امام حسین علیه‌السلام:  خودنمایی گزافه‌گویی، عجله کم عقلی و سفاهت ناتوانی است. کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۰  

ارزش جهاد و شهادت

اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلاً خلاصه یکی دیگر از سخنرانی‌های علامه مصباح (ره) تقدیم شده است.
--------------------------------
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
... در این فرصتی که برای بنده مغتنم است و مزاحم آقایان هستم دو، سه نکته را به صورت فشرده اشاره می‌کنم. البته معتقد هستم که در این نکته‌ها هم احتیاج به تذکر نیست و الحمدلله همه شما اهل فضل و فضیلت هستید؛ ولی تذکر و تواصی از مطالبی است که قرآن کریم روی آن تکیه می‌فرماید؛ فَذَكِّرْ.[1] وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.[2] بنده هم از این باب به خودم اجازه می‌دهم که اگر چیزی به نظرم برسد را عرض کنم وگرنه می‌دانم که شما احتیاجی به عرایض مثل بنده‌ای ندارید.
ارزش جهاد و شهادت
یک نکته مربوط به اصل قضیه دفاع و برخورد با دشمنان و فداکاری در راه اهداف و آرمان‌هاست و درنهایت اینکه آدم این مسیر را طی کند تا آنجایی که آخرین لحظات عمری که خداوند متعال برای او مقدر فرموده را در راه این خدمت صرف کند و با شهادت از دنیا برود. در روایات داریم که جهاد و شهادت عمری را کم نمی‌کند؛ هرکسی عمرش هرچه مقدر است درنهایت همان خواهد بود منتهی جهاد و شهادت باعث این می‌شود که آخرین لحظات عمر او در بهترین راه‌ها صرف شود؛ اگر کمبودی هم در گذشته داشته، در همان اواخر، در همان عملیات آخر عمرش، جبران کند و به برکاتی نائل شود که قابل وصف نیست و ما هزاری هم بگوییم ولو از دیگران آموخته‌ایم و بالاخره از فرمایشات اهل‌بیت‌صلوات الله علیهم اجمعین استفاده کرده‌ایم؛ اما حقیقت آن را نمی‌توانیم بیابیم. آدم حقیقت آن را آن‌وقتی می‌یابد که خدا چنین سعادتی نصیب او بفرماید که وقتی چشم باز کند ببیند سر او در دامان سیدالشهدا علیه‌السلام است، یا امیرالمؤمنین‌سلام الله علیه با لبخند به استقبال او آمده است. اگر در آن لحظه همه لذت‌های دنیا را یکجا جمع کنند به آن پایه نمی‌رسد؛ ولی همین چیزهایی که برای ما نقل شده، در حدی که فهم ما می‌رسد و تصور می‌کنیم، این‌ها بسیار توفیق مغتنمی است که الحمدلله به برکت رهنمودهای امام راحل‌رضوان الله علیه و حرکتی که ایشان در طول چندین سال شروع کردند و ادامه دادند و به ثمر رساندند بهره‌ای از آن نصیب ما هم شده و یک چیزهایی را باور کرده‌ایم که قبلاً توجه نداشتیم.
امام خمینی‌رضوان الله علیه؛ احیاگر فرهنگ جهاد و شهادت
آن برخوردی که امام رضوان‌الله علیه با سربازها، با پاسدارها و یا با خانواده شهدا می‌کردند، آن تعبیراتی که به کار می‌بردند، آن خضوعی که ایشان می‌کردند که گاهی می‌فرمودند: ای‌کاش من هم یک پاسدار بودم! یا می‌فرمودند: وقتی چهره‌های نورانی شما را می‌بینم من پیش خودم خجالت می‌کشم! ما آن معرفت را نداریم؛ اما به‌هرحال بویی از آن معارف که امام رضوان‌الله علیه نشر داد و عملاً در جامعه زنده کرد به مشام ما هم رسیده و الحمدلله این روحیه در بسیاری از جوان‌های پاک، حتی نوجوان‌هایی که شاید بعضی از آن‌ها هنوز به سن تکلیف هم نرسیده‌اند ایجاد گردیده است.
