اشاره: طبق روال نشریه پرتو، ذیلا خلاصهای از یکی دیگر از سخنرانیهای مرحوم علامه مصباح(ره) تقدیم میشود.
اشاره
بحث ما درباره ارتباط اخلاق و سیاست بود که اگر در مواردی رفتاری مقتضای مصالح سیاسی بود، ولی طبق قواعد اخلاقی صحیح نبود، انجام آن، چه حکمی دارد؟ گفتیم برای اینکه پاسخ نسبتا کاملی به این پرسش داده شود، باید پیشفرضها و مبانی مسئله را در نظر گرفت و به این مناسبت به معنای مصلحت اشاره کردیم. گفتیم آنچه عموم مردم ابتدائا نسبت به این مسئله به ذهنشان میآید، چیزهایی است که موجب نفعی برای خودشان میشود؛ بنابراین اگر مثلا دو طایفه با هم جنگی داشته باشند و یکی رفتاری کند که موجب پیروزی خودش بشود، به نظر طرفداران این طایفه، کار مصلحتآمیزی کرده است؛ اما از نظر آن گروه دیگر، موجب شکست آنها بوده است و مصلحتی برایشان نداشته است.
همچنین در تعریف مصلحت از نظر اسلام، گفتیم که خداوند متعال همه موجودات را برای این آفریده است که زمینه دادن رحمتهای خاص به هر کدام از آنها فراهم شود. او در میان همه موجودات، «انسان» را دارای اختیار قرار داده است که زمینه لیاقت رحمت الهی را با رفتار خودش پیدا کند. مصلحت انسان در این است که مقدماتی فراهم شود تا بتواند از رحمتهای بهتر و ارزشمندتری برخوردار گردد. این برای همه انسانهاست و هر انسانی باید سعی کند که بتواند بیشتر از رحمتهای خدا استفاده کند. اگر جنگ بین حق و باطل است، طرف باطل از ابتدا از مقسم خارج است؛ زیرا خود، زمینه رحمت را خراب کرده است. روشن است آن جایی که هر دو باطل باشند، زمینه مصلحت برای هیچکدام نیست و طبعا حکم اخلاقی هم برایشان وجود ندارد و ارزش مثبت اخلاقی مطرح نیست؛ بنابراین، فرض، جایی است که یا هیچکدام از روی سوءنیت، جنگ را شروع نکردهاند و یا یکی از روی حق بوده و دیگری باطل.
حال اگر کسی از راه رفتاری غیراخلاقی، زمینه دفع فاسد را فراهم کند؛ مثلا برای دفع دشمن متجاوز، از یک راه غیراخلاقی که موجب ضررهای بیجهتی برای آنها شده، استفاده کند، مثلا از روی انتقامجویی آب را به رویشان ببندد یا برای کشتن آنها از شکنجه استفاده کند، گناه مرتکب شده و از نظر اسلام مؤاخذه میشود. روشن است کارهای غیراخلاقی انجامگرفته، مصداق آن کار واجب نیست. آنچه واجب بود، راندن دشمن و به کار بردن نیزه، شمشیر یا سایر ابزار جنگی متعارف بود که طرفین جنگ دارند. اینها لازمه جنگ است و از آنجا که طرف مقابل تجاوز کرده است، اگر کشته شود نیز خونش گردن خودش است.
حسن فاعلی و ارزش اخلاقی
همچنین ممکن است کسی در جبهه حق از روی حق هم اقدام کند، ولی کارش ارزش اخلاقی نداشته باشد و آن در جایی است که عمل، حسن فاعلی نداشته است. در جلسات گذشته گفتیم که ما یک حسن فعلی داریم و یک حسن فاعلی. در اینجا اگرچه رفع این تجاوز، حسن دارد؛ اما اگر برای رسیدن به اغراض دنیوی مثل به دست آوردن غنیمت، انتقامجویی، دشمنی خانوادگی و... انجام گیرد، حسن فاعلی و به دنبال آن ارزش اخلاقی ندارد. درست است که فساد دفع شده است، اما نیت فاعل، فقط دفع فساد و اطاعت خدا نبوده است. این جاست که ارزش اخلاقی و حکم حقوقی، از یکدیگر جدا میشوند. دشمن به مال و ناموس ما حمله کرده است، روشن است که دفع او، وجوب توصلی دارد و به هر نیتی هست، باید جلوی او را گرفت. نباید بگذارید دشمن به مال و ناموس مسلمانها تجاوز کند. اگر این واجب توصلی را ترک کردید، معاقب هستید؛ اما اگر ثواب میخواهید، باید نیت صالح داشته باشید.
