غرب به بهانهی آزادی دادن به زن، در واقع به مردان آزادی و رهایی بخشید تا آنها راحتتر بتوانند بر جسم زن ـ که زمانی برای به دست آوردنش مرارتها میکشیدند ـ احاطه یابند و بدون کمترین هزینهای، گرسنگیهای جنسی سیریناپذیر خود را بر طرف نمایند.
باربی به عنوان نماد زن غربی، مُبلغ چنین آزادیهای سخیفی است. داستانها، قصهها، کارتونها و فیلمهای باربی، او را به مثابهی دختر دلربایی که با مهربانی و مدارا، بدون هیچگونه چشم داشتی، جسم خود را ارزانی بازار تمایلات جنسی مردان مینماید، عرضه میکنند و تملک حریصانهی مردان بر تن او را همچون رهایی، استقلال و خوشبختی باربی قلمداد میکنند
اکبر مظفری
باربی، نمایندهی یک زنِ آزاد غربی است؛ اما زن آزاد که امروز غرب بر طبل آن میکوبد و پرچمش را به دوش میکشد کیست؟ دارای چه هویت و شخصیتی است و اصولا نفس آزادی زن در مغرب زمین، متضمن چه معنا و مفهومی میباشد؟ بیتردید لفظ آزادی واژه مقدسی است که دلِ هر انسان تعالیجو را میلرزاند. اما این آزادی مقدس آن چیزی نیست که مایکل جکسونها به عنوان نماد آزادی غرب بر گوش نسلهای نوظهور جهان میسرایند؛ بلکه آزادی مقدس از جنس و تیرهی آن چیزی است که اسلام به عنوانِ پناهگاه راستین انسان مظلوم امروز آن را آوا میکند.
«از دیدگاه اسلام، آزادی و دموکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی انسان ایجاب میکند؛ یعنی آزادی، حق انسان بماهو انسان است. حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است، نه حق ناشی از میل افراد و تمایلات آنها.»
آزادی برای رشد و درخشش استعدادهای عالی انسانی، مفهوم متعالی و ارزشمندی است که اسلام مدافع و طرفدار تمام عیار آن به شمار میرود؛ ولی این آن تعریفی نیست که غربیها از آزادی ارائه میدهند. آزادی در منظر غرب به معنای رهایی همهی تمایلاتِ انسانی است، به عبارت دیگر: «در غرب ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواستهای انسان میدانند و آنجا که از ارادهی انسان سخن میگویند، در واقع فرقی میان تمایل و اراده قایل نمیشوند. از نظر فلاسفه غرب، انسان موجودی است دارای یک سلسله خواستها و میخواهد که اینچنین زندگی کند. همین تمایل، منشأ آزادی عمل او خواهد بود. آنچه آزادی فرد را محدود میکند، آزادی امیال دیگران است. هیچ ضابطه و چهارچوب دیگری نمیتواند آزادی انسان و تمایل او را محدود کند.»
اما پیشینهی تاریخی آزادی زنِ غربی، به مراتب تأسفانگیزتر از این نوع نگاه صرفاً نظری است. «از روزی که اروپاییها تازه صنایع جدید را به وجود آوردند ـ در اوایل قرن نوزدهم که سرمایهداران غربی کارخانههای بزرگ را اختراع کرده بودند ـ و احتیاج به نیروی کار ارزان و بیتوقع و کم دردسر داشتند، زمزمه آزادی زن را بلند کردند، برای اینکه زن را از داخل خانوادهها به درون کارخانهها بکشانند. به عنوان یک کارگر ارزان از او استفاده کنند، جیبهای خودشان را پُر کنند و زن را از کرامت و منزلت خود بیندازند.»
در همین رابطه استاد مطهری به نقل از ویل دورانت میگوید: «نخستین قدم برای آزادی مادرانِ بزرگِ ما، قانون 1882 بود. به موجبِ این قانون: زنان بریتانیای کبیر از امتیازِ بیسابقهای برخوردار میشدند و آن اینکه پولی را که به دست میآوردند، حق داشتند که برای خود نگهدارند. این قانون اخلاقی عالی مسیحی را، کارخانهداران مجلسِ عوام وضع کردند تا بتوانند زنانِ انگلستان را به کارخانهها بکشانند.»
