سکوت جریان روشنفکری در ایران، پدیده جدیدی نیست که مردم را به کنش وادار کند. جریان روشنفکری در ایران اگر نگوییم همواره ساز مخالف زده، میتوانیم بگوییم همواره ساز ناکوک زده است. جریانی که نه درد مردم را دغدغه خود دانسته و نه پرداختن به مسائل پیرامونی خود را تکلیف و وظیفه میداند. عدم واکنش امروز جریان روشنفکری به ظلم مسلّم جهانی و جنایت صهیونیستها در غزه، سبقه تاریخی دارد. از ۱۵ خرداد ۴۲ که عبور کنیم و به دوران پهلوی اول و سپس قاجار برگردیم، در تمامی این ادوار، جریان روشنفکری نتوانسته زبان حال مردم دوران خود باشد. از صدارت افرادی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده و ملکم خان ارمنی و نخست وزیری فروغی و تقیزادهها به عنوان نمادهای روشنفکری، چیزی جز ژستهای غربگرایانه عاید مردم نشد. طیف اتو کشیده و مرتبی که نظرات هگل و روسو را خوب ارائه کرده و به به و چه چه میکنند؛ اما دریغ از صفبندی و اظهار وجود در ماجراهایی که اصل و متن مردم را درگیر میکند. اگرچه جریان روشنفکری پاسخهای درخور و بعضاً جریانسازی را در تاریخ خود دیده است؛ اما تعداد آنها به انگشتان دو دست نیز نمیرسد. اگر نبود اظهارات جلال آل احمد و یا برخی روشنفکران دیگر در مذمت این جریان سکولار و بعضاً لائیک، میتوانستیم جریان روشنفکری ایرانی را همواره، سدی بر علیه خواست و اراده مردم تعبیر کنیم. وقتی در ۱۵ خرداد ۴۲ واکنشی از این جریان (به جز نهضت آزادی) در پاسخ به کشتار وحشیانه مردم در ورامین و پیشوا صورت نمیگیرد، آیا شایسته است امروز انتظار پاسخی در خور از این جریان فاصله گرفته از متن مردم، در پاسخ به جنایات رژیم صهیونیستی داشته باشیم؟ جریان روشنفکری در ایران، مسیری واحد طی کرده است. چه آن روز که در نهایت سکوت، نظارهگر به دار آویخته شدن شیخ فضل الله نوری بوده و چه امروز که در برابر وحشیانهترین جنایات بشری در غزه، مهر خاموشی بر لب زده است. تقیزادههای امروز، خط فکری و رفتاری را دنبال میکنند که روشنفکران ایرانی از عصر قاجار به دنبال آن بودند و آن، عدم واکنش و حمایت است از هر آنچه که رنگ و بوی دین در آن دیده شود.
مقوله روشنفکری اساساً ضد ارتجاع است. روشنفکری مقولهای است که رو به جلو حرکت میکند و به آینده نگاه میکند. این هویت پیشرو و آیندهنگر، رو به مستقبل دارد و نمیتواند با رجعت و عقبگرد خو کند (بیانات مقام معظم رهبری، در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، ۲۲/۲/۷۷). اما آنچه در ایران در مورد این جریان مشاهده میشود، رجعت روشنفکری است. در مقوله روشنفکری، نگاه به آینده، هوشمندی، فرزانگی و احساس درد در مسائل اجتماعی پنهان شده است؛ اما در کشور ما، این مقوله به ذات، معیوب متولد شد. روشنفکران از زمان قاجار گرفته که یا دلال قرارداد ننگین رویتر بودند و یا انحصار تنباکو تا زمان پهلوی که میل به مناصب دولتی داشتند، مسیر بیماری را طی کردند. بعد از انقلاب نیز هیچ پزشکی نتوانست تن رنجور روشنفکری در ایران را درمان کند. به قول جلال آل احمد، مشخصات عوامانه روشنفکر که نه تنها عوام؛ بلکه خودش هم همینطور فکر میکند، سه خصوصیت است: مخالفت با مذهب، علاقمندی به سنن غربی و درسخواندگی. کاش روشنفکر امروز ایرانی، اندکی سنن غربی را با دقت بیشتری مداقه میکرد تا ببیند در میان خواص جامعه غربی در مرکز بهترین دانشگاههای آمریکا، صحبت از ظلم به مردمی است که بیپناهترین ملت؛ ولی بر سر آرمانهایشان مقتدرترین امت هستند.