نتیجه اینکه برخی از کارهای سیاسی، واجب توصلی است، یا به اصطلاح علم اخلاق، حسن فعلی دارند، و باید انجام شوند؛ اما این «باید» باید اخلاقی و ثوابآور نیست، مگر اینکه به نیت اطاعت امر خدا انجام گیرد. هنگامی این کار وجه اخلاقی پیدا میکند که دارای این قصد باشد، وگرنه یک واجب توصلی است. به عبارت دیگر ارزش اخلاقی در صورتی حاصل میشود که کمالی برای فاعل بیاورد و حسن فاعلی داشته باشد. حسن فاعلی نیز در گرو نیت صحیح است. پس باید نیت صحیحی داشته باشد تا حسن فاعلی داشته باشد و کارش ثوابآور باشد. بله این کار سیاسی، واجب توصلی است و باید آن را انجام داد، اما از آنجا که فرد آن را به قصد اطاعت خدا انجام نداده است، موضوع اخلاقی نیست. البته میتوانست از همین واجب توصلی، یک ارزش اخلاقی بسازد و آن در صورتی بود که آن را به قصد اطاعت خدا انجام بدهد.
موضوع وجوب سیاسی در اسلام
برخی از نیازهای مادی و معنوی جامعه، به صورت داوطلبانه رفع نمیشود. از نظر اسلام، کار سیاسی فعالیتی است که در راستای رفع این نیازها صورت میگیرد. موضوع وجوب سیاسی در اسلام، اینگونه کارهاست. به عنوان مثال روشن است که در این زمان، وجود بیمارستان در شهرها یک ضرورت است و نیازهای انسانهایی که در یک شهر زندگی میکنند، بدون بیمارستان رفع نمیشود. ممکن است کسی پیدا شود و از مال خودش بیمارستانی برای رفع نیاز مردم بسازد. در این صورت، دیگر جایی برای کار حکومت در این عرصه باقی نمیماند؛ اما اگر کسی برای این کار پیدا نشد، نباید این نیاز مردم روی زمین بماند و در اینجا ساختن بیمارستان وجوب سیاسی پیدا میکند؛ بنابراین عاملی که وجود حکومت را برای یک جامعه لازم میکند، این است که جامعه به طور کلی نیازهایی دارد که کسی داوطلبانه آنها را رفع نکرده است، در اینجا باید قدرتی باشد که این کار را بر عهده بگیرد. این، کار حکومت است. از وظایف واجب حکومت این است که نیاز عمومی مردم را رفع کند. در بحثهای سیاسی دنیا، فقط رفع نیازهای مادی مثل تأمین امنیت کشور و رفع نیازمندیهای عمومی به عنوان وظیفه حکومت مطرح است، یا امروزه مقطعی از آموزش و پرورش عمومی را نیز جزو وظایف حکومت میدانند. اما از نظر اسلام، این نیازها فقط نیازهای مادی نیست و شامل نیازهای معنوی نیز میشود.
شروط لازم در حاکم
اکنون که وجود حکومت را لازم دانستیم، چند مسئله مطرح میشود. یکی اینکه چه کسی باید متصدی این کار شود؟ آیا فقط خودِ او باید این کار را انجام دهد یا دیگران هم در این مسئولیت شریک هستند؟ برای پاسخ به این پرسش، شهری را فرض کنید که همه مردم آن، امروز مسلمان شدهاند و میخواهند حکومت اسلامی داشته باشند. روشن است که باید کسی که صلاحیت مدیریت این شهر را داشته باشد از راه صحیحی این منصب را به عهده بگیرد، و از آنجا که به تنهایی نمیتواند این کار را انجام دهد، باید کسانی به او کمک کنند. اگر مردم حکومتی را نپذیرند، حتی اگر بالاترین صلاحیتها را داشته باشد، هیچ کاری نمیتواند انجام دهد و مشکلات باقی میماند.
برای حاکم، سه شرط کلی لازم است؛ یکی اینکه شناخت کافی نسبت به مقرراتی که برای این حکومت لازم است، داشته باشد. اگر حاکم مقررات را نداند، خلاف مقررات عمل میکند و نقض غرض میشود. دوم اینکه راه اجرای قوانین و دفع مفاسد و دشمنیها را بشناسد. بداند چه خطرهایی جامعه را تهدید میکند و راه جلوگیری از آن چیست. سوم اینکه تعهد اخلاقی (به اصطلاح خودمان تقوا) داشته باشد. تقوایی که مانع شود حقوق مردم را تضییع کند. حکومت برای این بود که حقوق مردم تأمین شود، حال اگر خود حاکم، فردی بیمبالات و به فکر منافع خودش و بچههایش و همقطارانش باشد، نقض غرض میشود. حاکم، دستکم باید این سه شرط را داشته باشد.
(گزیدهای از سخنان حضرت آیتالله مصباح یزدی (ره) در دفتر مقام معظم رهبری که در تاریخ ۱۴/۳/۹۶، مطابق با نهم ماه مبارک رمضان ۱۴۳۸ ایراد فرمودند.)