فارغ از این موضوع، باید به این نکته واقعگرایانه نیز اذعان نمود که غرب به بهانهی آزادی دادن به زن، در واقع به مردان آزادی و رهایی بخشید تا آنها راحتتر بتوانند بر جسم زن ـ که زمانی برای به دست آوردنش مرارتها میکشیدند ـ احاطه یابند و بدون کمترین هزینهای، گرسنگیهای جنسی سیریناپذیر خود را بر طرف نمایند. به راستی کدامین قطعهی تاریخی را میتوان سراغ گرفت که در آن مردان توانسته باشند با چنین سهولت و حقارتی از زنان کام برگیرند و آنها را با رضایت خود به بند کشند. وندی شلیت درباره واقعیت موجود در جامعهی آمریکایی میگوید: «در گذشته مردانی که به دنبالِ روابطِ جنسی به راحت دست یافتنی بودند، معمولاً به سراغ زنان روسپی میرفتند؛ اما امروزه انتظار دارند که بتوانند با همهی زنان، همانند روسپیان رفتار نمایند. تنها تفاوت در این است که هزینهای هم نمیکنند. دخترانی هم که بخواهند پاکی خود را از دست ندهند، در جامعه امروز بدنام هستند و به آنان به گونهای نگریسته میشود که روزی به زنان روسپی نگاه میشد.»
لذا است که میتوان آزادی زن غربی را، به معنای آزادی شهوات یا آزادی حیوانیت رها شده تعبیر کرد. «آن چیزی که امروز به عنوانِ آزادی زن در دنیا و از سویی فرهنگِ منحطِ غربی پهن شده است، بر پایهی این است که زن را در معرضِ دیدِ مرد قرار بدهند تا از او تمتعاتِ جنسی ببرند. مردان از آنها لذت ببرند و زنها وسیله التذاذِ مردان بشوند؛ این آزادی زن است.» زن در جامعهی غربی از هر قید و بند اخلاقی، آزاد است. او میتواند هر کاری را که اراده کند انجام دهد و به هر عملی که میخواهد دست زند؛ منتهی با این تفاوت که او دیگر یک زن با خصوصیات زنانه نیست و در وجودش لطف و دلرباییهای زنانه یافت نمیشود. وندی شلیت در تعریضی نسبت به زنان آمریکا میگوید: «چه قدر خوشبختیم که در عصر آزادی زندگی میکنیم! این روزها یک دختر میتواند پزشک یا قاضی شود، در ارتش ثبتنام نماید، به تیم بسکتبال بپیوندد، میتواند مدارج شغلی را طی کند، بچههای خودش را در مهدکودک رها کند و هر قدر دلش میخواهد سقط جنین داشته باشد. گزینههای جنسی او نیز دیگر محدود نیستند. روابط جنسی نامشروع پیش از ازدواج و پس از ازدواج، برای وی امکانپذیر است. به طور خلاصه، یک دختر میتواند هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد؛ هر چه میخواهد بشود. تنها یک استثنا وجود دارد، او نمیتواند یک زن باشد.»!
باربی به عنوان نماد زن غربی، مُبلغ چنین آزادیهای سخیفی است. داستانها، قصهها، کارتونها و فیلمهای باربی، او را به مثابهی دختر دلربایی که با مهربانی و مدارا، بدون هیچگونه چشم داشتی، جسم خود را ارزانی بازار تمایلات جنسی مردان مینماید، عرضه میکنند و تملک حریصانهی مردان بر تن او را همچون رهایی، استقلال و خوشبختی باربی قلمداد میکنند. ازدواج باربی با کِن بعد از یک دوره دوستی طولانی، هرگز او را در حیطهی خانواده محدود نمیسازد؛ چرا که قوانین جوامع غربی به اقتضای فرهنگ لذتجوی آن، به گونهای مهندسی شدهاند که چنین رویکردی را بر نمیتابند. سیلویا آن هیولت، در رسالهی تحقیقی خود دربارهی جایگاه خانواده در آمریکا مینویسد: «در یک ردهبندی شغلی که توسط وزارت کار آمریکا بر حسب پیچیدگیهای شغلی صورت گرفته بود، خانهداری، همردیف نگهبانی پارکینگ و حتی پایینتر از حرفه تربیت پستانداران دریایی قرار داشت. این زنان چگونه میتوانستند از شغلی که تا این حد در نظر جامعه پست تلقی میشد، اعتماد به نفس چندانی به دست آورند؟!»
کودکانی که با باربی نرد دوستی میاندازند و او را مهمان خلوتها و جلوتهای خود میکنند، ناخواسته آموزههایش را نیز فرا میگیرند و در درازمدت به تقلیدش میپردازند. فروش میلیونی محصولات پیرامونی، اعم از انیمیشن و داستانهای مکتوب که شخصیت باربی را برای کودکان پردازش میکنند، به خوبی از عهده تفهیم و انتقال آزادیهای غربی برمیآیند و آن را به عنوان آرزوهای دست یافتنی، شیرین و با ارزش کودکان، جا میزنند.