من یادم می‌آید یک سفری در دامغان بودم. مسئول سپاه آنجا ما را دعوت کرده بود برای اینکه برویم آنجا صحبت کنیم. این داستان مربوط به بیش از 20 سال پیش است. ما آنجا رفتیم و یک برنامه‌ای اجرا کردیم و صحبتی کردیم. صاحب‌خانه که خودش معاون سپاه یا مسئول سپاه آنجا بود یک پسر داشت که ده، دوازده‌ساله بود. وقتی من وارد شدم یواشکی پیش من آمد و گفت: آقا! من یک صحبت خصوصی با شما دارم، تا اینجا هستید یک فرصتی بدهید که یک لحظه به صورت خصوصی با شما صحبت کنم.
آن‌وقت که ما برای سخنرانی رفتیم فرصت نشد. سخنرانی که تمام شد و آمدیم که برویم، دم در آمد که من از شما خواهش کردم یک فرصتی به من بدهید، یک صحبت خصوصی داشتم. گفتم هرچه می‌فرمایید من در خدمت شما هستم. گفت تشریف بیاورید اینجا یک مقدار خلوت‌تر است. گفت عرض من این بود که از شما بخواهم دعا کنید خدا شهادت را نصیب من کند! یک پسربچه ده، دوازده‌ساله! اگر چند مورد این جریان را ندیده بودیم این چیزها برای ما افسانه بود؛ بچه ده، دوازده‌ساله، تازه اول زندگی اوست، با هزارها آرزو، به صورت خصوصی بیاید اصرار کند که من یک حرف خاص دارم، می‌خواهم به صورت خصوصی به شما بگویم. من واقعاً در دلم گفتم این چه موضوع مهمی است که به صورت خصوص می‌خواهد بیان کند؟! مثلاً بین پدر و پسر اختلافی هست؟! مشکلی پیش آمده است؟! چه می‌خواهد به من بگوید؟! آمد گفت دعا کنید من به شهادت برسم!
گفتن این‌ها آسان است؛ اما این یکی از برکات کاری بود که امام رضوان‌الله علیه در این مملکت کرد. از کس دیگری نمی‌آمد که این کار را انجام دهد. ایشان هم به‌واسطه آن اخلاصی که داشتند در دل‌ها نفوذ کردند، حرف‌های ایشان مثل نور می‌تابید و همه می‌پذیرفتند، چون خود ایشان این‌ها را باورشان بود و بازی ایشان نبود.
به‌هرحال یک مسئله که ما باید بیشتر درباره آن فکر کنیم این است که هر نوع کاری، حالا البته شهادت دست خود آدم نیست که حتماً من شهید بشوم؛ اما هر نوع کاری که مربوط به جهاد و ترویج دین و فداکاری در راه خدا است این یک غنیمتی است، یک توفیق فوق‌العاده‌ای است که خدا به یک کسی می‌دهد تا این معرفت را پیدا کند و به دنبال آن یک حرکتی را انجام دهد تا قسمت و مقدر او چه باشد.
شهید؛ مهمان ویژه خداوند متعال
در میان همه آنچه در فضائل جهاد و شهادت گفته شده و در روایات و آیات و امثال این‌ها آمده، آنکه برای من بسیار مایه اعجاب است لحن یک آیه‌ای است که همه شما هزارها بار گفته‌اید، شنیده‌اید و بحث کرده‌اید. محتوای آن را عرض نمی‌کنم، لحن آن را عرض می‌کنم؛ می‌فرماید وَلاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِی سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا.[3] در یک آیه‌ای می‌فرماید وَلاَتَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ.[4] این یک نکته تربیتی دارد که به شهدا، اموات نگویید. این بیشتر به ادبیات مربوط می‌شود که سبُک است که به این‌ها اموات بگویید.
