امام مهدی(عج):  بی یدفَعُ البَلاءُ مِن أهلی و شیعَتی به وسیله من بلا از خانواده و شیعیانم دفع می شود. الغیبة، طوسی، ص ۲۸۵  

آیا امیرالمومنین از شهادت خود آگاه بود؟

اکبر مظفری

 

- سلام بفرمایید. - حاج آقا امیرالمومنین علی (علیه السلام) از شهادت خود آگاه بودند؟

- بله. این وعده رسول خدا (ص) به آن حضرت بود. امام (ع) خود می‌فرمایند: «پیامبر (ص) در پایان خطبه‌ای که در فضیلت و احترام ماه رمضان بیان فرمودند، گریه کردند. عرض کردم: چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: برای سرنوشتی که در این ماه برای تو پیش می‌آید. گویا می‌بینم که تو مشغول نماز هستی و شقی‌ترین مردم جهان، همتای کشنده ناقه ثمود، قیام می‌کند و ضربتی بر فرق تو فرود می‌آورد و محاسنت را با خون رنگین می‌سازد.»
- امیرالمومنین (ع) می‌دانستند چه شبی ضربت می‌خوردند؟ - بله. امام (ع) در شبی که ضربت خوردند، افطار را میهمان دخترشان «امّ کلثوم» بودند. در هنگام افطار سه لقمه غذا تناول کردند و سپس به عبادت پرداختند. از اوّل شب تا صبحگاهان در اضطراب و تشویش بودند و هرچه به طلوع فجر نزدیک‌تر می‌شد، بر اضطراب و تشویششان افزوده می‌شد. فرمودند: «به خدا قسم، نه من دروغ می‌گویم و نه آن کسی که به من خبر داده دروغ گفته است، این است شبی که مرا وعده شهادت داده‌اند»
- امیرالمومنین (ع) چگونه ضربت خوردند؟
- امیرالمومنین (ع) وارد مسجد شدند، به نماز ایستادند و تکبیر افتتاح گفتند و پس از قرائت به سجده رفتند. در این هنگام «عبدالرحمان بن عمرو بن مُلجم مرادی» از خوارج نهروان در حالی که فریاد می‌زد: «للّهِ الْحُكْمُ لا لَکَ یا عَلِی»، با شمشیر زهرآلود ضربتی بر سر مبارک مولای متقیان فرود آورد. این ضربت بر محلی اصابت کرد که سابقاً شمشیر «عمرو بن عبدود» بر آن وارد شده بود. فرق مبارک حضرت شکافت و خون از سر مبارکشان جاری شد و محاسن شریفشان را رنگین کرد. در این حال امام (ع) فرمودند: «فُزْتُ وَ ربِّ الْکَعْبَة» یعنی به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِیها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى» یعنی ما شما را از خاک آفریدیم و به آن بازتان می‌گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می‌آوریم.
- ئابن ملجم چه شد؟ ابن ملجم فرار کرد؛ اما «قثم بن عبّاس» او را گرفت و نزد امیرالومنین (ع) آورد. امام (ع) به او گفتند: «پسر ملجم؟» گفت: «آری.» وقتی حضرت ضارب را شناختند به فرزندشان حسن (ع) فرمودند: «مواظب دشمنت باش، شکمش را سیر و بندش را محکم کن. پس اگر مُردم او را به من ملحق کن تا در نزد پروردگارم با او احتجاج کنم و اگر زنده ماندم یا او را می‌بخشم یا قصاص می‌کنم.» پس از آن حسنین (ع) به اتّفاق بنی‌هاشم، امام (ع) را در گلیم گذاشته و به خانه بردند. در خانه نیز بار دیگر ابن ملجم را نزد آن حضرت آوردند. امام (ع) به او نگریستند و فرمودند: «اگر من مُردم او را بکشید، چنان که مرا کشته و اگر سالم ماندم خواهم دید که رأی من در باره او چیست.» ابن ملجم گفت: «من این شمشیر را به هزار درهم خریده و به هزار درهم دیگر زهر داده‌ام. پس اگر مرا خیانت کند، حق تعالی او را هلاک گرداند.» در این هنگام قدری شیر برای آن حضرت آوردند. کمی از آن شیر را نوشیدند و فرمودند: «به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیّت نکنید.»
- اطبا برای امام (ع) کاری نکردند؟
- هنگامی که امام (ع) ضربت خوردند، پزشکان کوفه به بالین ایشان گرد آمدند. در بین آنان «اثیر بن عمرو» از همه ماهرتر بود. وقتی او زخم را دید، گفت: «شُش گوسفندی را که هنوز گرم است برایم بیاورید.» سپس رگی از آن بیرون آورد و در محل ضربت قرار داد و آن گاه که آن را بیرون آورد، گفت: «یا علی (ع) وصیّت‌های خود را بکن؛ زیرا این ضربت به مغز رسیده و معالجه مؤثّر نیست.» در این هنگام امام (ع) کاغذ و دواتی خواستند و وصیّت خود را خطاب به دو فرزندشان حسن و حسین (ع) نوشتند.
- پس از آن چه شد؟ - امام (ع) از هوش رفتند و چون دوباره چشمان خود را گشودند، فرمودند: «ای حسن (ع)، با تو سخنی دارم. امشب شب آخر عمر من است. چون در گذشتم با دست خود مرا غسل بده و کفن کن و خود مباشر اعمال کفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاریکی شب و دور از شهر کوفه مخفیانه به خاک بسپار تا کسی از آن با خبر نشود.» امام (ع) دو روز زنده بودند و در شب جمعه نخستین روز از دهه آخر ماه رمضان (شب بیست و یکم سال 40 هجری) در سن 63 سالگی بدرود حیات گفتند. امام حسن (ع) ایشان را غسل دادند و بر ایشان نماز خواندند و در نماز هفت تکبیر گفتند. سپس فرمودند: «بدانید که پس از علی (ع) بر جنازه هیچ‌کس هفت تکبیر گفته نمی‌شود.» سپس بدن مطهر امام (ع) را به همراه تنی چند از فرزندان و یاران او مخفیانه در جایی به نام «غری» نجف اشرف فعلی دفن کردند. - ممنون حاج آقا 
برداشتی از کتاب: فروغ ولایت «تاریخ تحلیلی زندگانی امیرمومنان علی علیه‌السلام»