امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

آن‌قدر شور بود که خان هم فهمید

هنگامی که کسی در انجام کارهای نادرست و استفاده نابجا از موقعیت‌ها زیاده‌روی کند، تا جایی که حتی ابله‌ترین آدم‌ها و نیز ساکت‌ترین افراد را هم به اعتراض وادار کند، از این ضرب‌المثل استفاده می‌شود.
زمانی هر روستایی خانی داشت.
مردم روستا مجبور بودند هر ساله مقداری از دسترنج خود را به خان بدهند و همه از خان می‌ترسیدند.
یکی از روستاها خانی داشت که بسیار ابله بود. خان، آشپزی داشت که توجهی به درست پختن غذا نمی‌کرد.
غذاهایی که آشپز می‌پخت بدبو، بدطعم و بی‌ارزش بودند؛ اما خان متوجه نمی‌شد و هیچ اعتراضی نمی‌کرد و آشپز نیز این را می‌دانست.
اطرافیان خان هم گرچه می‌دانستند غذاها بد هستند؛ اما از ترس اینکه به روی خان بیاورند، سکوت می‌کردند و آشپز نیز به کار خود ادامه می‌داد.
یک روز که آشپزباشی مشغول غذا پختن بود، ناگهان سنگ نمک از دستش در رفت و مستقیم افتاد توی دیگ غذا.
آشپز ابتدا تصمیم گرفت که سنگ نمک را دربیاورد؛ اما وقتی به یاد آورد که خان هیچ‌وقت توجهی نمی‌کند، تصمیمش عوض شد و به پختن غذا ادامه داد.
وقتی غذا آماده شد و همه دور سفره نشستند، هر کس با بی‌میلی غذای خودش را کشید. با خوردن اولین لقمه، آه از نهاد همه برآمد؛ اما جرئت اعتراض نداشتند.
خان دو سه لقمه خورد و حرفی نزد. 
اما انگار کم‌کم متوجه شوری غذا شده باشد، دست از غذا خوردن کشید و رو به آشپزش کرد و گفت:
ببینم غذا کمی شور نشده است؟
 آشپز تکذیب کرد.
اطرافیان که برای اولین‌بار اعتراض خان را دیده بودند جرئت یافته و یکی از آنها فریاد کشید:
«خجالت بکش! این غذا آن‌قدر شور شده که خان هم فهمید»