آدم از این آیه یک چنین چیزی تلقی دارد که احترام آن‌ها را بیشتر نگه‌دارید و به این‌ها نگویید مرده‌اند؛ اما لحن این آیه لحن دیگری است؛ به مؤمنین می‌فرماید لاَتَقُولُواْ. خطاب به پیغمبرصلی الله علیه وآله می‌فرماید لاَتَحْسَبَنَّ؛ با نون تأکید ثقیله می‌فرماید مبادا گمان کنی، مبادا بپنداری که آن‌هایی که در راه من شهید شده‌اند این‌ها مرده‌اند؛ یعنی صحبت اسم‌گذاری و تعارف و احترام و این حرف‌ها نیست. مبادا بپنداری! اصلاً خیالش را نکن! حرف بسیار نادرستی است! اصلاً فکرش را نکن! که چی؟ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِی سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا؛ مبادا خیال کنی این‌ها مرده‌اند؛ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ.‌
شما این لحن کلام را ملاحظه بفرمایید، ما درباره چه مطلبی این‌گونه لحنی به این محکمی در قرآن داریم؟! صحبتِ گفتن و اسم‌گذاری و لقب و این حرف‌ها نیست که بگویند؛ مثلاً شهدا احیاء هستند، ازاین‌پس به این‌ها بگویید زندگان، مثل اینکه می‌گویند زنده‌یاد و چیزهایی از این تعبیرات که در ادبیات هر زبانی به کار می‌برند. نه، صحبت این حرف‌ها نیست؛ می‌فرماید اصلاً! مبادا! مبادا بپنداری که کسانی که شهید شده‌اند این‌ها مرده هستند؛ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. مگر زندگی چیست؟ اینکه موجودی زنده باشد، غذا بخورد، استفاده کند، رشد کند. پس حیات یعنی چه؟ این‌ها عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ؛ این‌ها سر سفره خدا روزی داده می‌شوند و این یعنی بالاترین احترام.
اگر فرض کنید؛ مثلاً ما را به مهمانی مقام معظم رهبری در دفتر ایشان دعوت کنند، نماینده ایشان هم می‌آیند پذیرایی می‌کنند، احترام می‌کنند، ما افتخار می‌کنیم که نماینده مقام معظم رهبری آمده پذیرایی کرده و به مهمان‌ها احترام کرده است. اگر خود آقا بیایند چقدر بر ارزش کار افزوده می‌شود؟! چه مایه افتخاری است! مقام معظم رهبری ما را دعوت کرده‌اند! خودشان آمده‌اند پذیرایی کرده‌اند! حالا اگر به جای ایشان، فرض آن که اشکال ندارد، امام زمان‌عجل الله فرجه الشریف دعوت کنند این افتخار چقدر بالا می‌رود؟! امام زمانی که ما آرزو داریم یک لحظه ولو از دور هم شده ایشان را ببینیم، ایشان بفرمایند سفره من است، بسم‌الله! بفرما! سر سفره من غذا میل کنید! تازه امام زمان عجل الله فرجه الشریف بنده‌ای از بندگان خداست. اگر خود خدا بفرماید بیایید من به شما غذا بدهم، عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ، چقدر ارزش دارد؟! برای بهشتی‌ها هم چنین چیزی نیست. تعبیراتی هم که چنین مضمونی را برساند بسیار کم است.
به‌هرحال به نظر بنده در میان آیات و روایات، چیزی که بیش از همه چیز ارزش شهادت را اثبات می‌کند لحن این کلام است. اگر همین‌طور بگوید که این‌ها زنده هستند خیلی اهمیتی ندارد تا اینکه بگوید مبادا گمان کنی که این‌ها مرده‌اند! بعد هم تأکید کند که این‌ها زنده هستند و سر سفره ما دارند غذا می‌خورند. نمی‌دانم از این احترام و تکریم چیزی بالاتر هم می‌شود؟!
این یک مبحث است که حالا ما هرقدر هم فکر کنیم و آیات و روایات را درباره این‌که این چه مقامی است را بررسی کنیم و این باعث این شود که آرزو داشته باشیم که یک چنین مقامی نصیب ما هم بشود، ما که چنین لیاقتی در خودمان نمی‌بینیم. نهایتش این است که دعا کنیم خدا به ما توفیق بدهد که به خانواده‌های شهدا خدمتی کنیم. خوش به حال آن‌هایی که با صدق و صفا و اخلاص چنین موهبتی نصیب آن‌ها می‌شود و به نتایج آن هم می‌رسند! ان‌شاءالله خدا از صدقه‌سر آن‌ها به ما هم عنایتی بفرماید! 
(سخنرانی آیت الله مصباح یزدی در جمع روحانیان سپاه قدس، 3 اسفند 1395.)
___________________________
پی نوشت:
1. اعلی، 9.
2. عصر، 3.
3. آل‌عمران، 169.
4. بقره، 154.
دسته بندی مطالب: