مهدی جمشیدی
۱. دربارهی مذاکره با شیطان بزرگ، دو نظر مطرح شده است:
الف. رهبری، مخالف هستند و دولت به ایشان تحمیل کرده و ایشان فقط توانستند مذاکره را به مذاکرهی غیرمستقیم، تقلیل بدهند.
ب. مذاکرهی غیرمستقیم، تاکتیک کنونی خود رهبری هم هست و مقصود ایشان این است که زمان بخرند یا از جنگ جلوگیری کنند یا از فتنهی داخلی.
۲. به تاریخ باز گردیم. دربارهی مذاکرات دورهی روحانی، رهبری نه شروعکننده بودند و نه موافق، و همیشه به تلخی سخن میگفتند و میگفتند خوشبین نیستند و برای مردم، یک تجربهای خواهد شد. این در حالی است که همان زمان، عدهای از انقلابیها میگفتند برجام، تصمیم نظام - یعنی رهبری - است. امروز مشخص شده که اصل مسیر، غلط بوده و ما دچار خسارت محض شدیم. آیا رهبری خود را در این خسارت محض، شریک میدانند؟ خیر. چرا؟ چون از ابتدا هشدار دادند و نشان دادند که دستگاه محاسباتیشان مانند دولت نیست و نظریهشان، مقاومت است نه مذاکره.
۳. گرهی مسئله، اینگونه گشوده میشود که روحانی در انتخابات، شعار مذاکره داد و این شعار، رأی آورد و رهبری به این دلیل نخواستند مقابل رأی بخشی از جامعه بایستند، نه اینکه خودشان موافق راهی بودند که در نهایت به خسارت محض ختم شد. رهبری در پی تحمیل به جامعه نیستند و نمیخواهند هدایتشان، دیکتاتورمآبانه باشد.
۴. امروز هم داستان، از این قبیل است. مسئله این است که مذاکره، بدنهی اجتماعی دارد و اینطور القا شده که تحریم، مانع معیشت است و علت تحریم نیز عدممذاکره، و مانع مذاکره نیز رهبری. به این واسطه، مصلحت کلان اقتضا میکند که رهبری به سطحی از مذاکره، رضایت بدهند. موضع حقیقی رهبری، همان است که مذاکره را عاقلانه و شرافتمندانه ندانستند و به تجربه، استناد کردند و مذاکره را هرگز مفید ندانستند. موضع امروزین ایشان، موضع مصلحتی است، نه حقیقتی و آنچه موجب این موضع ثانونی و عرضی شده، نگاه ایشان به فهم جامعه و فراهمسازی امکان انتخاب برای آن است. بخشی از جامعه، مایل است که راه غلط را دوباره برود؛ هرچند ایشان دو ماه پیش، این راه را با تعابیر غلیظ و قاطع، نفی کردند.
۵. دولت، نه وزیر اقتصاد دارد و نه برنامهی اقتصادی، و در عین حال، به دنبال گشودن گره اقتصاد از طریق مذاکره با ترامپ است. حکایت دولت، حکایت کارنابلدی است. بخشی از جامعه نیز چون دچار بیحافظگی است و حتی دیروزش را به یاد نمیآورد، مایل به تکرار چندبارهی تجربههای غلط است. البته این مردک قمارباز، کسی نیست که تعهد بشناسد. دوباره در پی سراب به راه افتادهاند. دوباره تعلیق اقتصاد، شرطیشدن معیشت، سیاست التماسی، اعتماد به دشمن، خسارت محض، تجربهی تلخ، دروغ سایهی جنگ، معامله بر سر عناصر قدرت، عقبنشینی غیرتاکتیکی و... . افسوس که فهمی از «دلیلِ تجربه» ندارند. امروز باد میکارند و فردا، طوفان درو خواهند کرد. پس توجیه نتراشند و فلسفه نبافند برای تصمیمی که برخاسته از همراهی مبتنی بر تنگنای مصلحت است و هیچ گشایشی نیز در پی نخواهد داشت.
۶. باور نکنید که رهبری، از اصالتها و مواضع قاطع و حتمی خویش بریدهاند و یا خواهند برید. ایشان همان هستند که در دوره نهضت بوده؛ همچون امام خمینی. رهبری، محافظهکار و عملگرا نبوده و نخواهند بود. اما شرایط بیرونی و وضع عینی، همواره در اختیار رهبری نیست و ایشان نیز نمیتوانند بیاعتنا به موقعیّت، تصمیم بگیرند. این موقعیّت، حاصل گفتمان اجتماعی است و گفتمان اجتماعی را نیز نخبگان و خواص میسازند و بر جامعه حاکم میکنند. از این رو، اگر اختلال و نقصانی در گفتمان اجتماعی وجود دارد و رهبری بهناچار، آن را در نظر میگیرند و قدری از وادی حقیقت به وادی مصلحت پا میگذارند، جملگی ناشی از انفعال و بیعملیِ بسیاری از نخبگان و خواص جبهه انقلاب است. آنان که باید در روح مذاکره با آمریکا، معنای عدم عقلانیت و عدم شرافت را میدمیدند و آن را بیفایده و بلکه مضر تصویر میکردند، چنین نکردند. صورت ذهنیِ جامعه از مذاکره، کودکانه و سادهانگارانه است و گویا به واسطه قدرت اغوای روایتهای لیبرالهای ایرانی، حتی تجربههای عینی و متعدّد و مستمر نیز از ایجاد تنبّه و رشد و عقلانیّت در بخشی از جامعه، ناکام هستند.