امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

گفته‌ها و نکته‌ها 1210

غُرغُریسم یا مطالبه گری؟     
نسا جعفری
گفتمانِ غرغر، به جای مطالبه‌گری اجتماعی، جای خود را در زندگی روزمره‌ی ما باز کرده است. بی‌آنکه در انتظار حل مشکل باشیم، دم دست‌ترین واکنش را اعتراض، آن هم نه از نوع مثبت و ثمربخش؛ بلکه از نوع غرغر می‌دانیم. غرغری که به صورت تسلسل وار تمام هست و نیستمان را شامل می‌شود. از کیفیت پایینِ نان می‌رسیم به ضعف در گرفتن سهمیه‌ی آب هیرمند! در این مسیر سهل و ممتنع چنان دم از اطلاعات وافی و کافی می‌زنیم که گویی در تمامی ابعاد ذو تخصص هستیم. علت این همه گله و شکایت بدون کوچک‌ترین تلاش، برای رفع مشکل چیست؟ چرا توانایی مطرح کردن مسئله آن هم با ضریب دادن به کاستی‌ها را داریم؛ اما اراده پیگیری برای مشکلی ساده در ما وجود ندارد؟ به زمین و زمان غر می‌زنیم و از کیفیت پایین نان، آب و هوا می‌نالیم؛ اما جهت پیگیری رفع سد معبر یا ترکیدگی لوله‌ی آب، به خود زحمت یک تماس کوچک را نمی‌دهیم. آنچه مسلم است هدف از غرغر، اعتراض مثبت نیست، اعتراض به وضع موجود و تمایل برای ایجاد حالتی مطلوب در هیچ یک از غرغرهای معتنابه روزانه‌ی ما، به چشم نمی‌خورد. می‌گوییم که گفته باشیم. نمی‌گوییم تا حل کنیم و این گفتمان از خرد و کلان تا مردم عادی و مسئولین، به وفور دیده می‌شود. مثلاً کودکی که از بداخلاقی معلم گله می‌کند، از تکلیف زیاد شکایت می‌کند و از نظافت مدرسه می‌نالد؛ اما برای رفع هیچ‌کدام اندک تلاشی نمی‌کند. صحبت با معلم یا اقدامی برای نظافت مدرسه بایستی اولین واکنش در برابر مسائل این‌چنینی باشد؛ اما وقتی درک مسئول جای خود را به درک مظلوم می‌دهد، خود را همواره مورد ظلم دیده و برای دیده شدن این ظلم، لب به شکایت باز می‌کند. آسان‌ترین راه و مُسکن لحظه‌ای برای ارضای حس منفعل نبودن. او می‌خواهد منفعل نباشد و کنش داشته باشد. بدون اینکه بداند با درکِ مظلوم، کنشی که از او دیده می‌شود، تنها غرغر  است و بس. درک مسئول به شهروند، کودک، والد و مسئول این توانایی را می‌دهد که به دنبال نقش خود بگردد و برای نقش‌آفرینی به نتیجه هم فکر کند و کنشی را انتخاب کند که تنها به بازارگرمی منجر نشود. کنشی که گرهی از مشکل باز کند، کنشی پیشران.
جایگزین کردن مطالبه‌گری اجتماعی به جای طلبکاری و غرغر نیازمند الزاماتی است:
1- تقویت روحیه مشارکت و کار جمعی: بدون داشتن ظرفیت و روحیه‌ی همکاری جمعی و احترام به نظر دیگران، مطالبه‌گری اجتماعی مقدور نیست. بایستی بپذیریم مطالبه‌ای حق طرح دارد که طرفدار بیشتری در اجتماع داشته باشد.
2- پیگیری جمعی: برای هدفمند نمودن مطالبه‌گری و خروج از بن بست غرغر، بایستی پیگیری مطالبات از حالت فردی و جداگانه خارج شده و افرادی که درخواست مشابهی دارند آن را به طور گروهی مطرح و پیگیری کنند. برای مثال کشور پرجمعیت هند همیشه دچار کمبود دستشویی عمومی بوده و حتی بسیاری از خانه‌ها دستشویی اختصاصی هم ندارند. این وضعیت هم به لحاظ بهداشتی و روانی، هم از منظر توریست‌های خارجی بسیار ناخوشایند است. با این حال کشور هند که هم اکنون جزو ۱۰ کشور نخست اقتصادی جهان قرار دارد و سال‌ها نرخ رشد آن بین پنج کشور اول جهان بوده، هیچ اقدامی برای برطرف کردن این مشکل نکرده است. مهم‌ترین دلیل آن بوده که این موضوع هیچگاه به عنوان مطالبه و خواست اجتماعی مطرح نشده است.
3- مسئولیت پذیری و تعهد اجتماعی: اگر افراد هر اجتماعی درخواستی داشته باشند؛ اما در برابر آن درخواست، هیچ تعهد و مسوولیتی را نپذیرند، طرح مطالبه معنایی ندارد. برای مثال عده‌ای راننده خطی درون شهری که خواستار پرکردن چاله‌های خیابان‌ها هستند تا زمانی که همه خیابان‌ها درست نشده، دست از مطالبه‌گری برنمی‌دارند. اما اگه گفتمان غرغر حاکم باشد، راننده، فقط و فقط به فکر خود است و اگر خیابانی که مربوط به خط تاکسیرانی اوست درست شود، دست از مطالبه‌گری می‌کشد.
4- عمل به تکلیف، لازمه‌ی برخورداری از حق مطالبه‌گری: در مطالبه‌گری اجتماعی افراد می‌دانند در برابر دولت و اجتماع تکالیفی را برعهده دارند و چون آن وظایف را انجام می‌دهند باید از حقوقی هم برخوردار شوند. بنابراین اگر حقوق آن‌ها رعایت نشود آن را پیگیری می‌کنند. اما طلبکاری اجتماعی ریشه در حقوق صرف دارد؛ فرد از زمین و زمان طلبکار است و انتظار دارد همه در خدمت او باشند؛ اما خودش کوچک‌ترین قدمی برنمی‌دارد.
در انتها بایستی توجه داشت که مطالبه‌گری اجتماعی، رویکردی کنش‌محور است و از مشارکت و کنش فعالانه افراد ایجاد می‌شود. بدون کنش و حرکت، ماهیت مطالبه‌گری از بین خواهد رفت.
 
