امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

جمهوری اسلامی چگونه روند از دست رفتن خاک ایران را متوقف کرد؟

در طول تاریخ معاصر ایران، حکومت‌ها همواره به سبب ضعف و ناتوانی، بخش‌هایی از خاک ایران را از دست داده‌اند؛ اما جمهوری اسلامی با وجود تهدیدات فراوان، تمامیت ارضی ایران را به طور کامل حفظ کرده است.
به گزارش فارس؛ یکی از موضوعاتی که برای هر ملت و کشوری از منظر ملی، اهمیت بسیار بالایی دارد، تمامیت ارضی آن کشور است. حداقل در طول تاریخ معاصر ایران، جایگاه حکومت‌ها را در فکر و قلب مردم تعیین کرده، همین تمامیت ارضی و حفاظت از خاک ایران توسط دولت‌ها و حکومت‌ها بوده است. به‌عنوان‌مثال، ایران در تاریخ معاصر در مواجهه با جنگ‌های جهانی اول و دوم، جنگ ایران و روس در عهد قاجار و یا حتی فشارهای سیاسی بیگانگان (مانند انگلیس)، بارها به تمامیت ارضی ایران خدشه وارد شده و یا به‌کلی زیر سؤال رفته است.
اما عاملی که باعث شده که در این موارد، بخش‌هایی از خاک کشور از دست برود و از ایران جدا شود، ضعف و ناتوانی حکومت‌های پیش از انقلاب اسلامی بوده است. اما جمهوری اسلامی ایران با وجود جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق، گروه‌های تجزیه‌طلب در اولین سال‌های حکومت و بسیاری دیگر از تهدیدهای نظامی از سوی آمریکا، حتی یک وجب از خاک ایران را از دست نداده است.
دوران رضاخان؛ کل خاک ایران اشغال شد!
به‌ غیر از نمونه‌هایی همچون قرارداد ترکمنچای در عهد قاجار که منجر به جدایی قسمت‌هایی از ایران شد، موارد دیگری نیز در دوران پهلوی وجود دارد که ضعف در برابر نیروهای خارجی را به ما نشان می‌دهد. یکی از این‌ها، توافق‌نامه سعدآباد در دوران سلطنت رضاخان پهلوی است که در آن نیز، نقاط مهمی از ایران - کوه‌های آرارات، اروندرود و... - از ایران جدا شدند.
اما زیر سؤال رفتن تمامیت ارضی ایران در دوره رضاشاه، در شهریور ۱۳۲۰ به اوج خود می‌رسد؛ زمانی متفقین در جنگ جهانی دوم به ایران هجوم آوردند و خاک کشور را اشغال کردند.
در این باره، محمدقلی مجد، مدرس مرکز خاورمیانه دانشگاه پنسیلوانیا، در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» می‌نویسد: «در ساعات اولیه روز ۳ شهریور ۱۳۲۰، نیروهای انگلیسی و شوروی از غرب و شمال به ایران حمله کردند. ارتش ملی رضاخان که به مدت ۲۰ سال، هرساله حداقل ۵۰ درصد از بودجه مملکت صرف آن شده بود، همان ارتشی که ظاهراً بخش عمده‌ای از درآمدهای نفتی ایران خرج آن شده بود، همان ارتشی که چنان رشادتی در سرکوب تظاهرکنندگان بی‌سلاح مشهد در سال ۱۳۱۴ نشان داده بود، به‌سختی توانست کوچک‌ترین مقاومتی در برابر مهاجمان از خود نشان بدهد.
رضاشاه با خفت و خواری به سفارت انگلیس درخواست پناهندگی کرد». (محمدقلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، صفحه ۱۹.) گفتنی است که جان‌فوران، استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه سانتاباربارا کالیفرنیا، علت ورود متفقین به ایران را نشانه وابستگی رضاشاه به انگلیس دانسته است.
تمامیت ارضی ایران در دوران رضاخان، نه‌تنها در اثر جنگ؛ بلکه بدونِ جنگ هم زیر پا گذاشته می‌شد و نمونه بارزِ آن، بخشیدن کوه‌های آرارات به ترکیه است.
علی پورصفر، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر، به جزئیات این مسئله پرداخته است؛ وی می‌گوید: «در سال ۱۳۰۹، محمدعلی فروغی - که در آن زمان وزیر خارجه ایران بود - یکی دو روز در ترکیه اقامت داشت و در یک مهمانی ناهار با آتاتورک شرکت می‌کند.
آتاتورک در این مهمانی ناهار [به فروغی] می‌گوید که اگر دولت ایران بپذیرد، آرارات کوچک را در اختیار ما بگذارد، تسلط ما بر مرزهایی که با روسیه داریم، بهتر می‌شود. محمدعلی فروغی در آنجا می‌گوید که من اینجا نمی‌توانم موافقت کنم، باید به تهران بروم.
