده و بعد از آن مردم ایشان را ندیدهاند. هیچکس هم به ما نمیگفت که چه اتفاقی افتاده است!
قطع برنامه پخش مستقیم ورود حضرت امام از تلویزیون، بر این نگرانیها افزود و شک و تردید ما و نگرانیهایمان را افزایش داد. بر ما خیلی سخت گذشت. از هر جا و هر کس که به نظر میرسید، پرسوجو کردیم. تا اینکه اولین خبر رسید که امام، سالم در یک نقطهای از تهران در منزل یکی از بستگانشان هستند. باور نمیکردیم. فکر میکردیم دارند ما را فریب میدهند. خیلی تلاش کردیم تا به واقعیت برسیم. فکر میکنم سرانجام صدای امام را خودمان از طریق تلفن شنیدیم تا آرام گرفتیم.
البته بعضی از همراهان در ستاد، نسبت به صحت این موضوع هم شک کردند و گفتند که رژیم دارد ما را فریب میدهد. ولی با اطلاعاتی که به دست آوردیم، همان شب مطمئن شدیم که امام کاملا سالم هستند و خیال ما راحت شد. بعدا از طریق آقای علیاکبر ناطق نوری، مطلع شدیم که امام پس از پایان مراسم سخنرانیشان در بهشتزهرا، خواستار ملاقات با مجروحان انقلاب میشوند. به همین دلیل ایشان را با بالگَرد به بیمارستان هزارتختخوابی تهران میبرند. در آنجا بهمحض آنکه بالگَرد در حیاط بیمارستان فرود میآید و پزشکان و پرستاران و بیماران از حضور امام مطلع میشوند، هنگامهای برپا میشود، بهطوریکه امام پس از نیم ساعت توقف در بیمارستان، موفق به دیدار مجروحان انقلاب نمیشوند و اطرافیان ناگزیر ایشان را سوار اتومبیل میکنند و از بیمارستان به منزل یکی از دوستان آقای پسندیده میبرند.
(به نقل از وبگاه خاطرات انقلاب. )