در تراز یک مکتب  
علیرضا قاسمی
قرون اخیر در زندگی بشر، زمانه جولان مکاتب و ایسم‌هایی است که هر یک مدعی‌اند تصویری متفاوت از حقیقت ارائه کرده‌اند و بهتر از دیگران هم از واقعیت هستی خبر داده‌اند و هم می‌توانند راه سعادت و کمال بشریت را ترسیم کنند. رقابت بین این مکاتب، یکی از مشغولیت‎های انسان‌های زمانه ما بوده است. ایسم‌ها برای آنکه جذاب باشند و هوادارانی را به دور خود گرد آورند، باید زاینده و پویا و روزآمد بوده و متناسب با زمانه حرف‌هایی برای گفتن داشته باشند! یکی از مؤلفه‌های این روزآمدسازی، تربیت «ابرمردانی» است که همچون ستارگان درخشانی در آسمان تیره و تار تاریخ درخشیده‌اند و راه هدایت و رستگاری را برای یک ملت ترسیم کرده‌اند! این ابرمردان خود مخلوق مکتبی هستند که به آن تعلق دارند و آن‌چنان بزرگ و موسع و با عظمت شده‌اند که کلام و مرام آنها دارای ابعاد و ظرفیت لازم برای بدل شدن به یک «مکتب» است!
بدون شک، اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه وآله وسلم) را می‌توان بزرگ‎ترین مکتب انسان‌ساز تاریخ بشریت دانست که توانسته است در طول چهارده قرن گذشته، خود را بازخوانی کرده و روزآمد نگه دارد و متناسب با شرایط زمانی و مکانی گوناگون، صورت‌بندی‌های نوین و متنوعی برای جهانیان ارائه دهد. در طول چهارده قرن گذشته، صدها و شاید هزاران چهره بزرگ انسانی را می‌توان یاد کرد که همگی در این مدرسه شاگردی کرده و آن‌قدر عظمت یافته و به مقامات عالی رسیده‌اند که به مثابه قله‌های انسانیت و مردانگی شناخته می‌شوند و می‌توان از آنان به مثابه یک مکتب یاد کرد. 
مبتنی بر این دیدگاه است که رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی در 28 دی ماه 1398، چند روز پس از شهادت سردار رشید اسلام از تعبیر «مکتب سلیمانی» سخن گفتند و در جلسات متعددی ابعاد آن را برشمردند! معظم‌له به خوبی می‌دانستند که راه و رسم ماندگاری حقیقت با عظمت «حاج قاسم» استعلای مقام او از جایگاه یک فرد به جایگاه یک مکتب است. حاج قاسم در تراز یک مکتب، الگو و چراغ هدایت و راهنمای عملی است که توانایی شاگردپروری دارد و می‌تواند در میان نسل‌ها و قشرهای مختلف جامعه تکرار و تکثیر شود. نباید فراموش کرد که «مکتب سلیمانی» چیزی بیرون از مکتب حضرت روح‎الله و امام خامنه‌ای نیست، او خود پرورش‎یافته این مکتب است. مکتب سلیمانی روزآمدشده مکتب خمینی و خامنه‌ای است و حجتی است برای آنهایی که به ظاهر و منافقانه از مکتب خمینی و خامنه‌ای دم می‌زنند؛ اما با روح و گوهر و تجلی عینی آن در زمانه ما که «مکتب حاج قاسم» باشد، بیگانه‎اند!
 
عکس هفته
 
حاج قاسم به سفارشات جنگی امیرالمومنین (ع) عمل کرد(جنگ با دشمن در خارج از مرزها)