بنابراین، به تهران می‌آید و با رضاشاه صحبت می‌کند، رضاشاه هم موافقت می‌کند. در سال ۱۳۱۰، وزیر خارجه ترکیه با یک گروه از نظامیان و مهندسین، وارد تهران می‌شود و مذاکراتی درباره این موضوع صورت می‌گیرد؛ دولت ایران موافقت می‌کند که منطقه آرارات کوچک را به دولت ترکیه تحویل بدهد. در نتیجه این کار، بخشی از ایران - نزدیک به هزار کیلومترمربع - از ایران جدا شد».
دوران محمدرضا پهلوی؛ جدایی بحرین بدون جنگ
این واگذاری‌های بخش‌هایی از خاک و سرزمین ایران به بیگانه در دوران قبل از انقلاب اسلامی، در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی نیز ادامه‌دار بود و بدونِ مقاومت در برابر خواسته خارجی‌ها، بخش‌هایی از ایران جدا شدند. البته سلطنت‌طلبان همواره برای فرار از این واقعیت تاریخی، معمولاً از دو راهکار استفاده کرده‌اند.
بخشی از طرف‌داران پهلوی در وهله اول، کُلیت ماجرا را زیر سؤال می‌برند و جدایی بحرین را به گردن قاجاریه انداخته و اساساً این واقعه تلخ را متعلق به پهلوی نمی‌دانند.
هرچند همه اسناد و مدارک تاریخی به ما اثبات می‌کنند که بحرین در دوران پهلویِ دوم و با موافقت محمدرضا شاه از ایران جدا شده است که در ادامه به برخی از آنان خواهیم پرداخت. اما گروه دوم از سلطنت‌طلب‌ها برای توجیه این خیانت و وطن‌فروشی توسط پهلوی‌ها، ادعا می‌کنند که بحرین دیگر برای ایران ارزشی نداشت.
به‌عنوان‌مثال، علیرضا نوری‌زاده، مجری تلویزیون و چهره رسانه‌ای مخالف جمهوری اسلامی، چندی پیش در یکی از برنامه‌های اینترنشنال، چنین گفته بود: «بحرین دیگر برای ما نمی‌شد؛ چون در بحرین عربی حرف می‌زدند. آنجا نه نفت داشت و نه ثروت! شاه بسیار هوشمندی به خرج داد که بحرین را داد رفت».
اما یکی از اسنادی که درمورد جدایی بحرین وجود دارد، مصاحبه محمدرضا پهلوی در سفر به هندوستان، در سال ۱۳۴۷ است؛ شاه در دهلی‌نو در گفتگو با مجله‌ای به نام بیلتز (BILTZ) سخنانی جنجال‌برانگیز در مورد جدایی بحرین از ایران را مطرح می‌کند.
آنتونی پارسونز، نماینده سیاسی بریتانیا در بحرین، در مورد این مصاحبه شاه می‌گوید: «آنچه شاه می‌گفت، این بود که بحرین همیشه بخشی از ایران بوده است و من تردیدی ندارم که هنوز هم هست؛ اما ۲۰۰ سال از زمانی که ما می‌توانستیم حاکمیتمان را کنترل کنیم، سپری شده است.
ممکن است این اتفاق خیلی خوبی باشد که مردم در طول زمان تغییر کنند و تغییر هم کرده‌اند و اگر دیدگاه‌های مردم قابل‌قبول تشخیص داده شود (رفراندوم) و به‌طور کلی از منظر جامعه بین‌المللی نیز قابل‌قبول باشد، من برای پذیرش آن دیدگاه‌ها با توجه به آینده آمادگی دارم. هرچه که باشد».
همچنین فریدون زندفر، رئیس اداره نهمِ سیاسی وزارت امور خارجه پهلوی، نویسنده کتاب بحرین، در این زمینه می‌گوید: «این مصاحبه مطبوعاتی به این معنی بود که ما از حق تاریخی خود بر مالکیت بحرین، گذشتیم!».
اردشیر زاهدی نیز در مورد این مصاحبه محمدرضا پهلوی، گفته است: «من خیلی ناراحت شدم... از همان‌جا تلگراف کردم به تهران که مصاحبه اعلی‌حضرت پخش نشود».
هوشنگ طالع، نماینده مجلس و عضو حزب پان ایرانیست در زمان جدایی بحرین نیز چنین می‌گوید: «شاه در مورد بحرین به‌گونه‌ای صحبت می‌کرد که انگار فرانسوی‌ها رفته‌اند الجزیره را اشغال کرده‌اند؛ اگر ما می‌خواستیم این‌طوری فکر بکنیم، در مسئله آذربایجان هم می‌بایست به گونه دیگری فکر می‌کردیم».
تمامیت ارضی در جمهوری اسلامی
یکی از مهم‌ترین اهداف هر انقلاب، رسیدن به استقلال و وابسته نبودنِ ملت به کشورهای استعماری و استکباری است؛ یکی از اصول مهم قانون اساسیِ جمهوری اسلامی ایران، استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی کشور است.
امام خمینی (ره) بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، برخی از اهداف مهم انقلاب را کوتاه کردن دست بیگانگان از مملکت اسلامی، قطع ریشه‌های وابستگی، جلوگیری از استثمار، قطع منافع استعمارگران و در کل، استقلال از استعمار خارجی دانسته‌اند.
مقوله استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران، آن‌قدر برای جمهوری اسلامی دارای اهمیت است که این نظام سیاسی، تحت سخت‌ترین شرایط هم حتی ذره‌ای از خاک کشور را از دست نداده است. حکومت اسلامی از همان ابتدا با چالش‌ها و بحران‌هایی روبه‌رو بوده است که اگر قاجار و پهلوی نیز با چنین شرایطی مواجه می‌شدند، احتمالاً امروز کشوری به نام ایران وجود نداشت.
برخی از این بحران‌ها عبارت هستند از: «تلاش برای تجزیه و خودمختاری کردستان با غائله، غائله ترکمن‌صحرا و گنبدکاووس با هدف خودمختاری این منطقه، غائله خوزستان و اقدامات تجزیه‌طلبانه، آشوب‌های تجزیه‌طلبانه ضدانقلاب در بلوچستان، اقدامات تروریستی برخی گروهک‌ها در جنوب شرق کشور، اقدامات تروریستی گروهک الاحوازیه، اقدامات تروریستی و تجزیه‌طلبانه گروهک پژاک و... در کردستان، حمله عراق به خاک ایران و اشغال برخی مناطق غرب و جنوب غرب کشور، تحریم تسلیحاتی از سوی غرب و...».
در واقع، با وجود آغاز جنگ تحمیلی عراق ضد نظام نوپای اسلامی و به‌رغم شروع حرکت‌های تجزیه‌طلبانه متعدد در داخل، از جمله در کردستان، گنبد، بلوچستان و خوزستان نیز نه تنها وجبی از خاک ایران جدا نشد و به تصرف دشمن در نیامد؛ بلکه همۀ آن توطئه‌ها علیه ایران دفع شد و جمهوری اسلامی ایران از منظر هویت سرزمینی و تمامیت ارضی، در جنگی نابرابر به پیروزی کامل رسید.
جمهوری اسلامی، الگویی برای استقلال ملی
اما نکته مهم که نباید نادیده گرفته شود، این است که ملت‌های منطقه نیز با الگو قرار دادن جمهوری اسلامی، مقاومت در برابر نظام سلطه و استعمار را در دستور کارِ خود قرار دادند. به عبارتی دیگر، مقاومت اسلامی به‌مثابه یک پدیده معادله‌ساز و تعیین‌کننده در معادلات منطقه و جهان به صورتی که امروز می‌بینیم و هست، یکی از دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی است.
محور مقاومت که گروه‌هایی مانند حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن، حشدالشعبی عراق و... آن را تشکیل می‌دهند، در این سال‌ها تبدیل به دیواری محکم و استوار در برابر استعمار شده‌اند و با گفتمان اسلامی این توانایی را به دست آورده‌اند که از منافع ملی خود، دفاع کنند. می‌توان گفت که اگر هر کس امروز بخواهد از منافع و تمامیت ارضی کشور خود حفاظت کند، راهی جز الگوبرداری از گفتمان مقاومت و انقلاب اسلامی ندارد.
حتی کشوری مانند سوریه که در سال‌های اخیر از این الگو تبعیت می‌کرد نیز، توانسته بود که تهدیدات گوناگون را دفع کند؛ اما پس از آنکه به کشورهای استعماری همچون آمریکا اعتماد کرد و از مقاومت در برابر آن‌ها صرف‌نظر کرد، به‌کلی سقوط کرده و همه چیزش به دست استعمار افتاد.
ازاین‌رو، دشمنان ایران به جهت آنکه مانند سابق، یعنی دوران قبل از انقلاب اسلامی، دیگر جایی در ایران ندارند و از طرفی به اعتراف خودشان توان شکست جمهوری اسلامی ایران ـ در جنگ نظامی ـ را ندارند، به دنبال بازگرداندن پهلوی‌ها به عرصه قدر در ایران هستند؛ بنابراین با توجه به این مطالب، دلیل حمایت‌های جدی رژیم صهیونی از رضا پهلوی را می‌توان بهتر درک کرد.